باشد تا سیاه ها نابود شوند !!! توضیح سه علامت تعجب : در واقع، علامت تعجب ِ وسطی در نقش : لرد ولدمورت !
در واقع، علامت تعجب ِ چپیه در نقش : بلیز زابینی دست چپ !
در واقع، علامت تعجب ِ راستیه در نقش : ایگور کارکاروف !
!!
خانه ی ریدل - دامبل ، دامبل ! بیا فرار کنیم.. دامبل بیا فرار کنیم.. !
- آسپ.. آسپ نمیتونیم اونا مارو دیده ان!
- نه هنوز شانس داریم. دامبلدور من آرزو دارم! دامبل من تازه میخواستم رنک بگیرم. من این همه شناسه ساختم واسه رنک
.. بذار اینو بگیرم. بیا بریم! اونا مارو ندیده ان..
آسپ دامبلدور رو به شدت کشید اما دامبل لحظه ای مکث کرد و سپس چوبدستی اش را با گفتن "
لوموس " ِ پر نوری به سوی ته راهرو نگه داشت.
- گابر! مری!
گابر و مری به سرعت به سوی آنها میدویدند. همین که رسیدند و نفسی تازه کردند، مری شروع به توضیح دادن کرد.
- داشتیم با هم دنبال بازی میکردیم (!) که متوجه شدیم صداهایی از اون پشت مشت ها میاد. اول گابر فکر کرد بیناموس پارتیه اما وقتی رفتیم و دیدیم، متوجه شدیم نیروگاهشون اونجاست!
- نیروگاه؟ برای چی؟
سپس دامبلدور و آسپ همزمان بعد از نگاهی به یکدیگر فریاد زدند:
-
کشتار مشنگ ها !!
سپس آسپ درحالی که چوبدستی اش را جلویش نگه داشته بود و آماده ی حمله و جنگ بود به سوی خروجی راهرو به راه افتاد اما دامبلدور دست اورا گرفت. سپس دست خودش را ( دست سالمه! ) درون جیب کتش فرو برد و کاغذ و خودکاری بیرون کشید. روی کاغذ سفید چیزی نوشت و دست گابریل و مری داد!
گابر و مری با دیدن کاغذ :
!
- یک ماه از حقوق هر دوتون کم میکنم که دیگه دنبال بازی نکنید!
محفل جای این کارا نیست!
اتاق لرد ولدمورت لرد به سوی پنجره ی اتاق رفت که تنها عاملی بود که اتاق تاریکش را روشن کرده بود و کرکره ی پنجره را بالا زد.
- خب، کی حاضره با من همکاری کنه؟
جیمز : من من..!
تد : من هم همین طور ..!
سیریوس :
و سپس با دست به تد و جیمز ، فرد را نشان داد که بیرون پنجره ایستاده بود و پشت شمشادی کارهایی (!) میکرد. پس از تمام شدن کارش (!) به سوی پنجره آمد و با دیدن آن سه تا سرجایش ایستاد.
تد متوجه شد که لرد هنوز متوجه نشده که اونها متوجه حضور فرد شده اند ! سپس به فرد علامت داد : "
اینجا چی کار میکنی ؟"
فرد با علامت : "
دامبل اومده دنبالتون! خواهشا بیاید ملحق شید به محفل ... ! "
تد : "
چی..؟ محاله!
"
فرد : "
ما به خاطر شما خودمون رو به خطر انداختیم ..! "
تد : "
میخواستی نندازی.. "
!
جیمز که به تد و فرد نگاه میکرد با لحن ناراحتی گفت:
- من دلم برای دوستای محفلی ام تنگیده !!
سیریوس : دخی های محفل خیلی داف بودن خدایی، هرمیون، آنیت (!! من بی تقصیرم!
! )، مری و غیره، به خصوص غیره.
لرد : چی میگید اون پشت؟
سیریوس : اممم ما دستشویی داریم.
لرد :
و اون سه تا از اتاق ولدمورت فرار میکنند .
فرد : "
یس ! " اهان یادم نبود علامت دیه لازم نیست.. پس یس!
نیروگاه های اتمی راکتور های زیادی پشت سرهم چیده شده بود و وردهای آوداکداورا وارد آنها میشد و سپس، نیروهایی زیاد تولید میکرد و به سوی یک بمب بسیار بزرگ میرفت.
دامبلدور به بمب نزدیک تر شد.
- این حتما باید یک دکمه ای داشته باشه که باعث شه هرچی انرِژی گرفته تا الان به بوق بره!
- من خسته ام آلبوس.
آسپ این را گفت و بمب تکیه داد. سپس بلافاصله بمب شروع به لرزیدن کرد و سپس دکمه هایی قرمز رنگ روی بدنه اش خاموش و روشن شدند و سپس، پودر شد و روی زمین ریخت!
آسپ که متوجه شده بود به دکمه ای تکیه داده است با نگرانی از راکتور ها فاصله گرفت.
- باید جلوی کاراشون رو بگیریم.
- چطوری؟
- فعلا که اونها هرچی انرژِی تولید کنند فایده ای نداره چون نمیریزه توی جایی و میره توی هوا و تجزیه میشه! هاهاها! احتمالا اینقدر شوت هم هستند که نفهمند.. بچه ها هر چه سریع تر باید آپارات کنیم محفل.
ناگهان صدایی آشنا همه را از حرکت ایستاند :
- بدون ما ؟
- تد ، جیمز ، سیریوس !
-----
پایان سوژه ؛ آغاز بوق شدن مرگخوار ها !