من عاشق اینک که دوباره گزارش جلسه بدم دقت کردید ؟
در میخانه مسنجر اغفال کننده بودیم و با فرهاد محمد کنفرانسی تشکیل دادیم که کجا و چه ساعت ی هم دیگه رو ببنیم بعد از کلی این طرف اون طرف کردن قرار شد من فرهاد سر امیر اباد ببینم و کینگی رو با هم دم پمپ بنزین
ساعت دو من خداحافظی کردم و اومدم حاضر شدم و دو بیست دقیقه راهی مکان قرارا شدم ساعت یه ربع به سه مکانی مشکوک به نام اریا شهر بودم که در تاریخ اومده پیر دانایوم اون جا سکونت داره و سوار ماشین های گیشا شدم
ان گیشا رو من تکذیب میکنم اخ اخ چه بی ناموسی ها به سر دارد پنج دقیقه به سه رسیدم و کمی ایستادم همی عرقم در اومد که حقا این خوشید خوب او نروز نو افشانی کرد تا اینکه فرهاد امد و ما رهسپار شدیم به سوی پمپ بنزین در راه از افتاب , که مرام گذاشته بود ما رو داشت سیاه میکرد , تشنه یمان شد
-حاجی اب خوری کجاست؟
-کمی جلو تو یه پارک همون جا حتما هست ش
-اها
رسیدیم به پارک
-صبر
یک پیرمرد زحمت کش وسط یه اب ایستاه بود که ما رو یاد بابای دومبول انداخت احتمالا جوانی هاش بود چه قدر خوش تیپ جارو پرند ش هم دست ش بود
-پیام این تابلو اب اشامیدنی حالا برو بگر دنبال اب
یک لوله پیدا کردم انقدر زیبا به هیچی رم نکرده بودن فهمیدیم این اب خوریه که تبدیل شده به افتاب خوری
امدیم بیرون و رفتیم طرف پمپ بنزین ساعت هم دقیقا سه ربع بود فرهاد معادله های سخت در می اورد
-این پمپ بنزین حال بابید پرتغال فروش را
صدایی شنیدیم از دور دور ها داره ندا میاد شیکم شیکم هر هی صدا بلند تر یشد تهران اندکی لرزید تا اینکه شیکم از تاریکی اومد بیرون (چون سیاه بود دیده نمیشد )
سوار ماشین ها ی جواد پسند تجریش شدیم
اتفاقات جالبی شب گذشته ش افتاده بود
شب یک شنبه بود داشتیم کنفرانس پرو هاچ پی رو فتح می کردیم که اندکی بعد ما رو در کنفرانس دیرگی به نام محفل هاچ پی دعوت کردن
اونجا دیدم دارن به ما توهین میکنن بدون اینکه ما خبر داشته باشیم و دارن برنامه میریزنز جلسه رو بهم بریزن و ما رو در شبی سرد خندوندن و شب ما رو گرم کردن بس که با مزه بودن فردا قرار شد سهیل توری بچه های نایت کلاب بیارن ما هم گفتیم چه خیالیه محی سیستم میاریم
اون ها همه این طوری شده بوند
دیدم نفرات ما کم است و داره زور شون یچلبه و هی مسخره میکنن
دو لشکر وارد کردیم
حاجی دارکی = شیکم (نبود پشت سرش کلی حرف زدن اومد ساکت شدن)
Yahoo! Messenger (12:38:04 ق.ظ): lordmamali has joined the conference.
Yahoo! Messenger (12:38:05 ق.ظ): khashayar_cc has joined the conference.
در حوابش لرد مملی سائورون هر کی تو لیستم بود اوردم
Yahoo! Messenger (12:38:21 ق.ظ): mjavaherikia has joined the conference.
معرفی میکنم لوپین
Yahoo! Messenger (12:38:36 ق.ظ): salazar_slytherin20001 has joined the conference.
سال جون
Yahoo! Messenger (12:38:40 ق.ظ): iman_nike has joined the conference.
تریلانی
Yahoo! Messenger (12:38:40 ق.ظ): katayoon has joined the conference.
شرمنده بماند کی
مازامولا هم همون اویل بود
چندی از ما شروع کردیم شپت سر هم مسیج زدن
بوق بیق الو غلط کردی میشکمت فقط مملی بچ های لیست من
از این چیز ها یهو دیدیم همه کنفرانس بیرون رفته اتهار زدیم ما و پیروزی ازان قشر کارگر سایت
همه شون رفته بودن
ای ها قرار گذاشتن بیان ما رو بزنن فردا ما هم تو راه با ماشین تو فکر این بودیم اومدن ما رو بزنن چه طوری قایم شیم ما رو نبینن
رسیدیم دیدیم ی نفر که جلسه پیش هم مثل ما زود اومده بود این جلسه هم همون ساعت اومده بود (بماند خودش رو معرفی نکرد و ما بستیمش به پرشین دبل یو سی بعدا فهمیدیم کاوه بود
) دیدم هنوز تا سر گوچه نرفتیم بچه ها دارن ی اضافه میشن ترسیدیم بچه ها ی جادوگران خیلی زیاد شن بدو بدو رفتیم تو
دور هم نشستیم و واقعا نشونددیم بچه های اسیت ما چه طور بودن چون همه چیز هامون شریکی میگفرتیم میخوردیم در حالی که اون ها تکی تکی میرفتن خودشون میخریدند و اساسی گلاسمون رفت بالا شدیم های کلاس جادوگران
دور هم میگفتیم میخندیدم تا بانو رز مار تا اومدن جا داره از شون تشکر کنیم به عنوان نماینده دختر های سایت اومدن همی متشکریم و اول معرفی کردیم خو را از نیش نی شروع شد و بع ویزارد کت ختم شد و دو تا بحث که اصلا نفهمیدیم چی بود شد و سریع بدون جواب به پایان رسید ( چون سوال اصلا معلوم نبود ) یه نفر پرید وسط
و شروع رد به اینکه ما ( یعنی پرو اچ پی) بحث صافی نداریم همش داریم میگم خواهر دومبول چی کار کرد مادرش چی کار کرد
( خظر ناک بوده کسی که این سوال ها رو کرده ) بیایم بحث های درستی کنیم که نیش نیش و محمد بلند شدند محاکمه که ما بحث صاف داشتیم و همه بحث هامو سال پیش کردیم ( وبماند که دیگران دارن از سایت ما نون میخورن
) و سریع گفت برو بشین این میز ها گرد شده برای این نیست بیای وسط برای اینه که نزدیک بشیم رفت نشست و ما رفتیم برای محمد و مانی نوشیدنی اسلامی خریدیم و دیدن این طوری که پیش بره همه دارن میخوابن به سری صندلی ها رو بر داشتن اوردن وسط چون من زود تر رفته بودم وسط مجیبور شدن من زو جزو باقالی ها نذارن بچه ها هم اومدن پیش من فقط مهدی نیمد حال حوصله نداشت
یک سری بحث اوردن رو کاغذ بنویسم و بدیم بخونن
ادامه دارد
مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي