هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۴۳ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸

سالی آن پرکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۳ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۱۵ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


یک گالیون! فقط یک گالیون توی جیبم مونده بود با حسرت به کتابی که داخل ویترین مغازه بود نگاه کردم کتاب شکارچی اژدها! و به راه افتادم .
علامت شوم روی دستم به شدت می سوخت ارباب منو فرا میخواند

اما اینجا برای غیب شدن جای شلوغی بود و پرواز با جارو هم میسر نبود, پس با احتیاط شنل نامرئی رو که از پاتر قرض کرده بودم روی سرم کشیدم , این فراخوانی باعث میشد باز هم از قطار هاگوارتز جا بمونم بازم مجبورم با قایق خودم به مدرسه برسونم خدا کنه ماهی مرکب دریاچه خواب باشه !!

پی نوشت : با تشکر فراوان از راهنمایی ناظر عزیز امید وارم این یکی مورد تایید باشه !!



خواهش میکنم دوست عزیز
تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۸ ۱۲:۳۳:۱۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸

بئاتریکس بلاکسم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۴ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۵۶ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
هری در زیر شنل نامرئی به گالیون هاش خیره مانده بود . حسرت جاروی نیمبوس 2009 چون جای علامت شوم ِ روی پیشانیش درونش رو میسوزاند
کتاب جانوارن شگف انگیز را از کیفش در اورد پولهای محدودش را در صفحه ای که در مورد ماهی مرکب و اژدهاهای مجارستانی صحبت شده بود قرار داد و دست خالی دیاگون را به سمت ایستگاه کینگزکراس و قطار هاگوارتز ترک کرد



میبخشید این کلماتی که انتخاب میکنید چه مبنایی دارن؟ به نظرم خیلی بی ربط و بدون منطق بودن .
با تشکر




نظر شما محترمه برای ما دوست عزیز. اما در درجه اول کلمات باید اندکی نا هماهنگی با هم داشته باشن با تازه وارد بتونه قدرت تخیل خودش رو فعال کنه.
همین چند پست پایین تر، بحث طولانی در همین باب با یکی از کاربران داشتیم.مطالعه بفرمایید



تایید شد!


ویرایش شده توسط بئاتریکس بلا کسم در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۷ ۲۳:۵۷:۳۱
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۸ ۰:۲۱:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸

امين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۷ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۴۷ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

آرسنيوس سوار قطار هاگوارتز شد. قرار بود بعد از مرگ سوروس اسنيپ استاد معجون سازي هاگوارتز باشد. سر جايش نشست و از شيشه نگاهي به بيرون انداخت. چشمش به پسري افتاد كه طرح روي لباسش او را ياد علامت شوم مي‌انداخت. ياد خاطراتش افتاد. آهي كشيد و كتاب معجون سازي فوق پيشرفته‌اش را از كيفش درآورد. به فكر جارويش افتاد كه آن را 500 گاليون فروخت تا اين كتاب را بخرد. حسرت يك دل سير پرواز كردن با آن جاروي خوب هميشه به دلش ماند. ياد تحقيقات بي وقفه‌اش براي كشف همه خواص خون اژدها افتاد. يادش افتاد كه براش تحقيقاتش بايد ماهي مركب پرورش مي‌داد و اينكه چقدر اين كار را دوست داشت. ياد اختراعش افتاد، معجوني كه با خوردنش مي‌شد حتي زير شنل نامرئي را هم ديد. لبخندي بر لبش نشست و به اميد اينكه بتواند تمام اينها را به شاگردانش ياد بدهد چشمانش را بست و به خواب رفت...



اممم...
تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۷ ۲۳:۳۶:۴۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸

سالی آن پرکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۳ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۱۵ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


یک گالیون! فقط یک گالیون توی جیبم مونده بود با حسرت به کتابی که داخل ویترین مغازه بود نگاه کردم و به راه افتادم .
علامت شوم روی دست به شدت می سوخت ارباب منو فرا خوانی میکرد

اما اینجابرای غیب شدن جای شلوغی بود با جارو هم نمیشه رفت, پس با احتیاط شنل نامرئی رو که از پاتر قرض کرده بودم روی سرم کشیدم , این فراخوانی باعث میشد باز هم از قطار هاگوارتز جا بمونم بازم مجبورم با قایق خودم به مدرسه برسونم خدا کنه ماهی مرکب دریاچه خواب باشه !!



دوست عزیز
پستتون از نظر داستان پردازی و در واقع ایفای نقش خوب و مورد تایید هست، اما خیلی تو به کار بردن افعال مشکل داره. زمان افعال رو اصلا با هم هماهنگ ننوشتید.
اون واژه فراخوانی رو هم بهتره که بگید : ارباب منو فرا میخوند.
پستتون خوب بود، یک بار دیگه با دقت بیشتری بنویسید فقط



تایید نشد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۷ ۲۳:۲۵:۱۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸

الفیاس دوج old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۸:۱۸ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
در كوچه دياگون بود.از كتابفروشي رد شد،تازه از گرينگوتز اومده بود و كيسه چرمي اش پر از گاليون بود.همينطور راه مي رفت كه دست فروشي را ديد،به اجناسش نگاهي كرد.شنلي بسيار زيبا ديد.گفت اين چيست؟مرد گفت:نميداني؟اين شنل نامرئي هري پاتر بزرگ است،پسري كه زنده ماند.كسي كه توانست ا‍دهاي مجارستاني اي را شكست و مهار كند،كسي كه توا ناگهان پسرك حرف او را قطع كرد و گفت:ميدانم ديگر نگو.شنل را خريد و رهسپار شد.سر راهش چشمش به مغازه جارو فروشي افتاد كه جارو هايش همه را به وجد آورده بود.او جارويي لازم نداشت،چون تازه سال اولش بود.به راه افتاد.در فكر هري پاتر بود.هميشه دلش ميخواست مثل او باشد.قوي شجاع زيرك و ... .امسال بايد خود را نشان مي داد.به خانه رفت كه چشمش به ماهي مركب مرده اي افتاد.لگدي به آن زد و گذشت.نهار را خورد و با توصيه مادرش به اتاقش رفت تا مقداري بخوابد.در خواب ديد كه سوار قطار هاگوارتز شده.قطار سرخ رنگ اكسپرس هاگوارتز.در وسط هاي راه از دهكده اي كوچك عبور كردند كه ناكاه چشمش به نشان شومي افتاد.بله همان نشان شوم و سبز رنگ فرقه مرگخواران.بله مرگخواران بر گشته بودند و گروه را احياء كرده بودند.پسرك قسم خورد كه تا جان دارد و مي تواند و حتي فرا تر از توانش با آنها بجنگد.او فقط زمان نياز داشت،كه به جادو گري قوي تبديل شود.قسم خورد كه با نيروي سياهي بجنگد و بار ديگر آن ها را نابود سازد./
درود بر جادو گران سپيد



بهتر بود که کلمات رو بولد میکردینا! چشمم در اومد.
تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۶ ۲۲:۴۴:۵۸

تا ميتواني بجنگ ولي در راه راست و درست آن.
هميشه به گروه خود پايبند و وفادار باش.
زنده باد جامعه جادوگري.
زنده باد تم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

هری پاتر در حال راه رفتن در کوچه ی دیاگون بود.تازه از گرینگوتز آمده بود و کیف پولش پر از گالیون بود.حالا که میخواست پس از یک سال دوباره با قطار هاگوارتز به خانه ی اصلیش برگردد باید کتابهای جدیدش را میخرید.سر راهش از مغازه ی لوازم جاروی پرنده یک واکس برای جاروی خودش خرید.هری داشت به بچه هایی که با پدر و مادرشان آمده بودند حسرت میخورد که ناگهان صدای جیغی توجه همه را به خود جلب کرد و هری بلاتریکس لسترنج را دید که از زیر شنل نامرئی اش بیرون آمد و علامت شوم را به هوا فرستاد و نوری سبز به سمت سینه ی هری آمد و او پس از 7 بار جان سالم بدر بردن از دست ولدمورت به دست بلاتریکس لسترنج کشته شد....





تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور تافتی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۲۳:۰۸:۱۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۵ ۰:۴۵:۲۰

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

فرمانده مارکوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۵ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸
از ارزشستان!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


گالیون گالیون پول خرچ این کار کرده بود! با حرص علامت شوم روی دستش را فشار داد و دردی وجودش را فرا گرفت. معلوم بود که ولدمورت نمی آمد!! ولدمورت دیگر مرده بود. بلاتریکس کتاب را با عصبانیت به هم کوبید. تکه های دسته جاروی هری، فلس اژدهای قرمز نروژی و چشم از حدقه در آمده ی ماهی مرکب دریاچه را بر کپه آشغال های به دردنخورش انداخت و با حسرت بهشان نگاه کرد. دیگر هرچه می توانست، کرده بود! با وجود همه جادوهایش، با همه معجون هایی که درست کرده بود و همه وردهایی که خوانده بود، ولدمورت دیگر هرگز باز نمی گشت! بلاتریکس بیچاره تنها مانده بود.




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۰:۲۹:۳۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

Amata


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۷ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
سلام علیکم !

خوبین شما !؟ خانم بچه خوبن انشااله !؟
میگم غرض از مزاحمت مزاحمت نبوده والا !
من آماندام میخوام شناسم رو عوض کنم ! اونقت بعد نمیدونم چطوری هست و اینا ! باید از اول شروع کنم !؟ یعنی اینجا پست بزنم تا تایید شم بعد برم نمایشنامه نویسی ازونجا هم معرفی شخصیت ؟

الان لازمه بنوسیم بازی با کلمات رو !؟




نیازی به تایید نیست. میتونید برید به معرفی شخصیت دوست عزیز.


ویرایش شده توسط آماتا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۲۱:۲۶:۰۸
ویرایش شده توسط آماتا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۲۱:۲۷:۳۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۰:۲۴:۳۲
ویرایش شده توسط آماتا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱:۵۰:۵۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

ماروولو گانتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۵ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

کتاب و جاروی پروازش را برداشت. نگاهی به اتاق مرتب خود انداخت. اوه...فراموش کرده بود شنل نامرئی اش را نیز درون ساک بگذارد. پس آن را نیز مانند سایر وسایل جاسازی کرد.
ساک بدست آماده رفتن بود و بوی ماهی مرکبی که درون گاز در حال سرخ شدن بود و فضای اتاق را نیز پر کرده بود نمی توانست او را از رفتن منصرف کند.
با حسرت یکبار دیگر به همه جا نگاهی انداخت. نمی دانست تا چند روز دیگر آنجا نیز مانند صد خانه دیگر تسخیر علامت شوم که همچون اژدهایی بر همه جا سایه افکنده بود، شود.
به دو گالیون در دستش نگریست. باید به قطار هاگوارتز می رسید.



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۱۸:۵۶:۰۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸

سالزار  اسلایترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۹ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۰:۵۴ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 4
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

كتاب هايش را در كيف سرخ رنگ و زيبايش قرار داد. با حسرت و اندوه فراوان، به جاروی ظريف اما تكه تكه شده ی شهابش نگاه كرد كه در سال گذشته، در برخورد با بيد كتك زن، تكه تكه شده بود.

قطار هاگوارتز، در زير نور طلايی رنگ خورشيد، پيش می رفت، همچون عقابی سريع. گاليون هايش در جيب ردای سرمه ای رنگش، ترق و توروق صدا می دادند و او را وسوسه ی خريد چند شكلات برتی بات با طعم همه چيز ميساختند...

ماهی مركب درياچه، لحظه ای بر سطح آب پديدار شد. ترش او را گرفته. كاش بر ماهی بزرگ درياچه شنل نامرئی انداخته بودند تا موجب وحشت او نمی شد.


به غیر از پاراگراف آخر، بقیه پستتون خوب بود دوست عزیز. مشکل پرارگاف آخر هم یه مقدار آشفتگی سوژه هست. که روی ماهی مرکب شنل نامرئی انداخته بشه و غیره.



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۱ ۴:۵۴:۲۴







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.