هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ جمعه ۹ دی ۱۳۹۰
#1
خوابگاه، كمي اونور تر از تخت لودو

كينگزلي دوان دوان خودشو به ريتا ميرسونه و در عين حال سعي ميكنه خودش رو قانع كنه كه علت توجه ريتا به اون فقط و فقط به خاطر خوشگلي ، خوش تيپي و جذابيت اين بشر هست. همه ي دانشمندا هم بالاخره يه روز به اين نتيجه ميرسن كه پسرا ي پوست شير كاكائويي به شدت محبوب تر از پسراي سفيد تر از ماست هستن.
- ريتا ، يه لحظه وايسا!
- بله؟
- جدا ميخواي من شريك رقصت باشم؟
- از يه عبارت سه كلمه اي خز ميتونم استفاده كنم ولي حيف كه ازش متنفرم!
در اين لحظه ريتا كه با سرعت زيادي از روي نفرت در خوابگاه از اين طرف به اونطرف در حال جابه جا شدنه، متوجه ويكتوريا ميشه كه با حالت خاصي به ديوار تكيه داده و با لبخند كج و كوله و به شدت شيطاني، ناشي از عملي شدن نقشه هاي تفرقه انگيزانه، زل زده به ريتا.
ريتا كه در اين ثانيه بس خشمگين هست به سمت ويكتوريا ميره و يك عدد توگوشي آبدار نصيبش ميكنه.
- تو واقعا يه عوضي هستي اينو ميدونستي؟
- استاد چرا ميزني؟
شــــــــــــــرق( افكت صداي تو گوشي دوم)
- ريتا من واقعا نميدونم مشكل تو چيه؟! تقصير منه كه بي اف جنابعالي يه دروغگوي تمام عياره؟
شـــــــــــــــــرق( توگوشي سوم)

كمي اونور تر، تخت برتي

برتي همچنان افسرده روي تختش نشسته و به لحظات خوبش با ريتا فك ميكنه كه سروكله ي لودو پيدا ميشه:

- برتي!

- بنال!

- شريك رقص من بر باد رفت! شريك رقص تو هم كه همينطور، حالا كه سر جفتمون بي كلاه مونده بيا و تو شريك رقص من شو!
- چي؟ ريتا؟ ريتا يه شريك رقص ديگه پيدا كرده؟
- كجاي كاري؟ كينگزلي با اون قيافه زاقارتشو به تو ترجيح داده!
در همين حين رگ غيرت برتي به جوش مياد، آستيناي رداشو ميزنه بالا و با صداي آااااااااي نفـــــــــــــــــــــــــس كش، به سمت كينگزلي ميره كه سعي داره ويكتوريا و ريتا رو از هم جدا كنه و به همين علت هم تمامي كتك ها به سر و صورت اون واصل ميشه.
در همين حين برتي به ريتا ميپيونده، كينگزليو از بين دخترا ميكشه بيرون و مشتي بر صورتش نازل ميكنه:
- مردك بيناموس، تو به چه جرئتي به ريتا ي من درخواست دادي؟
- ريتا ي تو؟
ويكتوريا و ريتا با مشاهده ي اين صحنه دست از دعوا بر ميدارن و به دعواي كينگزلي و برتي خيره ميشن...


ویرایش شده توسط ویکتوریا ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۹ ۱۰:۱۴:۲۱

خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۹۰
#2
خوابگاه
مگان و وندلين يقه ي همو گرفتن و كف تالار قل ميخورن. در آن وحد زماني مشت و لگد هايي نيز به سر و صورت هم حواله ميكنن.

- مردك بوقي! شريك رقص منو ميدزدي؟ بوفش! ( افكت صداي مشت)

- تو اگه عرضه داشتي زود تر از من ميگفتي... دارندگي و برازندگي! بوفش! (توضيح داده شد.)

- من زودتر رفتم سراغش! بوفش!

- به هر حال... حالا ديگه شريك منه! بوفش!

در همين لحظه رز و ويكتوريا وارد ميشن. مگان و وندلين همچنان در حال كتك كاري.
رز و ويكتوريا:
وندلين و مگان براي حفظ آبروشون هم كه شده از روي زمين بلند ميشن.
مگان: . شما... شما دوتا چقد شبيهين!
به صورت مات و مبهوتي به رز و بعد ويكتوريا نگاه ميكنه و نگاهش روي ويكتوريا قفل ميشه.
رز و ويكتوريا همو برانداز ميكنن و متوجه ميشن كه بله... موهاي هردو قرمز و لبخنداي جفتشون هم به شدت كج و كوله ست. ويزلي جماعت هستند هردوشون...
در يك لحظه سكوت عجيبي حكم فرما ميشه... رز دوباره جو نظارت ميگيردش:
خب ديگه... برين تختاتونو تميز كنين. وندلين ، ميشه كمكم كني؟ البته اگه كار خودت تموم شده...

-

و رز كه در چشماش برق شيطنت حس ميشه به همراه وندلين به سمت ديگه ي خوابگاه ميرن و مگان (كه همچنان مبهوته) و ويكتوريا رو تنها ميذارن.

يه كم اونور تر، كنار تخت رز

- رز، اين كه تميز تميزه. مشكلي نداره.
- بشين بينيم باو... ميخواستم اون دوتا تنها بشن!

همون جاي قبلي، مگان و ويكتوريا

مگان بالاخره كنترل خودشو بدست ميگيره و من من كنان ميگه:
امم... چيزه... ويكتوريا!
- هوم؟
- تو و رز خيلي شبيهين! و در عين حال خيلي هم خوشگل...
- . خب حالا منظور؟
- چيزه... ميشه با من به جشن رقص بياي؟
ويكتوريا " باشه" ي بي تفاوتي ارائه ميكنه و از صحنه خارج ميشه. مگان متعجب از باخت قبلي و پيروزي جديدش به اونطورف خوابگاه ميره و به ريتا و برتي مي پيونده كه همچنان در حال بحث هستن...


خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰
#3
رز كه سرش زخم عميقي برداشته بود در واپسين لحظات عمرش لگدي حواله كينگزلي كرد كه البته دليلش هنوز مشخص نيست. احتمال ميره رز از سر حسادت اينكارو كرده باشه.( )

- پس تكليفمون مشخصه. هركي زود تر تونست مخ خواهر رزو بزنه مال اونه.

- خوب بچه ها من يه كار خيلي خيلي مهمي دارم بايد سريعا برم.

- واي همين الان يادم اومد آبگوشتم رو گاز داره ميسوزه.()

- اهم، منم كه بايد برم سر درسم. فعلا باي آل.

در اين لحظات ويكتوريا با عصبانيت وارد شد و دوتا خوابوند تو گوش رز كه چرا همچين حرفايي در موردش زده...
تالار به سرعت خالي شد، ولي انگار خواهر رز زود تر تالارو ترك كرده بود. چون اقايون محترم هافلي به شدت دنبال خواهر رز ميگشتن.

رز درحالي كه همچنان ازش خون ميرفت كف تالار نعشه شده بود و زير لب هزبون ميگفت و ميخنديد.
انگار خواهر رز رفته بود، همه به شدت دنبالش ميگشتن ولي اون اصلا نبود...

فيدبك به يك ساعت قبل

رز با عجله خواهر رزو كشيد گوشه ي ديوار
- خوب گوش كن ببين چي ميگم. اين تنها راهيه كه تو ميتوني اينجا بموني...


خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ دوشنبه ۴ مهر ۱۳۹۰
#4
در سنت مانگو

- آآآآآآآآآآآآخ... آآآی... آروم تر. میسوزه.
- آروم باش. بذار زخمتو ضد عفونی کنم.
- آخ! باشه زود باش عجله کن.
- بیا تموم شد.
- مرسی.
در این لحظه ویکتوریا با یه دسته گل وارد شد و درحالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه و خودشو متاسف جلوه بده گفت:
حالت چطوره گلرت؟
- بد نیستم.اونا شکلاتن؟
- آره. من که بهت گفتم زدن مخ خواهر رز اونقدرا هم کار ساده ای نیست. لجبازی کردی اینم نتیجش. یه نگاه به خودت بنداز، یه دست و دوتا پات تو گچه. سرتم که باند پیچه. نابود گشتی.
- آخه رز یهو حمله ور شد، وگرنه داشتم خوب پیش می رفتم. با این حال من دست بردار نیستم.
- نکن این کارارو. دامبل بفهمه داری بهش خیانت می کنی تیکه تیکت می کنه ها! ( )

چند دقیقه بعد، تالار عمومی

کینگزلی، برتی، روفوس، ریتا، رز و خواهر رز دور میز گردی نشسته بودند و به صدای سکوت گوش میکردن که بالاخره روفوس سکوت قلبشو شکست و گفت:
خوب بچه ها، امروز اینجا جمع شدیم تا در مورد یه مسئله مهمی صحبت کنیم؛ یعنی خواهر رز.
خواهر رز: بفرمایین صحبت کنین...
- عهه، خوب داشتم میگفتم. طبق آمار تا الان 2 نفر به سنت مانگو منتقل شدن و این اصلا خوب نیست. گزارش های پشت پرده هم نشون میده یه چند نفری دیوونه شدن. باید یه فکری برای خواهر رز بکنیم.
برتی:
- جدی میگم. رز، تو حرفی نداری در مورد اون لشکری که نابود کردی بزنی؟
رز:
- خیلی خوب. من خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگه خواهر رز بخواد اینجا بمونه، باید هرچه سریعتر یکیو براش انتخاب کنیم و به دیگران معرفیش کنیم تا بلکه این بیناموسا یه درصدی دست از سر خواهر رز بردارن...
خواهر رز: خیلی فکر خوبیه!


خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
#5
- خيلي خيلي خوش اومدين، نور و صفا آوردين به اين كلبه ي حقيرانه ي ما.
- خانوم اگه گرسنه تونه زنگ بزنم بچه ها هر غذايي بخواين براتون آماده كنن. از خدا كه پنهون نيست از شما چه پنهون؛ راستش اينجا خيليا از من حساب مي برن.()
- ساكت باش سدريك. اين قدرم دروغ نگو بي زحمت. خانوم شما هرچي نياز داشتي فقط كافيه بياي به خودم بگي. سه سوته رديفش ميكنم برات. تو فقط اراده كن من برات آسمون و زمينو برات ميارم.
- خانوم اين زيبايي چشم گير شما رو فقط در روياها ميشد تصور كرد. جدا كه زن روياهاي من هستين.
- خانوم نظرتون راجع به يه قهوه چيه؟ ميتونيم با هم بيشتر آشنا بشيم و صحبت كنيم.
- خانوم واسه اقامتتون من يه جاي خوب سراغ دارما!( )
- خانوم جدا شما خواهر رز هستين؟ راستش اصلا به هم شبيه نيستين.
- حتي قابل مقايسه هم نيستن. اين پري آسموني كجا و اون رز دندون يكي در ميوني كجا!
رز كه تا اون لحظه داشت به حرفاي پسراي هافل گوش مبداد با شنيدن كلمه ي دندون يكي درميوني ناگهان عصباني شد و صورتش به قرمز زرشكي تغيير رنگ داد.
- هي تو، خيال كردي كي هستي؟ به چه جرئتي به من ميگي دندون يكي در ميوني؟
- چيه مگه دوروغ ميگم؟

- ساكت شو

دنگ...بوفش...آآآآآآآآآآآآآآآخ...بنگ (افكت صداي دعوا و شكستن يه سري اجسام شكستني)
- دفعه ي آخرت باشه به من توهين ميكني. دفعه ي بعد بايد با دندونات خداحافظي كني.

و اين گونه بود كه بچه هاي هافل فهميدن نزديك شدن به خواهر رز اونقدرا هم كار ساده اي نيست...


خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
#6
نام: ویکتوریا
نام خانوادگی: ویزلی
نام کامل: ویکتوریا داینا ویزلی
گروه : هافلپاف
نام پدر: بیل ویزلی
نام مادر: فلور دلاکور
چوبدستی: چوب کاج و پر ققنوس

عزم پدرم و زیبایی مادرم رو به ارث بردم.
ناگفته نماند که دوست دختر تدی لوپین هم هستم!


تایید شد!

به ایفای نقش خوش آمدید.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۰ ۹:۳۳:۵۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
#7
الستور در جنگل قدم می زد . سرش را بالا برد و به آسمان تیره شب خیره شد . تنها کاری که دلش می خواست انجام دهد این بود که از محفل ، جایی که خاک سپاری بهترین دوستش انجام می شد ، دور شود . صدای گریه ی محفلی ها را می شنید . چشمان جست و جو گر او در گوشه کنار جنگل به دنبال چیزی برای خوردن می گشت . قصد داشت تمام شب را آن جا بماند . سایه ی بزرگی روی زمین افتاد . ناگهان ابری تیره و بزرگ آسمان را پوشاند . باران او را به مبارزه می طلبید . الستور خیلی سعی کرد اما نتوانست جلوی اشک های داغش را که بر روی گونه اش سرازیر شده بود را بگیرد . دستانش را روی چشمانش گذاشت و آرزو کرد به خوابی فرو رود که تا صبح جلوی غم و غصه اش را بگیرد .

تایید شد!

قشنگ نوشته بودید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۱۸:۳۷:۴۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.