هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰

ریونکلاو

ارگ کثیف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۶:۳۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از این به بعد...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 108
آفلاین
1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید

1 :تعريفي غلط از يک موقعيت که باعث برانگيختن يک رفتار جديد و به حقيقت پيوستن تصور و ادراک غلط اوليه ميشود.

2 :روندي که در طي آن انتظارات شما از فرد ديگر در نهايت منجر به آن ميشود تا فرد به نحوي رفتار کند که انتظارات اوليه شما تاييد گردن

3 : علم خبر دادن از حوادث در گذشته، حال یا آینده؛ که بر غیب‌گو پنهان است، با دخالت ارادهٔ غیب گو



2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید


پرفسور رز در طول کلاس در حال راه رفتن بود و با لحنی جدی در باره پیشگویی و روش های ان صحبت می کرد ، در مقابل بچه ها کوچک ترین توجه ای به صحبت های رز نداشتند و در حال ور رفتن به هم بودند !

- پیشگویی علم دقیق و ظریفی هستش ، هم می تونه کمک حال باشه هم می تونه ویرانگر باشه ، مهم اینه که این توانایی در اختیار چه کسی است اما باید به این توجـــــ.... ارگ اون ته چه گــ...ی می خوری !

یک دانش اموز خودشیرین با صدایی بلند گفت : هَم رِِِِ مِمالن !

دختری که کنار ارگ نشسته بود رنگ لبو شد و سرش را پایین انداخت اما ارگ با نیش باز به صورت رز خیره شده بود !

رز : واسه اینکه همه بدونیم داشتی به صحبتامون دقت می کردی یک پیشگویی بکن !

ارگ سخت به فکر فرو رفت

نیم ساعت بعد

رز : خب چی شد !

ارگ با چهره ای در هم گفت : ن .. نم .. نمیاد !

رز اسرار کرد : با چشم دلت نگاه کن به اطراف ، سخت تمرکز کن ، با دلت نگاه کن !

ارگ با خوشحالی سری تکان داد وگفت : خب از اول می گفتی دیگه !

ارگ : : هیی ، هییی هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی !
رز : چرا داری زور میزنی !
ارگ : نمـــیــــــــــــــــــــــــاد !
رز : چـــــــــــــــــــــــــــی !؟
ارگ : پرفسور من دلم تو باسنمه !

رز که از شدت خشم در حال ترکیدن بود به سمت ارگ رفت ، او را از یقه گرفت و به جلو کلاس در کنار گویی زرین سفیدی برد.

رز : دستتو بزار روی این لامصب و بگو چی می بینی !

ارگ بی معطلی دستش را به گوی کشید و روی صورتش تبسمی نقش بست ، رز که احساس می کرد این نشانه خوبیست به سمت ارگ متمایل شد و گفت : چی شد !؟

ارگ : عالیه .. نرمه !
رز : چی !؟
ارگ که از شدت لذت شل شده بود گفت : گوی !

پرفسور رز که دیگر صبرش تمام شده بود فریاد زد : توی اون ما در ..... ده چی می بینی !

ارگ اینبار دستانش را به دور گوی حلقه کرد و صورتش را نزدیک ان برد :

- داره میاد
رز :
ارگ : یه چیزی می بینم ، یه .. یه عدده ، 9 فکنم .. یه بچه هم می بینم !

ارگ این را گفت و چشمش را به گوی چسباند و شدید متمرکز شد .

رز : چی کار می کنی !؟
ارگ : ساکت .. دارم نگاه می کنم ببینم دختره یا پسره ... من که چیزی نمی بینم احتمالا دختره !
رز : از کجا فهمیدی !؟
ارگ : اخه جوراباش صورتیه !

ارگ ادامه داد : اون دختره ای که اول زنگ کنارم بود رو هم می بینم ... چه قدر اینجا دماغش کنده اس !

رز :

ارگ نا گهان فریاد زد : فهمیدم ، اون دختری که اول زنگ کنار من نشسته بود تا 9 ماه دیگه بچه دار میشه میشه !!

ناگهان دختر که اخر کلاس نشسته بود غش کرد و به زمین چسبید !

ارگ : اینا ضعفای دوران حاملگیه !
رز :


arAm EsSa


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین

1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید


1- پیشگویی = پیش + گویی = گفتن پیش = گفتن گذشته... = تعریف خاطره. پس در نهایت پیشگویی همان گفتن خاطره است

2- پیشگویی یعنی گفتن اطلاعاتی که از پیش میدانید. برای مثال شما میدانید که شخصی در بانک برنده ی جایزه شده اما این خبر فردا اعلام میشود. پس شما میتوانید به آن شخص بگویید بزودی برنده ی جایزه ی بزرگی می شود. این پیشگویی است.

3- پیشگویی، یعنی استفاده از زمان برگردان در آینده و برگشتن به حال، و گفتن اتفاقات آینده به حال خود.


2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید


ایگور پس از نگاهی به اطراف چوبدستیش را در اورد و با لبخندی شیطانی زمزمه کرد : هامروتورا!

نوری آبی رنگ به سمت میز رفت. ایگور به آرامی روی میز خم شد و ورد ریداکتو را زمزمه کرد. صدای ترق و توروق چوب میز، شنیده شد اما هیچ اتفاقی رخ نداد. ایگور با خوشحالی از آنجا دور شد. حتما موفق می شد این امتحان را پشت سر بگذراند.

گودریک با خوشحالی نور سرخی که به آرامی رنگ نقره ی فام به خود میگرفت را نگاه میکرد. او تمام این لحظه را ثبت کرده بود.

حال میتوانست اثبات کند اسلیترین متقلب است. اما این کافی نبود، باید ایگور را بیشتر اذیت میکرد. چوبدستیش را در اورد و زمزمه کرد : رفلکتوگلادین!

یک نور دیگر به سمت میز رفت و ناگهان نوری از روبروی میزهای سمت چپ درخشید. گودریک شیشه ی حاوی خاطره را در جیبش گذاشت و با خوشحالی به سمت حیاط رفت.

لحظاتی بعد در کلاس

رز با متانت در کلاس را شکست و پس از ابراز خوشحالی اش از درست در آمدن پیشگویی، وارد کلاس شد.

- خب همونطور که میدونید امروز امتحان دارید و اینا. زود باشید یه ورق دربیارید. هرکس یه پیشگویی از اون نوع دومی که جلسه پیش گفتم انجام بده. آخر کلاس هر پیشگویی که اتفاق بیفته نمره رو میگیره و اونایی که پیشگویی شون اتفاق نیفتاده، فردا شب میان دفتر من تا یکم باهاشون صحبت کنم .

و پس از دیدن خنده ی دانش آموزان و شنیدن زمزمه ی آنها که میگفتند به هیچ وجه از کمی خواب بدشان نمی آید ادامه داد : البته طبیعتا این صحبت، با استفاده از فنون ویژه ی تنبیه که خودم اختراعش کردم انجام میشه.

10 دقیقه بعد

- ایگور ، تو پیشگویی کردی که این میز امروز نمیشکنه؟ خب این که نشد پیشگویی!

- اما این که پیشگویی غلطی نیست!

- هووم، راست میگی. ولی خواهد بود.

رز به سرعت چوبدستیش را به سمت میز گرفت و گفت : ریداکتو!

طلسم رز به میز برخورد کرد، رز با شنیدن صدای ترق و توروق چوب های میز با خنده به لینی نگاه کرد و اسم ایگور را در لیست صحبت شوندگان(!) تیک زد.

- خب نفر بعدی، گودریک، تو پیش بینی کردی گلدون عزیز من میشکنه؟ عمراً... راستی این میز چرا...

رز با تعجب به میز سالم نگاه کرد و سپس نور ورد خود را تماشا کرد که به سمت گلدان محبوبش می رفت.


شترق!


رز در حالی که به شدت سعی میکرد عصبانیت خود را که ناشی از شکستن گلدانش بود بروز ندهد گفت : بچه ها جلسه تمومه. همه ی شما هم بخشیده شدید... البته... نه همه ی همه. ایگور، برو تو این اتاق گودریک لطف کرد و تقلب تو رو بهم گزارش داد. ایگور تو هم همینطور. میدونم اون گلدون کار ایگور نبوده.

لحظاتی بعد

زنوفیلیوس با خوشحالی به رز نگاه می کرد که نمره ی کامل را برای او در لیست می گذاشت.

- زنوفیلیوس، تو نمره ی کامل رو گرفتی، چون قبل از کلاس پیشگویی کردی گلدون من میشکنه و نجاتش دادی. ولی اگه دفعه ی بعد بدون اجازه به گلدونم دست بزنی حتی اگه واسه نجات دادنش باشه اونوقت تو هم وارد اون اتاق میشی.

زنوفیلیوس با خوشحالی از آنجا خارج شد. واقعا شانس آورده بود که آن روز برای ترساندن رز زیر شنل نامرئی در کلاس پنهان شده بود!

در درون اتاق

گودریک و ایگور به صندلی بسته شدند و به تابلویی که روبروی آنها نصب شده است نگاه می کنند : اتاق جیغ!

رز بدون توجه به پوزخند گودریک و ایگور گفت : خب، حالا تنبیهتون شروع میشه. 10 دقیقه مداوم واستون جیغ میزنم.بعدش یاد میگیرید که دیگه نباید تقلب کنید و ضمنا نباید سعی کنید گلدون منو بشکونید. خب از الان شروع میشه. جیــــــــــــغ!

10 دقیقه بعد

نه تنها پوزخند از لبان گودریک و ایگور پاک شده است بلکه هردو به این نتیجه رسیدند که جیمز هری پاتر تنها کپی ای از روی رز ویزلی بوده است. و در این مورد کپی برابر اصل نیست!


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۱۴:۱۶:۱۴


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)

1. پيش‌گويی يعنی خبر دادن از اتفاقاتی كه در آينده رخ خواهد داد.

2. پيشگويی يعنی به سبك تريلانی به فرد يك دسته بدبختی نسبت بدهيم.

3. پيشگويی يعنی مشابه داموس‌الملك به كواكب و ستارگان نگاه كنيم و مطابق ميلمان پيشگويی‌ای انجام دهيم كه تاثيرش بر ديگران مطابق خواسته‌ی ما باشد.


2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )


من يه روايت تاريخی رو نقل می‌كنم از يكی از اجدادم به نام محمد علی كچلبوت در كتاب تاريخی كچل نامه:

روزی شيخ محمد علی كچلبوت، پيشگوی شهير آن زمان بر صندلی خود نشسته بودی كه رجالی فقير با اوضاعی ترحم برانگيز، با صورتی كثافت، چشم‌هايی گوساله وار و زيرشلواری‌هايی جر خورده ( ) نزدش آمدندی و بر قاليچه‌ای كه در پيش پای شيخ كچلبوت افتاده بود اجلاس كردندی و به نشانه‌ی احترام بر كف پای معطر شيخ ( ) بوسه‌ای زدندی. شيخ بعد از اجلاس فقرا، جوراب های پشمينه‌ی خود را به پا كردی تا تركيب دل انگيز بوی پا و جوراب را به مهمانان تنگ دستش نثار نمايدی ، آن‌گاه لبخندی به چهره‌ آوردی و از فقرا پرسيدی: « چه شده كه به اوقات ما به عنوان مقام معظم پيشگويی دخول نموديد؟ »

پس از سوال شيخ، مردی كل، كه علی‌الظاهر بر جماعت تنگ دست نماينده بودی، برخاستی و بعد از آن‌كه تعظيم مختصری كردی، رو به شيخ گفتی: « يا شيخ، تورم آن قدر زياد شده كه گردن ما را شكسته. قيمت اتوبوس به دويست و بيست و پنج تومان افزايش يافته. يارانه هم جواب گوی نياز ما نيست. اين شده كه از شدت گرانی و اوضاع نابسامان حال و روزمان اين افتاده و حتی اين قدر بيچاره شديم كه شب ها جای خود را نيز به كثافت كاری مزين می‌نماييم . يا شيخ، خواستاريم يك پيشگويی بفرماييد كه بفهميم آيا اوضاع برای ما رو به نيكی می‌گذاد يا كه خير و به اين اوضاع ترك دنيا می‌كنيم؟ »

شيخ دست به ريش بردی و شديدا" به تفكر مشغول شدی و از ذهن پرگنجايشش كار كشيدی و بعد از اندكی تامل، رو به فلك زدگان با لبخندی گفتی: « هم اكنون به عالم غيب رفتمی و ديدمی حضرت يگانه از شما ناراضی هستی كه بی‌پول به محضر شيخ آمديد و تقاضای پيشگويی نموديد. بنا بر اين به من الهام گرديدی كه هم اكنون يكی از شما به ملكوت روانه خواهيد گرديد. »

پرسيدندی: « يا شيخ، چه گونه ممكن است؟ »

شيخ تپانچه‌ای از جيب پيجامه‌ اش بيرون كشيدی و گلوله‌ای به سمت ملاج يكی از آن جماعت روانه كردی و وی را كشتی و گفتی: « اين گونه. »

در آن لحظه چشمان همگان از شدت تعجب از اين پيشگويی به چهار عدد فزونی يافتی، بوی تعفنی از جانب ناكجا‌آباده‌ی جلويی بدنشان به دليل حيرت فضا را پرنمودی و دهانشان به توليد كف مشغول شدی . روايت است در آن لحظه تمامی نظر كنندگان بر اعجاز شيخ در پيشگويی، به او تعظيم نمودندی و سر بر خاك گذاردندی و به علم غيب و توانايی وی در ديدن آينده و پيشگويی ايمان آوردندی.

والسلام!


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۱۰:۴۴:۱۷


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

رومیلدا وین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
از بیکران دور در روزگار نور در شهر بی عبور زیر درخت مهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
1.سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)

1-یکی از امیال درونی بشر در تمام اعصار میل به کشف اینده و خبر از اینده بوده است پیشگویی در معنای لغوی یعنی از پیش گفتن یعنی اتفاقات را قبل از وقوع گفتن.

2-اختلاف این کلمه با پیش بینی ناچیز است و اغلب مترادف هم بکار میروند.

3-در زمانهای قدیم پیشگویی اغلب با علم اخترشناسی عجین شده بود و اکثر
پیشگویان منجم نیز بوده اند. یا برعکسش ، اکثر منجمان پیشگو بوده اند. البته سانتور ها به نظرم بهترین پیشگوها هستن

2.یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )

روزی پادشاه جن ها به پیش دابی پیشگوی بزرگ رفت و گفت:
-سلام خدممت پیشگوی بزرگ دابی ..

-سلام قربان بفرمایید چه کاری از دستم برمی اید؟
دابی میخواستم یک پیشگویی برای ادامه سلطنته من بکنی!!!

دابی به فکر فرو رفتو چشم هایش را بست و به حالت خلسه فرو رفت
بعد از مدتی از این حالت با تکانی جزی پرید و درست در چشمان پادشاه خیره شد و گفت :

یک اتفاق یک بلای عظیم برای شما به زودی اتفاق می افتد

-ارباب با شنیدن این حرف چهره اش در هم رفت و گفت:
-خوب راه حل چیست پیشگو؟
-راه حل به دست خودتان است شما باید با تدبیر خود راه حلی بیابید

پادشاه از جایش بلند شد و بابیرون رفتن از اتاق به یافتن راه حل بود که چگونه از این بلا رهایی یابد

وقتی به جایگاهش رسید تصمیم گرفت و گفت :
-سرباز سرباز بیا این جا
-بله قربان امر بفرمایید

-خیلی زود بهترین معماران را به اینجا بیاور
سرباز رفت و بعد از چندی برگشت
-بفرمایید قربان اینم بهترین معماران شهر
-خوب شما ها باید تا10 روز دیگه این قصر را محکم تر از این بسازید

-جن ها همه با تعجب گفتند :
-چی ؟چی؟چـــــــــــــی؟فقط10 روز محلت داریم؟
-چتونه مگه چی گفتم اره فقط 10 روز اگه از الان پول بهتون بدم اونم 2 برابر چی حاضرید این کارو بکنید؟
- جنها همه دور هم جمع شدن و گفتند:
-به نظرتون قبول کنیم
- بقیه گفتن اره اره بابا قبول کن 2 برابر پول میده ما میتونیم با استفاده از جادو 5 روزه تمومش کنیم

-باشه پادشاه قبوله
پادشاه از شنیدن این حرفا خوشحال شد و گفت:
- برید به خزانه و پول را دریافت کنید
-چشم ارباب ما بهترین کارمون رو انجام میدیم که شما بهترین قصر را داشته باشین
-بعد از 5 روز

خوب اینم تموم شد و تحویل شما

-افرین کارتون رو خوب انجام دادین -این را پادشاه به جنهای معمار گفت

پادشاه پیش خودگفت بهتر از همینالان برم و در مخفی ترین اتاق قصر مخفی شوم تا قبل از امدن بلا از خودم محافظت کنم

پادشاه به درون اتاق رفت و متوجه شد که روزنه هایی ازنور وارد اتاق میشود

-او دستور داد که تمام روزنه ها را بپوشانند

ولی پادشاه بعد از چند روز به دلیل کمبود هوا مـــــــــــــــرد
پادشاه میخواست از بلا فرار کند ولی خود مقدمات بلا را فراهم کرد

3. ایا حالت خلسه یا خواب پیش از پیشگویی حقیقت دارد؟! با تحقیق در این مورد پاسخ دهید. ( 5 نمره ) ( برای دانش آموزان رسمی)

خیرمگه شر حرته اگه این طور بود که هرکی وارد خلسه میشد پیش گو بود
اون حالت فقط مخصوص پش گو هاست اونم بخاطره اینه که اونا نیرو های مخصوص دارن


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۶ ۲۲:۳۲:۵۵

چشمانت را

به مناظره دعوت می کنم


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
2.سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)

1. یک عمل جادوگری مشهور است که هدف آن دادن اطلاعات درباره گذشته، حال و آینده می باشد.
2. پیشگویی در مورد اتفاقاتی که ممکن است در آینده بیافتند صحبت می کند.
3. علم پيشگويي يكي از علوم بسيار قديمي و اوليه است.


2.یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )

قبل از شروع کلاس پیشگویی بود که سدریک در گوشی به هوگو گفت: « اگه ندیدی امروز پروفسور ویزلی با جیخ از کلاس بیرون رفت. »
هوگو هم در جواب هب سدریک گفت: « انگار این کلاس جو گیرت کرده. »
سدریک گفت: « هرکی برد برای اون یکی نوشیدنی می خره. قبوله؟»
هوگو هم به نشانه ی مفاوقت سرش را تکان داد: « »

پس از این که هوگو موافقت خودش را اعلام کرد سدریک به طرف میز معلم رفت. دستش را در جیبش کرد و یک جعبه شیشه ای که به راحتی می شد سوسک مرده داخل آن را دید در آورد. در آن را باز کرد و آن را لای کتابی که امروز تدریس می شد گذاشت و بر روی نیمکت خود پهلوی هوگو نشست.

حدود پنج دقیقه بعد پروفسور ویزلی وارد کلاس شد و بر روی صندلی خود نشست و گفت: « ببخشید که دیر شد. بهتره زود تر درس را شروع کنیم. همه صفحه 235 کتابشون را باز کنند. »

پس از حرف پروفسور ویزلی صدای ورقق زدن کتتاب ها آمد.

چند لحظه بعد

-
این صدای پروسور ویزلی بود که در حالی که سوسک را از لای کتاب پرت می کرد مشغول جیغ زدن بود.

همه بچه های کلاس: « از سوسک می ترسه »

پروفسور ویزلی هم که خجالت که شیده بود جیغ زنان از کلاس خارج شد و سدریک هم مشغول خوردن نوشیدنی خود بود. :pint:




Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.

1- پیشگویی ای که بر اساس علائم و نشانه ها بیان میشود.

مثل علائمی که در قهوه، گوی جادو و ... مشاهده میشود و سپس بر اساس آن علائم، پیشگویی بیان میشود.

2- پیشگویی ای که با توجه به رفتار یا صفت های اشخاص میشود.

مانند زمانی که در خانواده ای به یکی از فرزندان بیش از فرزند دیگر بها داده میشود و بیشتر مورد تشویق والدین قرار میگیرد و امکانات بیشتری برایش فراهم میشود و فرزند دیگر کمتر کارهایش مورد استقبال قرار میگیرد. در این صورت پیش بینی میشود که شخص اول در آینده موفق تر از شخص دوم خواهد شد.

3- پیشگویی ای که براساس حالات افراد بیان میشود.

مثل وقتی که رئیس کارخانه ای، یک روز عصبانی و بی حوصله به نظر میرسد و کارمندی در همان روز میخواهد درخواستی مانند مرخصی یا هرچیز دیگری بکند، در این حالت پیش بینی میشود که به دلیل حالت رئیس، کار کارمند به موفقیت نمیرسد و بهتر است که اصلا این کار را در آن روز نکند و به روز دیگری موکول کند.

2.

اواسط جلسه ی دوم کلاس پیشگویی:

- لونا اگه بگم کله ت تا قبل از اتمام کلاس آتیش میگیره چی بهم جایزه میدی؟

لونا به دهانش تکانی داد و هوای موجود در بدنش را توسط دهانش بیرون داد و گفت: برو بابا تو هم جوگیر. واسه خودت شادیا! دلیل نمیشه چون پروفسور گفته این کارو کنین، همه بتونیم بکنیم. بهتره حواست به کلاس باشه. حالا که این طوره تو هم آخر کلاس تنبیه میشی!

لینی یک طرف لبش را به حالت شیطانی بالا برد و پوزخندی به لونا زد. لونا اگر اطمینان نداشت که این اتفاق نمی تواند به حقیقت بپیوندد مطمئنا از این حرکت لینی میترسید. اما با بیخیالی مشغول کار خودش شد.

لینی از جایش بلند شد، به سمت گازی در انتهای کلاس رفت. بر روی آن وسیله ای پوسیده و قدیمی وجود داشت که بوسیله ی آن قهوه درست میکردند. لینی نگاهی به اطراف انداخت و بعد از اطمینان از اینکه کسی او را نمیپاید، قابلمه ای سوراخ دار را روی یکی از شعله ها گذاشت، از درون سوراخ لوله ای دراز و ضد آتش را گذراند و در نهایت برگشت و سرجایش نشست.

یک ربع بعد:

به دستور پروفسور رز، لونا برای درست کردن قهوه برای گروه چهار نفره اش به سمت گاز رفت. لینی هم همزمان برای درست کردن قهوه از روی میزش بلند شد و دنبال لونا راه افتاد. ( لونا و لینی تو گروها چهار نفره جدا بودن! )

لونا تمام فنجان ها را از قهوه پر کرد و پشتش را به گاز کرد و به سمت کابینت بغل گاز رفت و شروع به چیدن فنجان ها درون سینی کرد. لینی از فرصت استفاده کرد و شعله ای که قابلمه بر روی آن قرار داشت را تا میتوانست زیاد کرد و لوله را برداشت و به سمت موهای لونا گرفت.

لونا که حواسش کاملا پرت بود، لحظه ای دست به پشت کله اش کشید و سپس همان دستش را به سمت آخرین فنجان برد تا درون سینی بگذارد که در اثر حرارت زیادی که توسط شعله از لوله بیرون میزد موهایش آتش گرفت!

- جیغ! جیغ! وای! جیغ! جـــــــــــــیــــــــــــغ!

تمام افراد حاضر در کلاس سرشان را برگرداندند و لونا را دیدند که از کله اش آتش برخاسته بود. لینی خنده ای کرد و بدون معطلی با وردی، آبی از چوبدستیش خارج کرد و آتش را خاموش کرد. خوشبختانه هنوز وضع وخیم نشده بود و تنها ذره ی کمی از موهای لونا آتش گرفته بود. اکنون تنها چیز خارج شده از سر لونا دود بود. لینی که از خنده غش کرده بود برای جلوگیری از زده شدن توسط لونا به آن سوی کلاس فرار کرد. لونا از فرط عصبانیت نمیدانست باید چه کند.

پروفسور رز که از همهمه ی درون کلاسش عصبانی شده بود فریاد زد: ساکت! لینی بعد از کلاس میمونی تا تنبیهتو بهت بگم.

قیافه ی لینی درهم رفت و به لونا خیره شد. لونا از آنور کلاس برایش زبان در آورد. لینی پیشگویی درستی کرده بود اما ناخواسته باعث شده بود پیشگویی لونا نیز درست از آب در آید!

3.

گفته های من بر اساس دنیای جادوگری هستا! نه مشنگی!

طبق کتاب های جوآ کاتلین رولینگ ( ) و براساس زمانی که هری پاتر برای دادن امتحان پیشگویی نزد پروفسور تریلانی میرود، پروفسور تریلانی ناگهان در حالت خلسه فرو میرود و شروع به بیان اتفاقاتی حقیقی میکند که بعدها هم دیدیم که اتفاق افتاد. تریلانی وقتی به حالت عادی برگشت آن ها را به یاد نداشت!

پس حالت خلسه در پیشگویی میتواند وجود داشته باشد اما به این معنا نیست که در هر پیشگویی ای حتما پیشگو باید در حالت خلسه رود و ممکن است بدون این حالت هم پیشگوییه درستی انجام داده شود.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۴ ۱۹:۳۸:۰۵



Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)


1- علم بررسی روابط متقابل انسان و محیط ... نه ببخشید انسان و ارواح
2- علم بررسی روابط متقابل قهوه و چای در طرز قرار گرفتن ته مانده هایشان
3- علمی برای شوهر دادن ساحرگان به صورت مجازی



2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )


گودریک از صندلی خودش بلند شد و با صدای بلندی گفت: « من پیشگویی می کنم که امروز معلممان خجالت زده از کلاس خارج می شود! »

همه کلاس را سکوت برداشت و همه در حیرت بودند و در این فکر بودند رز حتما او را از کلاس بیرون خواهد انداخت اما رز ویزلی بعد از حرف گودریک بی درنگ از کیفش عطری در آورد و به خودش زد و بعد گفت: « هه هه ... گودریک جوک قشنگی بود »

گودریک: « حتما خانم معلم »

گودریک چوبش را در آورد و وردی را زیر لب خواند و صورت اسکورپیوس جلویش ظاهر شد.

گودریک: « اسکورپیوس ، رز بیمار شده و الان هم فقط داد می زنه "ویکتور کرام" زود باش بیا »

اسکورپیوس: « برو خودتو سره کار بزار »

گودریک دست بر کیفش برد و چیز سنگینی از آن خارج کرد و به سمت رز نشانه گرفت و آن را پرت و همزمان پرسید: « خانم سال قبل رئیس ازکابان کی بود؟ »

رز می خواست پاسخ گودریک را دهد اما همزمان شیئی سنگین به سرش برخورد کرد و جواب سوال همراه با فریادی از دهنش خارج شد: « اسکورپیوس مالفوی »

اسکورپیوس با شنیدن فریاد رز ، هر چه زودتر به طرف کلاس شروع به دویدن کرد و بعد از چند دقیقه از پنجره وارد کلاس و کنار رز زانو زد و گفت: « رز تو رو خدا نمیر »

در این هنگام گودریک بلند شد و گفت: « بچه ها نگاه کنید ... یکی اومده معلممون رو نجات بده »

کل کلاس شروع به خندیدن کرد و رز از زمین بلند شد و خجالت زده از کلاس خارج شد.




3. ایا حالت خلسه یا خواب پیش از پیشگویی حقیقت دارد؟! با تحقیق در این مورد پاسخ دهید. ( 5 نمره ) ( برای دانش آموزان رسمی)


خیر چون اینگونه من هر وقت خسته شدم یک پیشگویی می کنم و می شوم پیشگوی اعزم و تو رو هم از کلاس بیرون می کنم


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۴ ۱۹:۳۱:۵۲

تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ جمعه ۳ تیر ۱۳۹۰

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)

1-پیشگویی اتفاقات :
در این دسته از پیشگویی ،اتفاقاتی که قرار هست در آینده بیفته رو متوجه میشه شخص و میتونه ازش جلوگیری کنه و نکنه ! در واقع برای مثال متوجه میشه که در ماه آینده ،قرار هست که فردی بر اثر خوردن نوشیدنی های مسموم بمیره ،میتونه بره اون فرد رو در اون زمان نجات بده .

جالب اینجاست که بدونید بهترین و حرفه ای ترین فرد تو این سبک خانم ویزلی (رز)هستند که هر سال هزاران پیشبینی های به این صورت انجام میدن.

2-پیشگویی سرنوشت:
پیشگویی سرنوشت ،مثل گزینه بالا هست ،یعنی اتفاقاتی که در آینده انجام میشه رو متوجه میشه اما تنها فرقش اینه که تو فرد توانایی تغییر سرنوشت خودش رو نداره و نمیتونه کاره بکنه.فقط میفهمه که چه بلایی سرش خواهد اومد.
مثلا متوجه میشه که فلان روز فردی نوشیدنی مسوم میخوره ،اما اگر حتی از خوردن اون نوشیدنی پرهیز کنه ،به صورت دیگر خواهد مرد. پس نمیتونه کاری در این مورد بکنه.

حرفه ای ترین فرد تو این سبک ،پرفسور تریلانی بودن که یک بار سرنوشت خود را حدس زده و از ترس زودتر سکته کردند.


3-پیشگویی علمی :

این نوع پیشگویی دیگه از دایره جادو و جادوگری خارج میشه و بر میگرده به علم های مختلف مثل ریاضی و آمار و اقتصاد یا هواشناسی و غیره !
تو این نوع پیشگویی انسان ها با کمک علم هایی که بدست میارن ،اتفاقاتی که ممکنه در آینده بیفته رو حدس میزنن.مثل بالا پایین شدن بورس ها و ارز ها ،قیمت طلا و نفت ،یا آب و هوای روزهای آینده و این جور مسائل !

شخصا این نوع پیشگویی رو ترجیح میدم به پیشگویی های دیگه !


======
2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )

باد سرد همچنان به صورت ایگور میوزید .چوب دستیش چند متر اونور تر افتاده بود و به دو تیکه تقسیم شده بود .سکوت تمام خیابون رو فرا گرفته و هیچ جانور زنده ی دیگری در اونجا حضور نداشت !

-لعنتی بهت میگم یه پیشبینی کن .متوجه نمیشی چی میگم بهت؟
-راستشو بخوای نه ،چون واقعا من پیشگو نیستم که چیزیو پیشگویی کنم .
-خفه شو ،به من گفتن تو یکی از بهترین پیشگو های جهان هستی.
-
-به من گفتن تو پیشبینی کردی اسلیترین قهرمان هاگوارتز میشه و این اتفاق افتاده ، سریع باش یه پیشبینی برای من بکن !
-

فکر ایگور خالی به نظر میرسید.اون شب خیلی خسته بود و حتی توانایی فکر کردن به خودشم نداشت ،این مرد چی میگفت ؟ذهنش کاملا بسته شده بود .چشماشو به آرومی بست و سعی کرد کمی آرامش پیدا کنه.

-هوی ،فک نکن با این کارا دلم به حالت میسوزه ،سریع پیشبینی کن برام.
-اگر یک لحظه ساکت شی من آرامش پیدا کنم برات یه پیشبینی خفن میکنم.فقط ساکت شو !

مرد غریبه ساکت شد.ایگور به فکر فرو رفت ،هر چی فکر میکرد به نتیجه ی خاصی نمیرسید.با ناامیدی دنبال راهی میگشت تا خودش رو از این مرد دیوونه نجات بده.فکر های مختلفی از تو ذهنش رد میشد .اول به این فکر کرد با لگد به شکمش بزنه و در بره ،بعد به این نتیجه رسید که چوب دستیش رو بگیره و بعد دعوای فیزیکی کنه اما همه اینها ایده های بدی بودن که مطمئنا نتیجه بدی داشتن.

با ناامیدی چشماش رو باز کرد و نگاهش به چوب دستی مرد غریبه افتاد ،ناگهان فکری به ذهنش رسید.از خوشحالی نزدیک بود بخنده و همه چی لو بره ،سریع خودشو جمع کرد و گفت :

-من پیشبینی میکنم چوب دستی شما در دقایق آینده اگر در دستان من باشه میشکنه!
-
-خب دیگه این تنها پیشبینی منه ،اگر نظرت هست که بده من ،اونوقت میفهمی که من چه پیشگوی خوبی هستم.
- ،اوکی بیا بگیر !

ایگور به سرعت چوب دستی رو از دست فرد گرفت ،و بازم با سرعت به دو تیکه تقسیمش کرد ،به سرعت بلند شد ،به سرعت خنده شیطانی به مرد غریبه کرد و به سرعت در رفت !


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳ ۱۵:۵۵:۴۸

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ جمعه ۳ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۴۲:۱۰
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)

تعریف 1: پیش گویی میباشد که خود به خود باعث اتفاق افتادن میشه. مثلا اگه یکی با بیدقتی و با سرعت تند رانندگی کنه میشه پیشگویی کرد که تصادف خواهد کرد.

تعریف 2: پیشگویی که بر اساس اطلاعات قبلی به دست میاد. مثلا یه دختر جوان میره پیش یه پیشگو و پیشگو با توجه به صورت زیبا و جوان دختر بهش میگه در آینده ای نزدیک با یه جوان زیبا ازدواج میکنه!

تعریف 3: بصورت محدود از اتفاقات آینده یا طالع و سرنوشت دیگران باخبر شدن.



1. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )

بعد از این که پایه میز به وسیله رز شکست صدای همهمه در کلاس پیچید! بعضی ها هنوز قانع نشده بودند و این کار رز را پیشگویی نمیدانستند، اما بعضی ها هم حرف رز را قبول داشتند و این کارش را پیشگویی میدانستند.

لونا که ردیف جلو نشسته بود با صدای آهسته طوری که رز نشنود به لینی گفت: منم میتونم همین الان یه پیشگویی بکنم!

لینی پوزخندی زد و گفت: لونا! باز تو جو گیر شدی؟ اصلا چه طوره بیای جای پروفسور بشینی و جلسه ی دیگه رو تدرس کنی؟ هوم؟!

لونا قلم پرش را روی کاغذ پوستی گذاشت و گفت: حالا که باورت نمیشه توی همین کلاس یه پیشگویی برات میکنم!

کم کم کسانی که کنار آن دو نشسته بودند به موضع بحث بین لینی و لونا علاقه مند شدند و حواسشان به آن دو بود!

لینی چشمانش را چرخاند و پاسخ داد: خیله خب! پروفسور لطفا یه پیشگویی توی این کلاس بکنید!

لونا مغرورانه گفت: من پیشگویی میکنم که پرفسور به تو اضافه مشق یا همون تنبیه بده!

لینی پوزخندی زد و قاطعانه گفت: هه! چی داری میگی لونا؟ من و پروفسور رز خیلی با هم دوستیم! و من همیشه سر کلاسا ساکت هستم!

لونا نیشخندی زد و گفت: خواهیم دید!

لینی شانه هایش را بالا انداخت و آهسته شکلات قورباغه ای را که پیش از کلاس لونا برایش خریده بود در دهان گذاشت.

رز روی لبه ی میز که حالا درستش کرده بود نشست و گفت: کسی سوالی نداره؟

همان موقع لینی دستش را بلا برد و گفت: رز؟ به نظر من بهتره این کلاس رو واگذار کنی! واقعا مزخرف بود!!

لینی پس از گفتن این جمله محکم جلوی دهانش را گرفت و سکسکه ای کوتاه کرد.

رز که متعجب و گیج به نظر میرسید گفت: منظورت چیه لینی؟

لینی که کنترل خود را از دست داده بود گفت: من از تو قوی ترم! هرگز اجازه نمیدم پروفسورم بشی!

سپس چوبدستیش را تکان داد و تمام گچ ها به هوا رفت و تمام ردای رز را گچی کرد.

صدای قهقهه ی بچه ها کل کلاس را گرفته بود و همه با انگشت پروفسور جدیدشان را مسخره میکردن!

رز سعی کرد کنترل خود را حفظ کند و وردی قوی تر از ورد لینی گفت و آن را دفع کرد.

- لینی! تو باید از روی درس امروز هشت دفعه بنویسی! اونم با مداد مشنگ ها! لونا مواظبش باش تقلب نکنه!

و سپس با عصبانیت از آنجا رفت.

لونا دستش را روی شانه ی لینی که گیج شده بود گذاشت و گفت: من رو اون شکلات قورباغه ای طلسم به کار برده بودم تا تو به پروفسور پیشگویی توهین کنی!

لینی درمانده از بچه ها که به او میخندیدند دور شد تا سریع تر نوشتن آن درس را تمام کند.


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳ ۱۲:۱۶:۳۸

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ جمعه ۳ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
همه سر کلاس نشسته بودند و با هم حرف می زدند. چند دقیقه ای گذشته بود و هنوز خبری از استاد نبود. سرانجام رز وارد کلاس شد و در را بست. همه می دانستند که این کلاس با تمام کلاس هایی که تا کنون داشتند متفاوت است. و این را می توانست با یک نفس عمیق متوجه شد. با این نفس عمیق، بوی عطر گوچی اصل به مشام می رسید. نگاه همه از کاغذ دیواری های اسپرت و زیبا به سمت معلمشان معطوف شد که با شلوار لی مشکی رنگ و بلوز ایموی صورتی که عکس یک اسکلت روی آن بود !

- خب بچه ها همون طور که می بینین من این ترم معلمتون هستم و اینم باید متوجه شده باشین که امسال کلاستون با همیشه فرق داره.

رز همه ی بچه ها را از نظر گذراند و بار دیگر شروع به صحبت کرد.

- من دوست ندارم از روی لیست اسماتون رو بخونم. همین طوری یاد میگیرم. یه سری تون رو هم میشناسم! اولا بگم که من اصلا پیشگویی نمی کنم! من اصلا پیشگو نیستم و فقط بعضی وقتا یه اتفاقایی میفته که خودمم نمی فهمم. یه جوری انگار از دنیا جدا میشم یه چیزایی میگم و بدون اینکه بفهمم برمیگردم.

معلم عقب رفت و کیسه ای را از دم در آورد و روی میز گذاشت. همه ی بچه ها به کیسه خیره شده بودند.

- این کیسه حاوی جایزه هاتونه. علم پیشگویی تعریف های زیادی داره. یکی از تعریفاش پیش آگاهی از آینده ی اتفاق نیفتاده اس. و یکی از تعریف های دیگه ش صحبت از اتفاق هاییه که در آینده میفته. حالا فرق اینا چیه. ببینین تعریف اول، همون حالت خواب و اینا ئه. و تعریف دوم یعنی این. من الان پیشگویی میکنم که این میزی که جلوی منه پایش میشکنه. هیچ کدوم از شما باور نمیکنین. میکنین؟!

صدای همهمه ی بچه ها در کلاس پیچید و از همه طرف حرف هایی مثل « معلومه که باور نمیکنیم» و « مگه میشه » به گوش می رسید. رز به تدریسش ادامه داد و همه تقریبا میز را از یاد بردند. دقیقا سر ده دقیقه رز بدون آن که اخطاری دهد جلو رفت و با فشار دست هایش پایه ی میز را خیلی سریع شکست.

- شما نمی دونستید که من این کارو میکنم این میز خواهد شکست. من میدونستم. و این اتفاق افتاد. به این نمیگن پیشگویی؟! چرا میشه گفت. حالا برای جلسه ی اول هرکدوم چند تا پیشگویی در نظر بگیرین و بعد باید اجرا کنین. به نفر اول یه شکلک جیغ ، نفر دوم یه گریه و نفر سوم یه همر میدم. پس کاغذاتونو در بیارین و از این پیشگویی ها بنویسین. جلسه ی بعدی در مورد تعبیر خواب حرف می زنیم.

صدای خش خش کاغذ فضا را پر کرد و رز به سمت تخته سیاه رفت و تکالیف بچه ها را نوشت. سپس شروع به قدم زدن بین ردیف ها کرد....

تکالیف

1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)

2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )

3. ایا حالت خلسه یا خواب پیش از پیشگویی حقیقت دارد؟! با تحقیق در این مورد پاسخ دهید. ( 5 نمره ) ( برای دانش آموزان رسمی)



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.