1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید1- پیشگویی = پیش + گویی = گفتن پیش = گفتن گذشته... = تعریف خاطره. پس در نهایت پیشگویی همان گفتن خاطره است
2- پیشگویی یعنی گفتن اطلاعاتی که از پیش میدانید. برای مثال شما میدانید که شخصی در بانک برنده ی جایزه شده اما این خبر فردا اعلام میشود. پس شما میتوانید به آن شخص بگویید بزودی برنده ی جایزه ی بزرگی می شود. این پیشگویی است.
3- پیشگویی، یعنی استفاده از زمان برگردان در آینده و برگشتن به حال، و گفتن اتفاقات آینده به حال خود.
2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید
ایگور پس از نگاهی به اطراف چوبدستیش را در اورد و با لبخندی شیطانی زمزمه کرد : هامروتورا!
نوری آبی رنگ به سمت میز رفت. ایگور به آرامی روی میز خم شد و ورد ریداکتو را زمزمه کرد. صدای ترق و توروق چوب میز، شنیده شد اما هیچ اتفاقی رخ نداد. ایگور با خوشحالی از آنجا دور شد. حتما موفق می شد این امتحان را پشت سر بگذراند.
گودریک با خوشحالی نور سرخی که به آرامی رنگ نقره ی فام به خود میگرفت را نگاه میکرد. او تمام این لحظه را ثبت کرده بود.
حال میتوانست اثبات کند اسلیترین متقلب است. اما این کافی نبود، باید ایگور را بیشتر اذیت میکرد. چوبدستیش را در اورد و زمزمه کرد : رفلکتوگلادین!
یک نور دیگر به سمت میز رفت و ناگهان نوری از روبروی میزهای سمت چپ درخشید. گودریک شیشه ی حاوی خاطره را در جیبش گذاشت و با خوشحالی به سمت حیاط رفت.
لحظاتی بعد در کلاسرز با متانت در کلاس را شکست و پس از ابراز خوشحالی اش از درست در آمدن پیشگویی، وارد کلاس شد.
- خب همونطور که میدونید امروز امتحان دارید و اینا. زود باشید یه ورق دربیارید. هرکس یه پیشگویی از اون نوع دومی که جلسه پیش گفتم انجام بده. آخر کلاس هر پیشگویی که اتفاق بیفته نمره رو میگیره و اونایی که پیشگویی شون اتفاق نیفتاده، فردا شب میان دفتر من تا یکم باهاشون صحبت کنم .
و پس از دیدن خنده ی دانش آموزان و شنیدن زمزمه ی آنها که میگفتند به هیچ وجه از کمی خواب بدشان نمی آید ادامه داد : البته طبیعتا این صحبت، با استفاده از فنون ویژه ی تنبیه که خودم اختراعش کردم انجام میشه.
10 دقیقه بعد- ایگور ، تو پیشگویی کردی که این میز امروز نمیشکنه؟ خب این که نشد پیشگویی!
- اما این که پیشگویی غلطی نیست!
- هووم، راست میگی. ولی خواهد بود.
رز به سرعت چوبدستیش را به سمت میز گرفت و گفت : ریداکتو!
طلسم رز به میز برخورد کرد، رز با شنیدن صدای ترق و توروق چوب های میز با خنده به لینی نگاه کرد و اسم ایگور را در لیست صحبت شوندگان(!) تیک زد.
- خب نفر بعدی، گودریک، تو پیش بینی کردی گلدون عزیز من میشکنه؟ عمراً... راستی این میز چرا...
رز با تعجب به میز سالم نگاه کرد و سپس نور ورد خود را تماشا کرد که به سمت گلدان محبوبش می رفت.
شترق!رز در حالی که به شدت سعی میکرد عصبانیت خود را که ناشی از شکستن گلدانش بود بروز ندهد گفت : بچه ها جلسه تمومه. همه ی شما هم بخشیده شدید... البته... نه همه ی همه. ایگور، برو تو این اتاق گودریک لطف کرد و تقلب تو رو بهم گزارش داد. ایگور تو هم همینطور. میدونم اون گلدون کار ایگور نبوده.
لحظاتی بعدزنوفیلیوس با خوشحالی به رز نگاه می کرد که نمره ی کامل را برای او در لیست می گذاشت.
- زنوفیلیوس، تو نمره ی کامل رو گرفتی، چون قبل از کلاس پیشگویی کردی گلدون من میشکنه و نجاتش دادی. ولی اگه دفعه ی بعد بدون اجازه به گلدونم دست بزنی حتی اگه واسه نجات دادنش باشه اونوقت تو هم وارد اون اتاق میشی.
زنوفیلیوس با خوشحالی از آنجا خارج شد. واقعا شانس آورده بود که آن روز برای ترساندن رز زیر شنل نامرئی در کلاس پنهان شده بود!
در درون اتاقگودریک و ایگور به صندلی بسته شدند و به تابلویی که روبروی آنها نصب شده است نگاه می کنند :
اتاق جیغ!
رز بدون توجه به پوزخند گودریک و ایگور گفت : خب، حالا تنبیهتون شروع میشه. 10 دقیقه مداوم واستون جیغ میزنم.بعدش یاد میگیرید که دیگه نباید تقلب کنید و ضمنا نباید سعی کنید گلدون منو بشکونید. خب از الان شروع میشه. جیــــــــــــغ!
10 دقیقه بعدنه تنها پوزخند از لبان گودریک و ایگور پاک شده است بلکه هردو به این نتیجه رسیدند که جیمز هری پاتر تنها کپی ای از روی رز ویزلی بوده است. و در این مورد کپی برابر اصل نیست!
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۱۴:۱۶:۱۴