در همین حین برتی اومد تا ببینه کی داره اینقدر شلوغ می کنه.
اسکورپیوس تا برتی رو دید رفت جلو و گفت:
- سلام دوست عزیز. من اسکورپیوس هستم. شما؟
- سلام دوست عزیز. من برتی بات هستم.
اسکور اندکی تفکر کرد و گفت:
- برتی بات؟ نداشتیم توی کتاب!
- چرا او. یه شخصیتی بود که دونه های همه مزه داشت. البته خودش توی کتاب نبود ولی دونه هاش بود.
افکار اسکورپیوس: این ملت هم عجب اسکولن. دیگه کم مونده یارو شخصیت بر داره پر دوم بال چپ جغد همسایه ی اون جغدی که چو توی کتاب 5 باهاش نامه فرستاد.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
- ولش کن. در هر حال خوشبختم. تو رز رو ندیدی؟
- چطو؟ شما چه نسبتی باهاش دارین؟
- اهم. به تو چه ربطی داره؟
- باید خدمتت عرض کنم در زمان غیبت شما حاچ درک ظهور کرد و همه ی روابط آسلامیزه شد. منم گشت آرشادم.
اسکورپیوس که چشماش از حدقه زده بود بیرون من و من کنان گفت:
- ام... به نام خدا... بنده نامزدشم. قراره با هم ازدواج کنیم.
- نمیشه که باو.
- چرا؟
- آخه تو 165 سانتی ولی اون 170. مرد که نباید از زن کوتاه تر باشه. تازه هنوز هم توی سن رشده.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
اسکورپیوس که دیگه فکر می کرد برتی خله( البته من مطمئن هستم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
) گفت:
- حالا می دونی کجاست؟
- فکر کنم دفتر ناظرین باشه دیه.
- چی؟ مگه رز ناظر شده؟ آخه کدوم آدم عاقلی گلرت رو با این همه فهم و کمالات میذاره و رز رو ناظر می کنه؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
برتی که هاج و واج ممونده بود گفت:
- گلرت؟ فهم؟ کمالات؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
گوسفند استرالیایی از این بیشتر فهم و کمالات داره.
در همین حین یک شهاب سنگ از آسمون اومد و به برتی خورد و منفجر شد. برتی هم تکه تکه شد تا یاد بگیره با نویسنده ی پست درست صحبت کنه.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
دقایقی بعد اسکورپیوس به طرف دریاچه در حال حرکت بود.
یه سر به دفتر ناظرین زده بود و کینگزلی رو در اون حال خرابش دیده بود و تصمیم گرفت به جای داخل شدن کنار دریاچه بره تا نفسی تازه کنه.
- چی؟
اسکورپیوس رز رو دید که کنار دریاچه افتاده بود و ازش خون می رفت.
سریعاً کنارش رفت و او را در آغوش گرفت. عرق صورتش رو پاک کرد و چند بار صداش زد.
- رز، رز،
رزرز چشمانش رو باز کرد و شاکی شد:
- مرتیکه ی بوقی. بعد 3 ماه اومدی و سر من داد میزنی؟ بدم رفقام شپلخت کنن؟
- نه باو. این الان فریاد عاشقانه بود. بی خیال باو.
و بعد شروع به خوندن آهنگ تایتانیک کرد:
- Every night in my dreams. I see you. I feel you That is how I know you go on Far across the distance and spaces between us .
- چرا رز؟ چرا خودکشی کردی؟
- من به خاطر تو خودکشی کردم جک.
- جک؟ جک؟ جک کیه؟
- مای گاد، ببخشین. یه لحظه خیلی رفتم توی حس تایتانیک.
ناگهان صدایی گوش خراش شنیده شد و وقتی اسکورپیوس برگشت گلرت رو دید که در حال فریاد کشیدن بود. یه پرچم یوونتوس روی شونش انداخته بود و همینطوری که می دوید می خوند:
یوونتوس قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه. 4زدیم... هورااااااا.
وقتی اسکورپیوس برگشت و به رز نیگا کرد چشماش بسته شده بود.
-
رز