- «
ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا »!
ژیگول و نینی ! دو فرد با کت شلوار های مشکی و ساتن بودند. روی صندلی های ردیف اول درون ِ سالن آمفی تئاتر بودند. هر دو همزمان از روی صندلی ها بلند شدند و در حالی که به شدت دست هایشان را برای طرفدارانشان تکان میدادند به سمت سن رفتند. مدتی صحبت کرده و سپس، فیلمی از چگونگی انجام کارشان گذاشتند. این فیلم مو به مو ی همه ی کارها را نشان میداد! حتی جلسات خصوصی .. حتی جلسات خصوصی.. خصوصی.. خصوصی.. ( با تشکر از تره ور در نقش ِ اکو ! )
""
Flash Back ""
اتاقک کوچکی به اندازه ی دوازده نفر آدم با یک میز کوچک و باریک در میانش دیده میشد. ژیگول و نینی پسر بچه ای را از گردن و گوش به ترتیب گرفته بودند. در اتاق را باز کردند و پسر را داخل آن انداختند. سه دقیقه ی بعد پسر ذات الریه گرفت و مرد. این آزمایش چند بار دیگر نیز تکرار شد تا اینکه فردی قبل از سه دقیقه خارج شد و سالم ماند. در نتیجه ، نمرد!
ژیگول و نینی :
( مثلا متوجه شدند که زیر سه دقیقه خطری نداره!این الان مثلا خوشحالیشونه! )
""
چند روز بعد ""
- ببین، ما که خوب تمرین کردیم. باید بریم تو و یک تیکه از برگش رو بکنیم!
- مگه برگ گیاه رو هم میشه ک..؟
- نه باو! منظورم اینه که به کَنیم ! خب؟
- آهان از اون لحاظ. باشه . بریم !
ژیگول و نینی وارد اتاقک دوازده نفری شدند. سایه های تاری از آن دو دیده میشد . سرعتشان چنان بالا بود که تبدیل به دو رد ِ رنگی در اتاق شده بودند که مدام دور گیاه میچرخید. سه دقیقه ی بعد آن دو به همراه یک کیسه و تکه ای از برگ گیاه از اتاق بیرون آمدند.
""
دادگاه مشنگی ""
قاضی:
دادگاه رسمیه! ( مثلا داشت با اون چکشه میزد رو میز ! )
مردم ساکت میشن. اتاق دادگاه فضای بزرگ و پر از صندلی رنگی بود. همه قهوه ای بودند! یعنی کت و شلوار های قهوه ای رنگی به تن کرده بودند و یک گیاه بسیار زیبا با شاخه هایی بلند که دور ساقه ی پر رنگش پیچیده بود روبروی ملت کنار میز قاضی قرار داشت. گیاه نگاه های دل برانه ای به جادوگران حاضر در اتاقک دادگاه میکرد.
- خب، متهم! این گیاه به نام ِ ژیگانتوس نومونیا ! شاکی : همه ی حضار !
-
دست نگه دارید!
نینی با عجله وارد دادگاه شد. در حالی که نفس نفس میزد، به ژیگان اشاره کرد و سپس گفت:
- این گیاه.. باید به ما واگذار بشه! اینم مجوزش!
- آکسیو مجوز!
برگه ی مجوز که نینی بالا گرفته بود به سوی قاضی پرواز کرد. قاضی نگاه سرسری به آن انداخت و سپس با دست به بادیگاردهای کنارش اشاره کرد که گیاه ِ بسته بندی شده را به نینی بسپارند .
""
آزمایشگاه مشنگی ""
- واکسن زات الریه !
- واکسن ذات الریه ؟
- بله !
مردی که واکسن میزد به نینی و ژیگول اشاره کرد تا روی صندلی بنشینند. سپس یک آمپول یا سرنگ ِ رستم کُش از کشویی بیرون آورد.
- ببخشید مطمئن هستید که این برای انسان هاست؟
دکتر در حالی که واکسن ضد ذات الریه درون سرنگ میریخت گفت:
- نه این در اصل برای گاو ها مورد استفاده قرار میگیره ولی شما نباید بیماری ِ ذات الریه رو دست کم بگیرید!
نینی سرش را به گوش ژیگول نزدیک کرد و گفت:
- اگه سوزنش بره تو بمونه چی؟
- نمیمونه.
- اگه بشکنه چی؟
- نمیشکنه.
و سپس دکتر بدون اطلاع قبلی سوزن ده سانتی رو تا آرنجه خودش در بازوی ِ نینی فرو میکنه و همین عمل با ژیگول هم تکرار میشه. حالا، با اینکه آنها درد کشیده بودند ولی میتوانستند حتی شب را با ژِیگان بخوابند!
""
آزمایشگاه دوازده نفری ""
نینی و ژیگول در مقابل ژیگان ایستاده بودند و فحش میدادند اما گویی این گیاه حس نداشت و اصلا بهش بر نمی خورد!
- بیا یک ورد رو اختراع کنیم!
- من میگم از طلسم بیهوشی استفاده کنیم!
- نه نه! نمیشه.. ببین توی گیاه زهر هایی وجود داره و این زهر ها از سوراخ هایی که روی گلش هست وارد میشه. ما باید با چیزی این سوراخ ها رو ببندیم!
نینی در حالی که به یا دوران معجون سازی خودش افتاده بود با خوشحالی فریاد کشید:
-
آره! معجون ِ چسب ِ دائم !
-
یا ورد ِ چسب ِ دائم !
آن دو با خوشحالی زدند قدش. و سپس هر دو مشغول انجام کاری شدند. نینی مواد اولیه ی تهیه ی معجون چسب دائم را روی میز کارش چیده بود. اول اب را جوشاند و سپس با استفاده از گیاه دارک پرسیکای مرده ای که درون ِ کمد افتخارات شرکت آنها بود، چسب درست کرد. آب را با چسب خوب مخلوط کرد و سپس انرا روی خمیر ریخت. معجونش حاضر بود! کمی هم از معجون های مختلف مثل معجون ماندگاری تا ابد و معجون ِ قدرت استفاده کرده بود. خمیر به اندازه ی بزرگ تر از گل ِ گیاه بود.
آنرا روی گیاه انداخت و به همه ی قسمت های آن مالید. دیگر روزنه ای روی ژیگان نبود! ژیگول نیز از سوی دیگر با چوبدستی اش تمام ساقه ها و شاخه ها و برگ های گل را جادوکرده بود و روی آن افسون ِ چسب دائم ریخته بود. دستکش خودش نیز به آن چسبیده بود! با شادی به نینی نگاه کرد و هر دو به خاطر این موفقیت جیغ و هورا کشیدند.
""
Flash Back Is FiNiTO ""
ملت ِ درون آمفی تئاتر دوباره مشغول دست زدن شدند و سپس نینی درون بلند گو صحبت کرد:
« ما در دفتر ثبت اختراعات نام خودمون رو برای مقابله با ژیگان به همراه ورد ِ چسب دائم ثبت کردیم! چون معمولا این جادوگرا فرصت ندارند که معجون بسازند با اینکه ساختن معجونش هم کاری نداره ! اما به دارک پریسکا نیاز هست! »
- سووووت! دست..! هووووررررا!
نینی و ژیگول با لبخند هایی ملیح به ملت خیره شدند. هنوز خودشان هم باور نمیکردند!
-
دارک پرسیکا خطرناک تره یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح بدید!
- استاد من بگم؟
-
! ( یعنی بگو! )
- از نظر من هر دو تا به نوبه ی خودشون خطرناک هستند. مثلا من میگم دارک پرسیکا خطر ناکه چون وردهای زیادی روش اثر ندارند! و همین طور اینکه قدرت بالایی در گرفتن آدم ها داره و پرتاب اشعه اش خیلی خطر ناکه چون شما اگه فاصله ی بیست متر از اون رو داشته باشید باز هم میتونه اشعه پرتاب کنه به شما! پس خیلی خطرناکه !
ژیگان هم همین طور ، اون هم به عنوان یک گیاه خیلی خطرناکه ! چون سه دقیقه زمان زیادی نیست و اگه گیر بیفتیم نمیتونیم فرار کنیم و ذات الریه میگیریم! این بیماری هم که خیلی کشنده اس و جادوگرا هم که مثل مشنگ ها واکسن ندارند ! اون نینی و ژیگولم چون دانشمند بودند واکسن زدند!
به نظرم از این این دوتا دارک پریسکا خطرناک تره! ولی طبق صحبتی که استاد داشت، گفتید که ژیگان از دارک پرسیکا هم خطر ناک تره ! به نظرم دلیلش اینه که میتونه همه رو به خودش جذب کنه! همه رو. در کل :
نقل قول:
باورش سخته ولی به جرئت میشه گفت ژیگان خطرناک تر از دارک پرسیکاست