در حالي كه در آن گوشه ي دنيا تازه اول شب بود و ملت ريخته بودن توي خيابونها تا برن پي شبگردي.. اينور دنيا، در گوشه اي كه محفل قرار داشت تازه اول صبح بود و ملت داشتن مي رفتن سركار و پي در آوردن يه لقمه نون براي زن و بچشون.
دوربين يه لحظه خيابان شلوغ پلوغي رو نشون مي ده كه به لطف باران بي امان خيس بود و رهگذران زير چتر و كيف دستي و شيرووني و غيره اين ور اون ور مي دويدن!
فيلمبردار كمي سر دوربين رو بالا مياره و خورشيد اول صبح رو كه كمي بالاتر از سطح افق، وسط انبوه ساختمون ها و لاي ابرهاي ضخيم بيرون اومده نشون مي ده. ابتدا با آرامش و ملايمت خاصي زوم مي كنه و افق روشن از انوار خورشيد رو نشون مي ده و سپس..
* توجه: موقع حركت دوربين كمبرندهايتان را ببنديد!.. و سپس با چنان سرعتي در راستاي افق به جلو حركت ميكنه كه واقعا بستن كمربست ايمني ضروري جلو مي كنه! :grin:
دوربين از كنار ساختمون هاي سر به فلك كشيده، رودخونه ي تايمز، برج بيگ بن، خونه هاي ويلايي اطراف شهر، دهكده هاي دوردست.. دشت ها، مزرعه ها، كوه ها و.. همم.. و هر پديده ي طبيعي و غير طبيعي ديگه اي كه مي شناسيد مي گذره و در آخر در مقابل يك كوه توقف مي كنه!
* اگر ماگل هستيد طبيعتا چيزي نخواهيد ديد!داخل پادگان:اعضاي از سفر برگشته ي محفل هنوز در خواب ناز هستن و مشغول تانگو رقصيدن با دختر/پسر شاه پريون!
- مي گم بيا بريم تو باغ.. فكر كنم خلوت باشه!
چارلي در خواب از جاي خودش مي پره و بعد از گفتن اوخ دستشو مي ذاره روي صورتش!
* پشت صحنه: دختر شاهو پريون به گوش چارلي مي نوازه و از لفظ "بيناموس" استفاده مي كنه!" روي تخت بغلي تدي از ترس اينكه ويكتوريا اونو با دختر شاه پريون ببينه سعي داره خودش و دختره رو زير تخت قايم كنه!
دامبلدور هم در خواب مي بينه كه رولينگ رو به خاطر شايعه ي نابخشودنيش مورد عنايت طلسم كروشيو قرار مي ده!
- جيــــــــــــــــــــــــــغ ...!
مثل اينكه قدرت زياد دامبلدور از خوابش به بيرون درز كرده و كسي رو مورد هجمه قرار داده .. ولي..
جيمز خودشو با يويوي صورتيش اشتباه گرفته و مرتب حركتهاي نوساني نا منظمي انجام مي ده و از در مي ره تو ديوار.. از ديوار به تخت.. تخت به پنجره ..پنجره به سقف و اينا !
لوپين از روي تخت ميوفته پايين و ميگه:
- چي شده ..چي شده؟.. خشم شبه؟.. اذونه؟.. بمبارانه؟.. هواييه.. زمينيه؟.. ها ؟!
- پروفسور.. پروفسوور..پروفسووور!.. دزديدن..بردن.. خوردن.. كـ.. كــ كـــشتن!(
)
- چيه جيمزي؟.
جيمز درحالي كه همينطور به سيكل به در و ديوار خوريش ادامه مي ده گفت:
- بردن.. استاد كوروشيا و .. كروشاوو..كروواشوو!.. همون.. اونو بردن.. نيست.. نيست!
دامبلدور ريششو نوازش مي كنه و در حالي كه پتو رو دور خودش پيچيده از تخت مي پره پايين و ميگه (هفت تا كار رو باهم!*
:):
- نترس من قايمش كردم.. فكر كنم دير يا زود لردولدمورت به ما حمله مي كنه!
- همه فرار كنين.. همه قايم شين.. ما هممون مي ميريم.. .ما ميميريم!..
-
---------
* اگه فكر كردي هفت اشتباه محاسباتي، تايپي، نگارشي، بي سواتي و يا از اين قبيله اشتباه كردي.. براي قشنگي هم نيس.. فقط و فقط براي بيشتر هري پاتري شدن رول هستش!
[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p