نیکلاس که مثل همیشه دیر به قضایا رسیده بود .سریعا وارد خرابه وزارت خونه شد.
و همین طور که به طرف سالن که به نظر شلوغ میرسید میرفت :
_اه اه چه گندی زدین !! کف همه سالن که زرد شده
ایگور بابا چند روز بود طرفای دستشویی پیدات نشده بود . همه رو گذاشته بودی با سال جدید میلادی خالی کنی!!!!!
ایگور که مثل مرغ (البته نه ان خوار داره) یه گوشه کز کرده بود و حتی نمیتونست رو پاهاش بایسته(حللا کار نداریم چی بهش گیر کرده بود
):
_تو دیگه برو حد خودتو نگه دار نیکلاس وگرنه........
نیکلاس:
_ اولا که اینو بلوزم بهم گفته بود ،تو دیگه نمیخواد بیای مثل طوطی(چه باغ وحشیه این انجمن مرگخوارا
) حرفای اونو تکرار
کنی!!!
_نیکلاس بسته دیگه نمیخواد کل کل کنی! ایگور بگو ببینم دامبلدور رو چکارش کردین؟؟؟
این سارا بود که از اون طرف سالن در حالی که جلو میامد حرف میزد.
نیکلاس که دیگه حالا تازه در کنار سارا ایستاده بود ، گفت:
_ببخشید رییس:bigkiss:
ال که از اون پشت مشتا داشت بیرون میومد ، این کارا چیه /؟ مثل اینکه ما وسط جنگیما.
نیکلاس که یاد یه کتاب به اسم هری پاتری جلد اخر و حرفی از رون افتاده بود گفت:
_یا حالا یا هر وقت دیگه چیزیه کی پیش اومده (یه همچین چیزی
)
سارا در حالی که دوباره به ایگور نگاه میکرد گفت:
_بگو ببینم ،دامبلدور کجاست ؟ یا همین الان میگی یا من میدونم باهات چه کنم
در این لحظه ارتفاع اب روی زمین یه دو سانتی افزایش یافت
در مقر مرگخواران
_ باید برگردیم و ایگور رو نجات بدیم.
این بارتی بود که داشت عز وجز میزد.......
مرگخوارا:
لرد در حالی که روی زمین زانو زده بود و میخواست بارتی رو ارو م کنه وبهش التماس میکرد
_جون مادرت دیگه بسه، من طاقت ندارم تا حالا 500 بار این راه تا دستشویی رو طی کردم
بارتی در حالی که به طرف لرد میرفت :mama:
به بقیه مرگخوارا نگاه کرد و درست مثل فرمانهای لرد گفت:
_یا همین الان میرین دامبلدور رو با ایگور معاوضه میکنین یا اگه الان نمیرین پس کی میرین؟؟؟؟
شناسه ، شناسه ، شناسه.
هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت