هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۲۰ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 4
آفلاین
فونته قارسی داونلود کردم

گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

از قطار هاگوارتز پیاده شدم . باورم نمی شد که علامت شوم را بالای برج بلند ستاره شناسی ببینم . آهی از حسرت کشیدم .
باز چه کسی مرده است . طومار مرده ه دیگرا به کتابی می مانست .
شنل نامرئی را در اوردم و بر روی جارو و گالیون ها
انداختم .
صدای شنا کردن ماهی مرکب در دریاچه فضا را پر کرده بود .


اگه حرفارو جابه جا میزنم اخه کیبوردم حروف فارسی روش نیست باید هر حرفئ رو امتحان کنم .
من قبلن هم عضو ایفای نقش بودم .



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۲ ۱۸:۰۳:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

میمنت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۱ دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۵۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


تازه از قطار هاگوارتز پیاده شده بود و شنل نامرئی را به تنش کرده بود. در کتابی خوانده بود که در کنار دریاچه٬ دریاچه ای که ماهی مرکب در آن زندگی میکند٬ اژدهایی قرار دارد که از مقادیر زیادی گالیون مراقبت میکند. به آرامی سوار جارویش شد و تا جایی که میتوانست جارو را نیز نامرئی کرد و با سرعت زیادی به سمت اژدها حرکت کرد... اما هر چه نزدیکتر میشد٬ علامت شومی که به تازگی بر دستش حکاکی شده بود٬ بیشتر سوزش میکرد.




تایید شد!


ویرایش شده توسط خانم بلك (مادر سيريوس بلك) در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۲ ۱۳:۰۰:۵۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۲ ۱۸:۰۴:۱۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۵:۱۱ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸

حوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۶ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۱ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
از بالاي دار!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 11
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی



حوا همانطور كه تنگ ماهي مركبش را در دست داشت، قدم بر پله ي اول گذاشت و قبل از آنكه سوار قطار هاگوارتز شود، با حسرت به علامت شوم اژدها مانندِ آدم نگاه كرد.

آدم دو گاليوني كه از فروش كتاب و جاروي كهنه پرنده اش برايش باقي مانده بود را به حوا داد.

حوا شنل نامرئي اش را از كوله پشتي اش خارج ساخت و به او داد و گفت: "اين را هميشه با خود داشته باش."

و با خود زمزمه كرد: "كاش من هم يك مرگخوار بودم!" سپس سوار قطار شد و از آنجا رفت...




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۲:۲۴:۰۲

[color=0066FF]حوا (در عبری: به معنی زنده یا زندگی) بر پایه اساطیر Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸

حوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۶ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۱ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
از بالاي دار!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 11
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی



ماهي مركب قبل از آنكه سوار قطار هاگوارتز شود، با حسرت به علامت شوم اژدها نگاه كرد، و دو گاليوني كه اژدها از فروش كتاب و جاروي كهنه اش باقي مانده و به او داده بود را در جيب شنل نامرئي اش گذاشت و گفت: كاش من هم يك مرگخوار بودم!



تایید نشد!
در پیام شخصی توضیح میدم


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۰:۲۳:۰۵

[color=0066FF]حوا (در عبری: به معنی زنده یا زندگی) بر پایه اساطیر Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۵:۰۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

دلم چون اژدهاي خفته ايي، ساليان درازي در حسرت خواندن كتاب بي همتاي چشمانت سكوت كرده بود!

چقدر دوست داشتم ماهي مركبي بودم، تا تو با جاروي خيال، بر بلنداي درياچه ي نقره ايي پرواز مي كردي و برايم آن ترانه ي قديمي و گريه دار را سر مي دادي!

ولي روزها گذشته و من ديگر علامت شوم لبخند تو را از ياد برده ام! ديگر گاليون هايم را براي سوار شدن قطار هاگوارتز كنار نمي گذارم...

ديگر قصه ي آن جادوگري كه به خاطر ديدن تو، تمام مسافت دنيا را با شنل نامرئي اش طي مي كرد به پايان رسيده است...



تایید نشد آقا تایید نشد! چه وضعشه
مک عزیز جدا پست زیبایی بود، لذت بردیم
مرسی از زحمتت دوست عزیز


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۰:۳۱:۰۲
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۲:۲۲:۳۷

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۳ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۹
از shiraz
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
درکوچه ی دیاگون قدم میزد و به مغازه ها نگاه میکرد پشت شیشه ی مغازه ای جاروی اذرخش را دید و با حسرت به ان نگاه کرد دستش را به سمت جیبش برد اما هر چیزی در ان پیدا میشد به غیر از گالیونهای طلا به راه خود ادامه داد پشت شیشه ی مغازه های دیگر اجناس جالبی به چشم میخورد مانند ماهی مرکب خشک شده و شیشه های خون اژدها او...به سمت کتاب فروشی حرکت کرد فردا باید با قطار هاگوارتز به مدرسه میرفت و هنوز هیچ چیز نخریده بود ناگهان به یاد شب گذشته افتاد که در نزدیکی خانه شان علامت شوم را دیده بود و با خود فکر کرد که امشب با شنل نامرئی دور از چشم والدینش به ان مکان برود.




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۹ ۲۳:۱۱:۰۵

به نام او که در راه عشق رفت


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

پسر 11 ساله از وقتی نامه هاگوارتز را گرفته بود سر از پا نمیشناخت و منتظر روزی بود که سوار بر قطار هاگوارتز به آنجا برود.

آن روز در حالی که کتاب هایش را گرفته بود در کوچه دیاگون قدم می زدم.در طرفی چند بچه را دید که با حسرت به شیشه های مغازه جارو فروشی نگاه می کردند.

در طرف دیگر مغزه فروش حیوانات که روی شیشه آن عباراتی چون : تیغالو ، ماهی مرکب ، کاکلی ، اژدها و ....

به قدم زدن ادامه داد.ناگهان توجهش به سمتی جلب شد. مردی بالای سکو بود و مردم دورش جمع شده بودند و فریاد می زد : 1000 گالیون...! دیگه نبود؟؟

جلو رفت و از یکی از جادوگر ها که آن نزدیک ایستاده بود پرسید :
اینجا چه خبره؟

جادوگر گفت : اون مرد ادعا می کنه یه شنل نامرئی واسه فروش داره و اون جماعت هم می خوان اونو بخرن. آخه میدونی ، چند وقته اونقدر علامت شوم زیاد شده که همه می خوان یه جوری خودشون رو مخفی کنن.



الیواندر عزیز شما قبلا در ایفای نقش بودید. نیازی به تایید نیست. اما تایید شد
برید به معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۹ ۱۸:۱۵:۱۴

چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۲۳ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی



پسرک فقیر زیر شنل نامرئی وارد کوچه دیاگون شد. مغازه ی جدیدی توجه او را به خود جلب کرد. روی تابلوی بالای مغازه نوشته شده بود: تمام حیوانات جادویی از ماهی مرکب تا اژدها فقط دو [/b] گالیون! [/b]

با حسرت به آن مغازه نگاه کرد، حاضر بود شنل نامرئی و کتاب های هاگوارتز را بفروشد تا یک اژدهای کوچک بگیرد و پرورش دهد. حتی عدم حضور در قطار هاگوارتز هم برایش اهمیتی نداشت.
به شنل که فکر کرد یاد بزرگ ترین آرزویش یعنی پوشیدن شنل مرگخواریت افتاد! اگر این دو را داشت به گالیون نیازی نداشت، فروشنده را تهدید میکرد که علامت شوم را بالای خانه و مغازه اش خواهد دید و مجانی اژدها را میگرفت...


پی نوشت: این کلمه ها عوض نمیشه ناظر؟


ممنون که اطلاع دادید. به زودی کلمات جدید زده میشن.


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۹ ۳:۲۸:۲۲
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۹ ۱۸:۲۰:۰۶

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸

رز ویزلیold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۴۶ شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸
از میان کابوس ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

امسال مثل سال های پیش نیاز نداشت کتاب های جدیدی بخره و سوار بر قطار هاگوارتز به اون مدرسه بره که توی دریاچش ماهی مرکب نگه داری می کنن !دیگه حسرت این رو نمی خورد که علامت شوم بر روی دستش باشه ،چون الان اون رو بر روی دستش داشت. امسال دقیقا در روزی که بچه های کوچکتر سوار بر قطار هاگوارتز می شدند تا به مدرسه ی جادویی برن رز به پیش عمو چارلی اش می رفت.

چارلی به همراه چند نفر از همکارانش مشغول رام کردن یکی از اژدها های تو ی محوطه بود.رز از پشت پرچین به اژدها خیره شد.وقتی کار اونا تموم شد چارلی به پیش رز رفت و گفت اصلا فکرشم نکن ! امکان نداره بذارم سوارش بشی ! خرابکاری دفعه ی قبل ساعث شد 100 گالیون برای خریدن پرچین جدید بدم.چرا جارو امتحان نمی کنی؟

رز با لبخندی گفت: یعنی من حق ندارم برای دیدن عموم بیام . تازه عمو من یک جارو هم دارم و با اون پرواز هم می کنم.

چارلی که قانع نشده بود گفت:تا حالا که همچینی اتفاقی نیفتاده .

رز از درون پاکتش نوشیدنی رو در آورد و گفت: امسال سال اولیه که قرار نیست من این موقع تو راه هاگوارتز باشم.می خواستم امروز رو با عموم جشن بگیرم. یعنی این حق رو هم ندارم؟!

چارلی بادیدن بطری لبخندی زد و گفت: چرا نه؟ بیا بریم اتاق نگهبانا اون جا چند تا لیوان هست.

دو ساعت بعد وقتی همه ی نگهبانا بیهوش در اتاق نگهبانی چرت می زدند. رز در حالی که از روی بطری خالی می پرید ، برای محکم کاری شنل نامرئی اش رو پوشید و بعد از آن جا خارج شد. او یک راست به طرف اژدهای خواب آلو رفت و با استفاده از یک طلسم جدید که خودش اون رو ساخته بود ،اژدها رو تحت فرمان خودش گرفت. هر چی باشه او دختر هرماینی گرنجر بود!

وقتی بر پشت اژدها سوار شد و مطمئن گشت که جایش محکم است . با گفتن ریلیشیو زنجیر اون رو باز کرد و به اژدها دستور داد که پرواز کند. همون طور که فلس های فلز مانند اژدها رو نوازش می کرد، ذهنش رو از هر گونه فکری خالی کرد و از پروازش بر پشت اژدها ،در حالی که نسیم خنکی می وزید لذت برد.




من از عموم دوستان خواهشمندم کلمات رو یا رنگی کنن یا بولد.
تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۸ ۲۳:۴۱:۱۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۱۷ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۱۸ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۰ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
کلمات جدید: گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

شنل نامرئی پنهانش کرده بود. اما گالیون های قلابی که در جیبش صدا میدادند ضربان های قلبش را بالا برده بود. بار دیگر از پنجره به علامت شوم نگاه کرد. جالب آن بود که علامت شوم طوری در آسمان قرار گرفته بود که از فرسنگ ها دورتر تمام مسافرین قطار هاگوارتز آن را میدیدند.
در همین لحظه پسری سوار بر جارو در کنار پنجره ی قطار ظاهر شد. با آنکه پسر شنل پوشیده بود اما دیگری مستقیم به چشم هایش نگاه میکرد. پنجره بسته بود اما پسر از چشمان فرد جارو سوار چیزهای زیادی فهمید. حسرت گرمای داخل کوپه و خواندن یک کتاب در مورد اژدهایان.
هر دو برادر از کودکی عاشق اژدهایان بودند.
دقایقی گذشت و قطار در ایستگاه هاگوارتز ایستاد.پسر پیاده شد. در آسمان به دنبال برادرش گشت اما او را پیدا نکرد. سوار یکی از قایق ها شد و در گوشه ای نشست. دوباره به آسمان نگاه کرد اما برادرش را پیدا نکرد.
به دریاچه نگاه کرد. جز ماهی مرکب دریاچه چیز دیگری در دریاچه بود. سایه ای
دوباره به آسمان نگاه کرد. عکس برادرش در دریاچه بود. فهمید که برادرش به جشن اول سال تحصیلی میرسد و امتیازی از گروهشان کم نمیشود. نفسی به راحتی کشید و به قلعه نگاه کرد. لااقل اگر توسط مرگخواران نمیمردند میتوانستند قهرمانی را برای گروهشان به ارمغان بیاورند.


امیدوارم مورد قبول واقع شه. متاسفم که متن بلندی شد. سعی میکنم بهتر بنویسم. لطفاً همینو ازم قبول کنید.



متن طولانی عیبی نداره دوست عزیز، تازه متن شما خیلی هم طولانی نیست.
خوب بود

تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۸ ۱۲:۳۶:۵۴







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.