در همین حین برتی اومد تا ببینه کی داره اینقدر شلوغ می کنه.
اسکورپیوس تا برتی رو دید رفت جلو و گفت:
- سلام دوست عزیز. من اسکورپیوس هستم. شما؟
- سلام دوست عزیز. من برتی بات هستم.
اسکور اندکی تفکر کرد و گفت:
- برتی بات؟ نداشتیم توی کتاب!
- چرا او. یه شخصیتی بود که دونه های همه مزه داشت. البته خودش توی کتاب نبود ولی دونه هاش بود.
افکار اسکورپیوس: این ملت هم عجب اسکولن. دیگه کم مونده یارو شخصیت بر داره پر دوم بال چپ جغد همسایه ی اون جغدی که چو توی کتاب 5 باهاش نامه فرستاد.

- ولش کن. در هر حال خوشبختم. تو رز رو ندیدی؟
- چطو؟ شما چه نسبتی باهاش دارین؟
- اهم. به تو چه ربطی داره؟
- باید خدمتت عرض کنم در زمان غیبت شما حاچ درک ظهور کرد و همه ی روابط آسلامیزه شد. منم گشت آرشادم.
اسکورپیوس که چشماش از حدقه زده بود بیرون من و من کنان گفت:
- ام... به نام خدا... بنده نامزدشم. قراره با هم ازدواج کنیم.
- نمیشه که باو.
- چرا؟
- آخه تو 165 سانتی ولی اون 170. مرد که نباید از زن کوتاه تر باشه. تازه هنوز هم توی سن رشده.

اسکورپیوس که دیگه فکر می کرد برتی خله( البته من مطمئن هستم

) گفت:
- حالا می دونی کجاست؟
- فکر کنم دفتر ناظرین باشه دیه.
- چی؟ مگه رز ناظر شده؟ آخه کدوم آدم عاقلی گلرت رو با این همه فهم و کمالات میذاره و رز رو ناظر می کنه؟

برتی که هاج و واج ممونده بود گفت:
- گلرت؟ فهم؟ کمالات؟

گوسفند استرالیایی از این بیشتر فهم و کمالات داره.
در همین حین یک شهاب سنگ از آسمون اومد و به برتی خورد و منفجر شد. برتی هم تکه تکه شد تا یاد بگیره با نویسنده ی پست درست صحبت کنه.

دقایقی بعد اسکورپیوس به طرف دریاچه در حال حرکت بود.
یه سر به دفتر ناظرین زده بود و کینگزلی رو در اون حال خرابش دیده بود و تصمیم گرفت به جای داخل شدن کنار دریاچه بره تا نفسی تازه کنه.
- چی؟
اسکورپیوس رز رو دید که کنار دریاچه افتاده بود و ازش خون می رفت.
سریعاً کنارش رفت و او را در آغوش گرفت. عرق صورتش رو پاک کرد و چند بار صداش زد.
- رز، رز،
رزرز چشمانش رو باز کرد و شاکی شد:
- مرتیکه ی بوقی. بعد 3 ماه اومدی و سر من داد میزنی؟ بدم رفقام شپلخت کنن؟
- نه باو. این الان فریاد عاشقانه بود. بی خیال باو.
و بعد شروع به خوندن آهنگ تایتانیک کرد:
- Every night in my dreams. I see you. I feel you That is how I know you go on Far across the distance and spaces between us .
- چرا رز؟ چرا خودکشی کردی؟
- من به خاطر تو خودکشی کردم جک.
- جک؟ جک؟ جک کیه؟
- مای گاد، ببخشین. یه لحظه خیلی رفتم توی حس تایتانیک.
ناگهان صدایی گوش خراش شنیده شد و وقتی اسکورپیوس برگشت گلرت رو دید که در حال فریاد کشیدن بود. یه پرچم یوونتوس روی شونش انداخته بود و همینطوری که می دوید می خوند:
یوونتوس قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه. 4زدیم... هورااااااا.
وقتی اسکورپیوس برگشت و به رز نیگا کرد چشماش بسته شده بود.
-
رز
میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�