يك روز عادي ديگه در هاگوارتز شروع شده بود و ميرتل گريان طبق معمول در دستشويي خودش مشغول گريه كردن بود .
_بوهو بوهو .. هيشكي منو دوست نداره .. بوهو بوهو
كه ناگهان در دستشويي به شدت باز شد ، پسركي مو طلايي وارد شد و زد زير گريه ، گريه اي كه به شدت روي ميرتل رو كم كرد .
_عررررررررررررررر .. عررررررررررررر
ميرتل كه به شدت احساس كم اوردگي بهش دست داده بود و از طرفي تحمل ادامه ي اين صدا رو هم نداشت به طرف فرد خاطي پرواز كرد.
_آهاي پسر ، مگه نميدوني اينجا فقط من حق گريه دارم ؟ مگه نميدوني اينجا دستشويي منه ؟! ها ؟!
پسر مكثي كرد نگاهي به ميرتل انداخت و بعد دوبار زد زير گريه .
_ولم كن بابا .. عررررررررر عررررررررررررررر .. اون كله زخمي منو حسابي جلوي دوستام ضايع كرد .. عرررررر عررررررررررررر .. ديگه با چه رويي سر مو جلوي بقيه بلند كنم.
در همين زمان بود كه حسي اشنا و زنانه به نام "فضولي" در وجود ميرتل گل كرد و اون از بيرون كردن پسر مو طلايي منصرف شد.
_هووم .. هين .. ميدوني در اين جور مواقع اگه ادم با يكي درد و دل كنه ها خيلي سبك ميشه و اينا !! از اين رو من با اينكه اصلا وقت ندارم و از اين حرفا اماده ام اگه ميخواي و اينا .. هومم .. هين .. برام بگي چي شده و اينا .. شايد بتونم كمكت كنم و از اين حرفا ...
_عرررررررررر .. عررررررررررررررر
برگشت به چند ساعت قبلمالفوي و دار دستش توي سر سراي اصلي ، پشت ميز اسليترين نشستن و مشغول صرف صبحونه هستن.
دراكو:هعي بچه ها .. كله زخميه رو ، داره مياد .. ببينين چه بلايي سرش ميارم حالا ...
كراب و گويل:هي هي هي .. هي هي هي
هري كه از وقتي وارد سرسرا شده بود نگاهش به نگاه جيني قفل شده و هوش حواس ازش سرش پريده بود بدون توجه به وقايعي كه اطرافش در حال افتادنه داره حركت ميكنه.
كه ناگهان مالفوي يه لنگ تميز براش ميگيره و هري با صورت مياد روي زمين و در نتيجه اين زمين افتادن شيشه هاي عينكش ترك بر ميداره و ديدشو مختل ميكنه.
صداي هر هر و كر كر اطرافيان به گوش ميرسه ، هري كه به واسطه شيشه هاي خورد شده عينكش جايي رو نميتونه ببينه بلند ميشه و همينجوري بي هوا چند تا اكسپليارموس ، كه ورد مورد علاقه شه شليك ميكنه .
مالفوي:كله زخمي بپا يه وقت با اين ورد خطرناكت منو نكشي .
جميعت:
هرميون كه اين وضعيت اسفناك رو ميبينه وردي به سمت عينك هري شليك ميكنه و شيشه هاشو ترميم ميكنه.
ملت:
ناجي ما رو باش ...
در ميان هر هر و كر كر ملت چشم هري به جيني ميفته.
جيني:
و همين بغض كافيه كه رگ غيرت هري به جوش بياد ، هري به طرف مالفوي برميگرده و با كله به سمت شيكمش هجوم ميبره ...
چند دقيقه بعدپرفسور مك گونگال با عصبانيت وارد سر سرا ميشه:تمومش كنيد ، و سريع توضيح بديد ببينم چي شده !!!
هري مالفوي لت پار شده رو ول ميكنه .
مك گونگال:خب هري براي اين كارت چه توضيحي داري؟!
يكي از بچه ها:پرفسور ، مالفوي حسابي از پاتر كتك خورده
مالفوي:
مك گونگال:علي رغم ميل باطنيم ، مجبورم صد امتياز به خاطر اين عمل زننده از گريفندورر كم كنم.
هري:اما پرفسور اون شروع كرد ؟!!!!!!!!!!!
مك گونگال ظاهر له شده مالفوي رو بررسي ميكنه:كاملا معلومه .... اقاي مالفوي هر چه سريعتر بريد و خودتون رو مرتب كنيد .
مالفوي دوان دوان از اونجا دور ميشه.
پايان برگشت به عقبپس از پايان اين داستان غم انگيز ميرتل و مالفوي جفتشون زير گريه ميزنن ، گريه اي كه ستون هاي مدرسه علوم و فنون جادوگري هاگوارتز رو ميلرزونه.
______________
من متاسفانه نرسيدم براي اين پستم وقت زيادي بزارم.
عالي بود كلاه گروه بندي، عالي! نسبت به يك تازه وارد، بسيار پست بامزه اي بود! گو اينكه با تلاش بيشتر ميتونستيد بازهم زيباتر بنويسيد.براي مثال: استافده ي زياد از " اينا" و اينطور كلمات، كمي به نوشتتون لطمه زده بود. در كل، بهتره در يك پاراگراف و در در صورت امكان در يك پست، از يك كلمه يا اصطلاح، زياد استفاده نشه، تا اون رو لوث نكنه. اشكال ديگه اي كه ديدم، در جايي بود كه ميرتل از بيرون كردن مالفوي منصرف ميشه كه بايد به اين شكل مي بود تا زيباتر باشه: و اون رو از بيرون كردن پسر مو طلايي منصرف كرد.من مطمئن هستم كه با خوندن پست هاي سايرين و همچنين تمرين بيشتر، اين مشكلات كوچك هم برطرف خواهد شد. در كل من نسبت به آينده ي شما در اين سايت، خوش بين هستم. تمرين كنيد و تمرين!تاييد شد.