روزی روزگاری در یک سایت ایرانی به نام جادوگران، من از آنجا آمدم..
اولین روزی که به جادوگران اومدم، اونقدر خوشحال شده بودم که واقعا حد نداشت. خیلی شوق داشتم و کل 400 تا پستی که زدم، مال بخش اخبار بود. بعد یکی منو به سمت ایفای نقش آورد، ناظر تالار اسرار بودم که وارد ایفای نقش شدم با شناسه ی لاوندر براون. بعد از یه مدت که چند جا پست زدم و هیچ کس با من موافق نبود فعالیتم فقط به تالار اسرار و اصلی محدود شد.
اما بعد با کمک رول نویسای خوب و خوندن رول یکمی بهتر شدم. شدم مثل الانم. و شروع کردم با سطح بالاتری رول نوشتن، بعد سبک های مختلف رو نوشتم. همیشه سعی میکردم مثل پست های اسکاور و آنیتا و .. بنویسم. پست های زیادی میخوندم، مال تازه وارد ها رو با نویسنده های فوق العاده مقایسه میکردم. اما بعد از یه مدت و بعد از یه سری اختلافات شناسه ام رو بستم.
یک ماه بعد دلم برای سایت تنگ شد، هر روز تابستونم رو با لاوندر برای محفل جون کندم. بعد یه شناسه ی ساختم " گابریل " و تونستم با تجربه ی بیشتری خودم رو جا بندازم. باز هم با کمک چندین نر تونستم بهتر بشم و بعد ناظر ریون شدم. یه مدت بعد راجر زورکی چندتا بار دیگه ام انداخت رو دوش ما و من هم سعی میکردم سرم تو کار خودم باشه.
اما حالا، بعد از اون همه کار و اون همه سکوت و دوری از دعواها و حاشیه، خیلی ها من رو مقصر میدونند برای خیلی چیزها. نمیخوام کسی به خودش بگیره، (شایدم من کاملا اشتباه میکنم) اما یکی از اعضا با من آشنا شد. مری باود یکی از بهترین دوستام . مری آدم صاف و ساده ایه، دلش پاکه. اما خب خیلی حاشیه داره و زیاد دعوا میکنه (!). به قیافش نمیاد ولی مثینکه خیلی با همه جور نمیشه.
و چون من و مری به هم خیلی نزدیک هستیم، توی دعواهای اخیر همه با مری مشکل پیدا کرده اند و این مشکل با من هم وجود داره! در صورتی که من تازه چندروزه فعالیتم رو شروع کردم. و واقعا بی انصافی بود! تهمت های زیادی زده شد به من، ولی من واقعا برای اونها ناراحت نیستم.
این پست رو زدم، برای اینکه آخرین پستم باشه. با گابریل.. تو این سایت..
سایت خوبیه اما خیلی وقت ها باعث میشد من به این فکر کنم که این سایت، هیچ خوبی برای من نداره! بنابراین، شاید فقط در سطح یک کاربر عادی عضو اینجا بودن ارزش بیشتری داشته باشه.
شاید دل شما برای من تنگ نشه؛ اما دل من خیلی برای شما تنگ میشه. خیلی!
خداحافظ دوستان..
خداحافظ قالب ِ آبی جادوگران، و اون قالب قهوه ای ِ !
خداحافظ گابر..
بای همگی!
و به اینجا رسیدم..