هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۰۶ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
بازم متنم از 10 خط بیشتر شد.این اخرین باره...
.....................................
هری و هرمیون در روی چمن کنار چادر قدم میزدند.انجا پر از شکلات های متعفن بودند که ان ها را یاد فرد وجرج میانداخت.هری به ان نقطه خیره شد ناگهان چیزی را به یاد اورد که باید به هری و هرمیون میگفت.
-رون وقتی رفتیم دهکده برای تهیه ی غذا یادته.هیچی نگو بزار حرفم تموم بشه...گفتی وقتی قاب اویز گردنت بود نتونستی افسونی به سوی دیوانه ساز ها بفرستی.یادته .خوب وقتی ما پناهگاهو ترک کردیم و جان پیچو از امبریج ربودیم و نجینی به ما حمله کرد من هم مثل تو نتونستم از خودم دفاع کنم حتی ناپدیدشوم..به همین دلیل وقتی ولدومورت عصبانی میشه جان پیچ ضربان نبض پیدا میکنه و ما نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم. مثل پتکی که اروم روی جاده بزنی .
-هری !!!پس یعنی اون ...میتونه احساس کنه...
رون شگفت زده این را گفت و دستش را به دورش حلقه کرد و حالتش مثل زمانی بود که عاشقانه همراه با ترس با لاوندر حرف میزد.
-بسه این قدر مزخرف نگین ...من خوابم میاد ...شما نمیخواین بخوابین؟هرمیون این را گفت و به چادر رفت
هری عجولانه گفت:باشه...بریم...بریم
ان ها ان شب خوابیدند ولی هری نفهمید ایا جان پیچ احساسی دارد یا نه؟


تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط محمدعلی جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۰:۲۹:۰۸
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۱۶:۱۱:۵۷

هری ا


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقه
هری در اطراف جنگل پرسه میزد که غذایی پیدا کند . ان قدر گرسنه بود که بوی متعفن جنگل را به کلی فراموش کرده بود .
-هری!!!
هرمیون هری را طوری صدا زد که انگار او یک راهب است .او با مقداری قارچ هایی هری پس از خورنشان هر شب در دستشویی بود . او نمیتوانست انجا را به دلیل نخوردن قارچ ترک کند و هرمیون را تنها بگذارد له همین دلیل به هرمیون گفت:
-نمیتونی با افسونی چیزی این قارچ ها رو تبدیل به چیزی خوب برای خوردن کنی.چرا اصلا یه سر نریم دهکده هاگزمید تا هم یه چیزی برای خوردن پیدا کنیم و هم از اخبار مدرسه اطلاعی پیدا کنیم.
-تو میخوای راست راست تو جاده راه بری اول غذا پیدا کنی و بعد از مردم بپرسیم تو مدرسه چه اتفقی افتاده .کمکم دارم به عقلت شک میکنم .اگه غذای بهتری میخوای باید بگردی ما نمیتونیم ریسک کنیم وبا ناپدید شدن خودمونو به اونجا برسونیم .
هری که به یک نقطه خیره شده بود به لحظات عاشقانه خودش و جینی فکر میکرد .در حال حاظر رون کجاست ؟ایا با افسونی کشته یا بیهوش شده بود یا نه؟یا ولدمورت او را ربوده بود و در سرمای زیرزمین رون را که حلقه شده کمک میخواست شکنجه میداد؟
-هری !!! سبدو خورد کردی.
هری از روی لجش طوری سبد را فشار میداد که سبد کوچک که برای جمع اوری غذا اورده بود ترک و داشت خورد میشد.

تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۲۱:۲۷:۳۳

هری ا


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۰۶ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶

تو همون مونیکا فکر کن!!!!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷
از اون جایی که فضول زیاده نمیشه بگم زندگی میکنم!:evil:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
بوی تعفن بدی در تمام جاده پیچیده بود و هری داشت کم کم خفه میشد.در حالی که سرفه میکرد به هرمیون گفت:
_افسونی ،جادویی چیزی بلد نیستی مارو نجات بدی از این بوی گند؟
هرمیون در حالی که چوب دستی اش را از جیبش بیرون می آورد گفت:
_چرا،الان اجراش میکنم!!!
او در حالی که به نقطه ای مشخص نشانه گرفته بود بدون بر زبان آوردن ورد آن را اجرا کرد و با عث شد هری احساس کند از مرگ حتمی رهایی یافته است.
او بی توجه به نگاه عاشقانه رون به هرمیون از هرمیون تشکر کرد و اصلا" متوجه نشد که آن ها زمانی که ناپدید شده بودند در دهکده ی هاگزمید فرود آمده بودند.
همین که خواست به رون و هرمیون خبر بدهد که کجا هستند دید که آن دو دست خود را در گردن یک دیگر حلقه
کرده اند و به سمت او می آیند.



لطفا" بگید تایید میشه یا نه!!!


متشکرم!!!

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط بلیندا استیونز* در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۱:۵۰:۰۹
ویرایش شده توسط بلیندا استیونز* در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۱۴:۵۳:۱۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۲۱:۳۰:۳۶

هری پاتر نمیمیرد مگر همگان فراموشش کنند..پس نمیمیرد چون من او را تا لحظه ی مرگ در ذهن خود خواهم داشت!!!!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۳۱ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶

جینی   ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲:۳۵ چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
در نقطه ایی دوردست واقع در جاده ی دهکده ی هاگزمید,جینی با حرکت عاشقانه ی خود,عقل و هوش را از ذهن هری ربوده واو را با نگاه خود افسون کرده وباعث شده او در حلقه ایی از رویاهای زیبای خود ناپدید شود واحساس کند که این عالم را به همراه او ترک خواهد کرد.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۰:۳۷:۴۲
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۸:۳۲:۵۷
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۸:۵۲:۱۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۱۶:۰۵:۲۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
از جاده بوی متعفنی برخاست...
هری به یک نقطه خیره شد...افسونی که ولدمورت برایش فرستادناپدید شد..به سنگی خورد وترک برداشت احساس بدی داشت...
به جینی فکر کرد و عاشقانه به او فکر کرد ... او چه کار میکرد ... او به همراه دوستانش به دهکده ی هاگزمید میروند ولی هری نیست که با او همراه شود...بعد از ربوده شدن الیوندر او ترسی در خود احساس میکرد .
ناگهان هاگرید را دید که به دور خود حلقه کرده است...


تایید نشد !!!
یک بار دیگه بنویسی فکر کنم بهتر باشه (پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۸:۳۰:۳۹

هری ا


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۶
از زندان نورمنگراد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
هری بوی متعفن موش خرمایی مرده ای را که در گوشه ی قبری افتاده بود به سختی تحمل می کرد.
او ناخودآگاه به نقطه ای در انتهای جاده ی خالی نگاهی انداخت.چراغ های کم نور دهکده در بالای تپه سوسو می زدند باز به قبر پدر و مادرش نگاهی انداخت و سخت در خود فرو رفت.چطور می توانست باور کند که آنها او را در کودکی اش ترک کرده اند و شاهد ازدواج تنها پسرشان با دختر ویزلی ها نیستند.
جینی با افسونی که از هرمیون یاد گرفته بود حلقه ی گل رز قرمزی را درست کرده بود و بر سر قبر والدین هری گذاشته بود.
جینی:هری!
هری از جا پرید,برگشت و به جینی چشم دوخت.جینی با نگاه عاشقانه ی خود به او تمام حرف هایش را گفت.
تمام غم و غصه های هری ناپدید شد...

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۱ ۱۸:۱۲:۴۳
ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۱ ۲۳:۰۱:۵۵
ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۱ ۲۳:۰۲:۳۱
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۲ ۸:۱۹:۲۱

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
هری در کنار شومینه نشسته بود به کتاب بیدل نقل فکر میکرد.
به وقتی فکر میکرد که با مودی و هدویگ با جاروی پرنده سوار بر اسمان بودند واو و هاگرید در موتور ماگول نما شان بودند.ایا پروفسور اسنیپ کسی که دامبلدور به او اعتماد داشت مرگخوار است؟وقتی در سرسرای هاگوارتز به عنوان مدیر راه میرفت چه احساسی دارد؟ بعد از کشتن دامبلور .به ویکتور کرام فکر میکرد که
در جشن با پدر لونا بحثشان شده بود...
-هری
هرمیون از اشپزخانه چادرشان دو لیوان قهوه اورد و چپ چپ به هری نگاه میکرد.
-اوه!تویی..دستت درد نکنه
-هیس
ناگهان صدایی امد هرمیون چوبدستی اش را فورا بیرون کشید .
-چیزی نیست صدای شومینه بود.
هری از عکس العمل هرمیون متحیر شد.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۲ ۷:۵۴:۳۴

هری ا


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۶

نیکلاس فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۳ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۹:۲۷ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
از [fa]گورستان[/fa][en]ΠΣCЯΘΡΘLІδ[/en]
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
سلام. خسته نباشید.


بوی تعفن زباله ها در مقابل مغازه دوک های عسلی در دهکده موجب گشته بود تا پادمور با دست جلوی بینی را گیرد، به سختی نفس می کشید،آرام آرام قدم بر می داشت. فضا تاریک و رعب انگیز بود، نگاه وی به نقطه ای از آن سوی جاده دهکده افتاد که در مقابل سه دسته جارو، اخگر یک افسون به درب کافه اصابت کرد. به فکرش افتاد که سریع تر آن موقعیت نحس را ترک کند. اما نباید این موقعیت را از دست می داد، هر لحظه ممکن بود دالاهوف از دیدگانش ناپدید شود. به سرعت به سوی کافه قدم برداشت، درب از جا کنده شده بود، پادمور می توانست پیکر شنل پوش دالاهوف را ببیند که در مقابلش رزمرتا زانو زده بود، لبخند مصنوعی ای برلب داشت، یک نگاه عاشقانه مصنوعی به دالاهوف انداخت، حلقه ربوده شده را در کف دست داشت،آن را به سوی انگشت دالاهوف هدایت میکرد، اما دست دالاهوف تکان خورد و با چوبدستی صورت او را هدف گرفت.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۲ ۷:۴۷:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶

آلبوس سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه



روزی روزگاری در "نقطه"ای دوردست، در "دهکده"ای خفن و اینا ، هری ای میزیست که "افسون" سحر ساحره ای وی را از خود بی خود نموده و بود ، او چوچانگ بود ، او همون یا همان ساحره بود که در بالا قید یا ذکر یا هر جور رله ای شد و مهم این نیست و مهم نیت و دل پاک است ، خلاصه چوچانگ قصه ی ما بسیار "متعفن" و "ترک" بود و این ترک آن ترک نبود و یک ترک دیگر بود که در لای دیوار به صورت افقی عمودی و خطوط معناگرا بر اثر سخنان گهربار اساتیدی همچون ویلی ادوارد و غیرو حاصل می گردد ، و خلاصه هری بر اثر این طلسم "عاشقانه" وی را دوست می داشت و چوچانگ حقیقتاً وی را "ربوده" بود؛ و این حلقهمه دستمه دست خودم نیست زیاد شده مشکلات و چو تو خوشگلی و.. و "ناپدید" شدن حقیقت در این ماجرا(خودم می دونم ناپدیدو رسماً چپوندم ولی شما گذشت کن ، الان تو اونجایی پس فردا من اونجام تو اینجا بعد از من انتظار داری منم از تو دارم تو از من نداشته باش ، آره خلاصه اینجوری)*


*= اونارو تو متن ده خط حساب نیار دم شما گرامی!

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط آلبوس سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۹ ۰:۱۸:۰۲
ویرایش شده توسط آلبوس سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۹ ۱۵:۳۳:۳۹
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۰ ۱۳:۴۳:۵۳

این چیه؟


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶

ARTAS


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۳۶ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
دیروقت بود. هری بعداز روزی خسته کننده به تخت خوابش درخوابگاه پسران می رفت. همه ی دانش اموزان مدت ها بود که خواب بودند. ناگهان هری صدایی شنید که کمک می خواست. تا رسید مهاجمین با جاروهایشان به طرف نقطه ای دوردست رفتند. خیلی سریع به طرف خوابگاه پسران دوید در راه دید که تخت هرمیون خالیست.به خودگفت که احتمالا این عوضیهای متعفن هرمیون را ربوده اند.
هری با سرعتی بیشتر به سمت خوابگاه دوید.رون را بیدارکرد و ماجرا را برای او تعریف کرد و آن دو با جارو ازپنجره بیرون پریدند وبا سرعت هاگوارتز را به جستوجوی مهاجمین ترک کردند. خیلی زود از روی جاده ای که به دهکده ی هاگزمید ختم میشد عبور کردند و در بالای آن دهکده که عاشقانه عاشقانه دوست می داشتند هرمیون را دیدند که مرگخوارها دور او حلقه زده بودند. باچند افسون بیهوشی حلقه ی انها را شکستند وهرمیون را نجات دادند.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط ARTAS در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۲۲:۳۷:۵۹
ویرایش شده توسط ARTAS در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۲۲:۴۰:۲۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۹ ۲۱:۰۹:۰۶

:bat:







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.