1.
-فلور، رسیدیم؟
-نه!
....
-فلور رسیدیم، نه؟
-نه!
....
-فلور کی میرسیم؟
-نمیدونم.
-الان نرسیدیم؟
-نه!
....
-فلور.. رسیدیم؟
-آره!
-آجر پاره، چرا دروغ میگی
؟
-دهنتو میبندی یا ببندمش؟
...
-رسیدیم؟
-
نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!چند لحظه بعد-گابر،
نپرس! ولی رسیدیم..دقیقا" زیر این دریاچه است!
-آخه من نمیدونم کدوم احمق ِ شتری اومده گنج گذاشته زیر دریاچه!
گابریل درحالی که با تمام کلماتی که در ذهنش داشت، به جد و آباد صاحب گنج فحش میداد بیلش را به کمربند شلوارش گیر داد و به فلورخیره ماند.
-خب؟ حالا میگیم زیر آب باشه، آخه ما چطوری بریم زیر آب دنبال گنج.. بیا بیخیالش بشیم. میدونم مبلغش زیاده ..
-چه میدونم..من دارم از گشنگی می میرم مغزم کار نمیکنه. بیا بشینیم.
گابریل کلاه بلیزش را روی سرش انداخت و درحالی که به اطرافشان نگاه میکرد، جایی را با دست نشان خواهرش داد و گفت:
-اون درخته سایه داره. بیا بریم اونجا.
درخت بزرگ و خزه بسته ای بود. تمام دورتا دور درخت، چیزهایی لزج و حلقه حلقه ای حضور داشتند.گابریل کیفش را روی یکی از آن چیزهای لزج انداخت و روی آن نشست. فلور نیز در کیفش را باز کرد. بسته ی چیپس را بیرون آورد و سپس با نا امیدی گفت:
-گابر، این جارو ببین! شاید باورت نشه؛ اما حتی یه ذره هم از غذا برامون نمونده.. من این طوری می میرم!
-منم همین طور.. بیا بگردیم، شاید درخت های این اطراف میوه داشته باشند.
اما این طور به نظر نمی آمد. تمام درخت های اطراف دریاچه پر برگ بودند اما هیچ میوه ای نداشتند، صدای دریاچه ی ارام و گنجشک ها آنهارا خواب آلود کرده بود.
-فلور، نخواب! اگه شب بشه نمی تونیم زیر دریا دنبالش بگریدم. فعلا یه ذره نور هست! نمیدونم علف چه مزه ای میده
..
-بخورش.. به من هم بده! مگه گاو و گوسفندها علف نمیخورن؟ همه ی دستگاه های بدنشون هم مثل ماست..
گابریل یک مشت از آن مواد لزج و حلقه حلقه را در دهانش گذاشت. چشمانش را بست و شروع به جویدن کرد.
-اَه! عوووووووووق...
-چی شد؟ یعنی اینقدر بده؟
فلور هم یکی دیگر از آنها را داخل دهانش گذاشت.
گابریل درحالی که به نظر میرسید داره خفه میشه از جاش بلند شد.. فلورهم به دنبال او بلند شد ..هردویشان به سختی نفس میکشیدند.. گابریل به دریاچه نگاه کرد. باید آب میخورد.. کله اش را کاملا در دریاچه فروبرد..
و عجیب بود.. نفس باز شده بود..انگار موجی از هوا به سویش آمد..ریه هایش داغ شد.. به صورتش دست کشید، رگه هایی روی صورتش بود. دستانش را نگاه کرد، بین انگشتانش پره هایی بوجود آمده بود. سرش را از آب بیرون آورد. فلور را داخل آب هل داد و خودش هم زیر اب آمد.
فلور هم داشت به دست و صورتش نگاه میکرد. هر دو با خوشحالی به هم چشمک زدند.. بدون اینکه بدانند آن گیاه چیست!
گابریل میترسید دهانش را باز کند. برای صحبت آماده شد اما بعد، دید که نمیتواند صحبت کند.. انگار چیزی درون گلویش است.. بیخیال صحبت کردن شد، به سمت پایین نگاهی انداخت. و با شدت، هردو آنها به سوی نقطه ای که لنگر زنگ زده افتاده بود در عمق نسبتا" زیادی حرکت کردند..
دو ساعت بعد-وای..وای.. باورم نمیشه! نگاه کن..
-این به اندازه ی کل ِ دارایی ِ محله است!
-حتی بیشتر..
گابریل به سمت درخت بزرگ رفت. چند تا از علف های ابشش زا را برداشت. حالا که در کتاب های فلور گشته بودند، آنرا پیدا کرده بودند. کتاب دریاچه ها.. علف آبشش زا، گیاهی است که تمام شرایط زندگی را برای مدت زمان چند ساعت به انسان ها میده. و گابریل و فلور، فقط با استفاده از یک شانس! این علف را خورده بودند..
و حالا، در مقابل آنها یک گنج وجود داشت..
-آخ جون! حالا میتونم کلی ابزار تقلب بخرم..
فلور:
گابر:
What?
2.
گیاهان ساده : دسته ی عمده ی این گیاهان آغازیان و جلبک ها هستند. گیاهانی که از نظر ساختمانی و کارکرد و مصرف بسیار ساده هستند و خطری ندارند.
تزئینی : گیاهانی که صرفا" جنبه ی زیبایی دارند و نمیتوان از آنها برای مصارفی مانند، خوراکی و.. استفاده کرد. این گیاهان برای تزیین محیط های کار و .. هستند. عموما خطرناک نیستند.
دارویی : گیاهان دارویی گیاه هایی خاص هستند که خواص دارویی دارند. از این گیاهان برای درمان بسیاری از بیماری ها، ساختن معجون ها و.. استفاده میکنند. معمولا" بیشتر خواص این گیاهان در برگ و ساقه ی آنها یا شیره ای است که از آن بدست می آید.
درنده : گیاهانی نسبتا" خطرناک و گوشت خوارهستند که میتوانند از حشرات تا انسان را مورد حمله قرار بدهند.
معمولی : گیاهاتی که معمولا خطری ندارند، اما در حقیقت سودی هم ندارند. میتوانیم به این دسته از گیاهان معمولی بگوییم. مانند درخت کاج و سرو و ... که تنها عمل فتوسنتز را انجام میدهند.
سمی : گیاهانی که در آنها سم های خطرناک و کشنده وجود دارد. طریقه ی انتقال این مواد شیمیایی - زیستی از گیاه به انسان با خوردن، لمس کردن، بو کردن و... میسر میشود. این گیاهان خطرناک هستند و باید در حالت قرنطینه نگهداری شوند.
به به! چه چرت و پرت هایی گفتم!