دیروقت بود. هری بعداز روزی خسته کننده به تخت خوابش درخوابگاه پسران می رفت. همه ی دانش اموزان مدت ها بود که خواب بودند. ناگهان هری صدایی شنید که کمک می خواست. تا رسید مهاجمین با جاروهایشان به طرف نقطه ای دوردست رفتند. خیلی سریع به طرف خوابگاه پسران دوید در راه دید که تخت هرمیون خالیست.به خودگفت که احتمالا این عوضیهای متعفن هرمیون را ربوده اند.
هری با سرعتی بیشتر به سمت خوابگاه دوید.رون را بیدارکرد و ماجرا را برای او تعریف کرد و آن دو با جارو ازپنجره بیرون پریدند وبا سرعت هاگوارتز را به جستوجوی مهاجمین ترک کردند. خیلی زود از روی جاده ای که به دهکده ی هاگزمید ختم میشد عبور کردند و در بالای آن دهکده که عاشقانه عاشقانه دوست می داشتند هرمیون را دیدند که مرگخوارها دور او حلقه زده بودند. باچند افسون بیهوشی حلقه ی انها را شکستند وهرمیون را نجات دادند.
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط ARTAS در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۲۲:۳۷:۵۹
ویرایش شده توسط ARTAS در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۲۲:۴۰:۲۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۹ ۲۱:۰۹:۰۶
:bat: