هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ پنجشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۵

چارلی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۳ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
لطفا جایگزین شود.


نام: چارلی ویزلی

گروه: گریفندور

چوبدستی: چوب صندل، هجده سانتی متر، ریسه قلب اژدها

سپرمدافع: اژدها

حیوان خانگی: اژدهایی به نام خشم شب دارد.

ظاهر: مو های قرمز بلند دارد که روی پیشانی اش می ریزد، چشمانش سبز است و بینی نوک عقابی دارد.

خصوصیات رفتاری: به شدت درس نخوان! عاشق کوییدیچ و موجودات جادویی به خصوص اژدهاست. به شدت هم خرافاتیه! از روز های جمعه ی سیزدهم ماه به شدت وحشت داره، معمولا یک پای خرگوش پارچه ای توی جیب رداش میذاره که معتقده براش خوش شانسی میاره. قبل از انجام هرکاری سه بار تا هفت میشماره و ...

زندگی نامه: چارلی دومین فرزند خانواده پر جمعیت ویزلی هاست.
در یازده سالگی وارد هاگوارتز شد و مثل تمام اعضای خانواده اش به گریفندور رفت.
از همان ابتدا مشخص شد که کلا اهل درس نیست و از درس به جایی نمیرسه! در عوض، استعداد فراوانی در کوییدیچ داشت و در مقام یک جست و جو گر بازی می کرد.
عاشق موجودات جادویی و به خصوص اژدها بود و بعد از فارغ التحصیلی از هاگوارتز به پرورش اژدها پرداخت.

چارلی هم اکنون یکی از اعضای محفل ققنوس است. اژدهایش در خانه گریمولد کاملا آزاد است و هیچ کس جرئت ندارد چپ به آن نگاه کند چرا که خوراک اژدها شدن دردناک است!

انجام شد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۱۲ ۱۷:۰۰:۵۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵

میرتل گریانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۵ دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱:۱۰ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۵
از عاصمون داره مياد يه دسته قوري
گروه:
مـاگـل
پیام: 17
آفلاین
نام:
مارتل! (نه از اون افعی هاش و قرمزهاش!) از اون گریوناش!
مارتل گریان

سن:
سن قانونی رو که به چشم ندیدم! شونزده، هیفده!

نژاد:
نژاد چیه؟! ما همه برابـــ.... مشنگ زاده!

گروه:
ریونکلا

ظاهر:
عینکی! خعلی عینکی! اونقد عینکی که مسخره ام می کردن...
همیشه ی خدا مادرم یه کاسه جلوی سرم می ذاشت چتریامو کوتاه می کرد! رنگ پریده طور و موقهوه ای...
حالا همه ی اینارو تصور کنین؛ یکمی کمرنگش کنین، یه نموره هم عابی!

اخلاقیات:
به مقادیره زیادی جیغ جیغو، اصاب خوردکن و مزاحم... به طور کلی هنوز دانشمندا درمورد حجم عظیم انرژی جیغی که در طولِ پنجاه و اندی سال تولید کردم، به نتیجه نرسیدن...
درضمن خعلی خعلی خالی بندم... هرگز بهم اعتماد نکنین!

خلاصه ای از زندگی:
مشنگ زاده ی عابی پوشی که به خاطره عینکم خعلی سربه سرم می ذاشتن (نمی دونستن این عینکا مد میشه!) درست وختی درِ تالارِ اسرار گشوده میشه، تو دستشویی دخترونه ی طبقه ی دوم درحال گریه و زاری بودم که سرمو برگردوندم و... مردم!

از اون به بعد خواستم یه سری کارای کارآگاهانه انجام بدم که وزارت خونه بم دستور داد توی همون دستشویی مذکور بمونم...

علان هم بالاخره حوصله ام سر رفته و در پیِ ماجراجویی های جدیدم...


_______________

شناسه ی قبلی:http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=37135


تایید شد.
خوش برگشتید به ایفا.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۹ ۱۸:۴۳:۳۶

she called herself and angel

and wandered the world from
.girlhood till death

she lived every kind of life
.and dreamt every kind of dream

she was wild in her wandering
.a drop of free water

she believed only in her life
...and her dreams

she called herself an angel
.and her god was beaty


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۲ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵

نجینی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۵ یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۰:۲۱ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹
از زیر سایه ددی!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6
آفلاین
نام:نجینی

گروه:اسلیترین

جنسیت:مار مونث

ویژگی های ظاهری:ماری عظیم با فلس های سبزرنگ،چشمانی سرخ فام با مردمک های عمودی،دندان های نیش تیز و زهر آلود

قدرت ها:نجینی با قدرتی که از روح لردسیاه داره میتونه به موجودات مختلف،اجسام و انسان ها تغییر شکل بده.

معرفی:هیسس سسس شیس هسس نیسس پییسسس شیسسس میسسس تیسسس هیس هیس فیسسس فس فیسسس ششسس نییسییییسس.
ترجمه:(زندگی من در جنگل های آلبانی آغاز شد.من عظیم جثه ترین مار این جنگل بودم و این چندان تعجب آور نیست چون از نسل باسیلیسک هستم.
در آلبانی بود که با موجودی عجیب روبه رو شدم،موجودی که هرگز با اون برخورد نکرده بودم.چیزی شبیه به یک روح ...اما نه... خیلی ضعیف تر از یک روح.
اون موجود زبان من رو بلد بود و من با اون آشنا شدم،من فهمیدم که اون موجود نواده سالازار اسلیترینه و با افتخار تصمیم گرفتم که به او خدمت کنم.من بدنم رو برای مدتی با لرد سیاه شریک شدم تااینکه با استفاده از زهر من قوی تر شد و به کمک یکی از خدمتکارانش به شکل انسانیش بازگشت.)

سییییس فسس فسسس فسسسس سسسس شیسسس پیسس شیس فیس فیس هیس هیس پیس شیشسسس هاسس هس هس میسس.
ت:(اربابم افتخار بزرگی رو در اختیار من گذاشت و با به قتل رسوندن زنی به نام برتا جورکینز قسمتی از روح خودشو به من سپرد و من رو تبدیل به هورکراکس خود کرد. حالا قسمتی از روح اربابم همواره همراه من زندگی میکنه.بخاطر همین موضوع اربابم به راحتی میتونه من رو کنترل کنه و تغییر شکل به موجودات مختلف بده.)

فیییسسس هیییییییسسسسس سسسس میسسسسس هیس هیس فس فس شششسسس نسسسس پیسسسس پییسسس پیس هیس هیس نیسس.
ت:(در یکی از ماموریت هام ارباب من رو به ساحره ای تاریخ دان به نام باتیلدا بگشات تغییر شکل داد و من با هری پاتر روبه رو شدم.
لرد سیاه معمولا در زمان هایی که نسبت به جون من احساس خطر میکنه من رو داخل توپی نورانی قرار میده تا ازم محافظت بشه.
من با سیوروس اسنیپ نیز خاطره دل نوازی دارم که با دندون های نیشم گلوشو نوازش کردم!البته این موضوع صرفا نوازشی بیش نبود!
در نبرد هاگوارتز پسری به نام نویل لانگ باتم قصده به قتل رسوندن من با شمشیر گریفندور رو داشت که من در یک اقدام تاریخی یه لقمه ش کردم و هنوز هم در حال هضم شدن در معدمه!)


شناسه قبلی

تایید شد.
خوش برگشتید به ایفا.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۳ ۱۴:۲۵:۴۰

«Nagini Dinner»


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۸ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۴ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۵۱ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
از گروه اواتار
گروه:
مـاگـل
پیام: 13
آفلاین
نام : دیدالوس دیگل
گروه : هافلپاف
لقب : شاهین
پاترونوس : آهو
چوبدستی : پرققنوس-پوست اژدها - بیست و سه سانتی متر- انعطاف پذیر
ویژگی ظاهری : قد بلند موی مشکی بلند و زیبا - زخمی در پیشانی - قیافه ای در کل زیبا و قوی
ویژگی اخلاقی : بسیار خوش اخلاق - کمی لجباز - شجاع - وفادار-فدا کار .
خلاصه زندگی :
45 سال قبل در روستایی کوچک به دنیا امد در حمله ی راهزنان روستایش اتش گرفت و به کل از بین رفت و خانواده خود را از دست داد . از 2 سالگی نز پیرمردی خوش اخلاق در یکی از روستا های نزدیک روستای خودشان بزرگ شد . استعداد خاصی داشت و بعضی شب ها خواب می دید که جادوگر ماهری شده است . در سن 11 سالگی نامه ای از هاگوارتز دریافت کرد و به هاگوارتز امد و در حال حاضر جادگر موفقی است و عضو محفل ققنوس است . از بچگی به هری پاتر علاقه داشت و امیدوار بود روزی اورا ملاقات کند و به ارزویش رسید و یکی از بهترین های محفل ققنوس است در حال حاضر .


با تشکر...

تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط سیدجلال در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۸ ۰:۵۲:۴۴
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۸ ۱:۰۳:۵۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۰۷:۱۶ سه شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 416
آفلاین
« از طرف راه ندیده ها، سرزمینی به اسم کشف!
توان پذیرش یه صدا، حتی مخالف عقیده ها
از طرف شکاف لایه ها، اوج حضورم!
توی عمق عبورت.. توی لمس پدیده هاست! »


« ...
مرگ »


***


گاهی وقت ها، آدم ها نیاز دارند خودشان را نگاه کنند. رفتار هایشان را. اعمال ـشان را و گند هایی که میزنند و فکر میکنند هیچ کاری نکرده اند. بعضی وقت ها، بعضی آدم ها نیاز دارند خودشان را در آیینه ببینند. از خودشان متنفر شوند.
اما من، آیینه ای ندارم! بنابراین، باید از نو، خودم را بسازم، یک جایی میان کارکتر های عجیب و غریب! خودم را بسازم، از خودم متنفر شوم و بعد.. عوض شوم! البته بالعکس این قضیه هم صدق میکند. خودت را میبینی و فکر میکنی، این واقعی ترین تصور از تصویری است که دیگران از تو می بینند! پس عوض نمیشوی. می دانی، به قول یک دوستی، دارم روی زندگی ام قمار میکنم. آدم بدشانسی ام. در زمان و مکان نامناسب قرار دارم و به صورتِ عجیب و تمسخر آمیزی فکر میکنم که هنوزم میتوانم در این قمار، پیروز باشم! تصمیم گرفتم ریسک کنم. ریسک روی زندگی، راه رفتن روی لبه ی تیغ!

خب، شروع میکنیم! ویلبرت اسلینکرد.. هووم! شانزده - هفده ساله است! دوره ی خوبی از زندگی ـست.. مگر نه؟
ولی خب، برای ویلبرت خوب نبود. برای " من " خوب نبود. آخرین لحظات نوجوانی و جوانی ام را دارم با کلنجار رفتن با تمام مشغله های زندگی ام سپری میکنم. جای آن همه نوجوانِ هم دوره ام که خودشان را با چیز های دیگر درگیر میکنند، من اینگونه خودم را خراب میکنم و میسازم و خراب میکنم و این داستان را انقدر ادامه میدم که از خراب کردن خودم خسته شوم.
ظاهرِ خاصی ندارم. مانند بقیه هستم. نه موهایم خاص است. نه چشمانم رنگِ خاصی دارد که بقیه را جذب خود کند. نه طرز لباس پوشیدنِ خاصی دارم. هیچی ندارم. کاملاً معمولی ام. یک کوله از دار دنیا دارم که همه جا همراهم است. درونش دفترچه خاطرات و اسپریِ لعنتی و آن کلکسیونِ سه تایی یویوهایم را نگه داری میکنم. یک مکعبِ روبیک سه در سه هم هست که وقت بیکاری درستش میکنم. اولین چیزی بود که با علاقه یاد گرفتم خرابش کنم و دوباره بسازمَش! یک کتاب متغیر هم هست. چند وقت یک بار که کتاب را تمام میکنم، یک دانه جدید از قفسه ی کتاب های خوانده نشده ام بر میدارم و جایگزینش میکنم. علاقه ای به جادوکردن ندارم. البته وقتی علاقه پیدا میکنم که بشود با جادو، دنیا را تغییر داد. تا زمانی که با چوبدستی ام نتوانم دنیایی را تغییر دهم، از آن استفاده نمیکنم. چوب درخت گردو و ریسه ی قلب اژدها بود. البته تا جایی که یادم باشد.. .
ویلبرت.. هووم.. من، عاشقِ آشپزی ام. میدانید، آشپزی یعنی لذت بردن از اطرافت. دوست داشتنِ آن چیزی که میتوانی برای دو دقیقه از خوردنش لذت ببری!
از آشپزی بگذریم. " من " آدم حساسی ام. نمیدانم می شود درباره ی من فرقی بین حساس و احساس به جز آن " الف " اولش پیدا کرد یا نه. به هر حال، موجود حساسی ام. سریع می شکنم. سریع نابود می شوم. سریع ناراحت می شوم! تلنگر میخواهم تا خیس شود گونه هایم. حالا دیگر دست شماست آن تلنگرتان، تشر باشد یا آنکه سرِ خوشحالیِ وصف نشدنی ای تنها بغض کنم و جیرینگ، بغضم بشکند!
من سریع خودم را گم میکنم. اگر اشتباهی بکنم، گم می شوم. حالا بیایند زمین و زمان را به هم بدوزند که این اشتباهت زیاد مهم نیست و.. . در واقع اصلاً مهم نیست! ولی برای من مهم است. من خرد می شوم وقتی برداشت های اشتباهی از کار هایم و حرف هایم میبینم. من خیلی سریع دلم می شکند.
از دارِ دنیا، دوست های کمی دارم. خیلی کم. کم تر از تعداد انگشتان یک دست. صبر کنید.. به تعداد بند های یک انگشت دست می شوند دوست هایم. میدانید، همیشه کمیت مهم نیست، کیفیت خیلی خیلی مهم تر است. خوشحالم که دوستانی دارم که کمیت ها را فدای ـشان میکنم!
جا انداختم این بخش مهم را.. من درس خواندن را دوست دارم. علاقه دارم یاد بگیرم، علاقه دارم قضایا را هضم کنم، توضیح بدهم و ثبت ـشان کنم. شاید مهم دلیلِ ریونکلاوی بودنم همین باشد. کی ریونکلاویِ.. مثل همیشه.. گوشه گیر!
میگویند اهمیت میدهم به همه چی. معترضم به آنچه پیش می آید.. نه برای خودم.. برای اطرافیانم! من اهمیت میدهم. درست است. اهمیت میدهم چون حس میکنم اتفاقات برای این اتفاق می افتند که به آن ها اهمیت بدهی. اینکه چقدر اهمیت میدهی مهم است.
من آدمی هستم که شکست زیاد خورده، زیاد زخمی شده، جسمَش به اندازه ی کافی ضعیف است و روحش نیز آنقدری آشوب است که به ثبات نرسیده. ولی همه، در حال خوب شدن هستند. دارند کمکم میکنند تا درست شوم، ثابت شوم. دارند کمک میکنند که خوب شوم!
نمیدانم هنوز هم چیزی هست که بشود نوشت یا نه. اگر بتوانم، ادامه میدهم، اگر هم نباشد.. باز هم ادامه میدهم. من قول دادم ادامه دهم!

***


« حقیقت شکست بود..
خم شدن تو زندگی.
در زندان ندیدن رو روی دیدنت وا کردن!
پای برگه ی حقیقت رو
که شکست بود و بس..
با دست پر از بوی پارگی زنجیرت
امضا کردم!
»


« ایضاً
باز هم ایضاً »


انجام شد.


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۷ ۱۴:۵۱:۴۰
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۷ ۱۴:۵۵:۵۷



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۳۶ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مای نیم ایز دافنه گرینگراس. آی عَم وری سیاه و وِری گولاخ. ولی نوبادی لایکز می. آی هَو اِ واند که توش ریسه ی قلب اژدهائه و همقد خودمه و بسی خفنه. مث پونی کوچولو ها بلندش می کنم. وانا نُ وای؟! چون من از دست بی بهره موندم...

درست 86 سال پیش، موجودی به دنیا اومد که نه جامعه جادوگری دوسِش داشت، نه خانوادش. محبوبیتش در حد جوجه هیپوگریف زشت بود. خانواده جوجه هیپوگریف دافنه نام داستان، خیلی خوش بر و رو و مو بلوند و پریزادوار بودن ولی دافنه، یک کوتاه قد ِ سیاه پوست ِ کچلِ خپل به دنیا اومده بود.. 11 ساله بود که یک نامه دادن دستش و از خونه پرتش کردن بیرون. رفت تو هاگوارتز و دیدن حتی هافلپافی های خل مشنگ هم نمی خوانش و فرستادنش گروه مهمون نواز ریونکلاو.

پس از سال ها زندگی در آرامش (پس از این که دافنه پس از 4 سال سال اول رو پاس کرد)، وقتی دندون های دافنه داشت دونه دونه می افتاد و عصا به دست شده بود، گذرش به کورممدی افتاد و به وی آوداکدورا زد و طبق نفرینِ کله کچل ها، طلسمش باز گشت.. و او مثل یه موجود پست تر از آدم زیست. "من از بدنم بیرون کشیده شده بودم.. من از روح ها و حتی پست ترین شبح ها خوارتر بودم. من شبیه یک گیاه شده بودم: یک گیاهِ جهنده ی دودی.."

دافنه از قیافه چیزی بهره نبرده بود. دماغ و دست و گردن و نیم تنه بالایی و پایینش وستیجیال شده بود و یکی از چشم هاش آب مروارید جادویی گرفته بود و داشت کوچیک می شد. البته دی اکسید کربنی که با کلروپلاست های سیاه رنگش به اسکیژن تبدیل می کرد و با گرده و دوده و لیزوزیم و ساپونین و تانن و استافیلوکوکوس اورئوس و استرپتوکوکوس نمونیا و اسنورکک شاخ چروکیده بیرون می داد، به دودی خاکستری و همه کاره بدل گردیده بود که کمبود اندام حرکتیش را جبران می کرد.
حجم دافنه (4سوم پی آر سه) 500 سانتی متر مکعب بود و خیلی راحت با قل خوردن نقل مکان می کرد. (اما با بزرگ شدن دنیا، او یک بوگاتی کادو گرفت که با آن جاده های ترقی را همراه با گوسپندانش تا سواحل بورا بورا در چندین ساعت طی می کرد.)


اگه می شه جایگزین کنین!
با سپاس!

انجام شد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۳ ۹:۳۷:۱۹

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
یه مدت بود معرفی‌مو عوض نکرده بودم. دلم برا این تاپیک تنگ شده بود لطفا اگه میشه...
ــــــــــــــ

نام: اورلا کوییرک

گروه: ریونکلاو

لقب: عقاب تیزپرواز

پاترونوس: اول یک عقاب بود ولی بعدا به دلیل نامعلومی به ققنوس تغییر شکل داد.

چوبدستی: چوب درخت افرا، پر ققنوس، بیست و پنج سانتی متر، انعطاف پذیر

خصوصیت ویژه: یک جانورنما است و میتواند به عقابی سفید تبدیل شود که برعکس نداشتن توانایی پرواز به وسیله جارو وقتی به شکل یک انسان است، میتواند به خوبی در قالب عقاب پر بگشاید و در آسمان اوج بگیرد.

ویژگی های ظاهری:
پوستی سفید و با یک زخم نسبتا عمیق روی صورت که یادگاری جنگ هاگوارتز است. موهای سیاه و بلند البته یک طرفش بلند تر از طرف دیگر است؛ دست گل جغد عزیزش! چشمانی آبی و قدی بلند. معمولا لباس هایش تیره است و شنلی به رنگ سرمه ای می پوشد. همیشه دستکش هایی بلند تا بالای آرنج و متناسب با لباسش در دستانش است که فقط در مواقع خاص آن‌ها درمی‌آورد و درواقع آن ها یکی از اجزای مهم زندگی اش محسوب می شوند.

ویژگی های اخلاقی:
دختری مهربان، شجاع، درس نخوان و از درس طفره برو! باهوش اما در عین حال بی فکر و به شدت خودنما که علاقه شدیدی به آن دارد تا حدی که برای این کار هر عملی را انجام میدهد و ممکن است در یک لحظه به خاطر به رخ کشیدن هوشش رمزی سری را آشکار کند! بسیار متکبر است و همیشه فکر میکند که کار خودش درست است. از اول در جبهه سفید بود و در آن خواهد ماند و روی آن تعصب دارد. همین طور از آن آدم هایی است که زود عصبانی می شود و معمولا کسی هم دوست ندارد عصبانی شدنش را ببیند! بهتر است با دوستانش کاری نداشته باشید چون آن ها تمام زندگی اش هستند. . در همه حال و هرزمانی به همه مشکوک است و به همین دلیل همیشه یک دروغ‎یاب در جیبش دارد تا اگر کسی حقیقت را نگفت متوجه شود. از مرگخواران خوشش نمی‎آید و معمولا می‎گوید: لعنت به سیاهی!

زندگی خلاصه:
اورلا در سه سالگی پدر و مادرش را از دست داد و نزد پیرزن فشفشه ای زندگی کرد و هر سال نقشه ی فرار جدیدی برای خلاص شدن از دست آن می کشید.
اما وقتی به هاگوارتز رفت دنیایش عوض شد و به حدی با مدرسه جادوگری خوش می گذراند که نمی‌توان آن را توصیف کرد. تنها چیزی که در هاگوارتز به آن تن نداد و در واقع در آن مهارت نداشت پرواز با جارو بود!
وقتی با نمرات عالی از هاگوارتز فارغ التحصیل شد تصمیم گرفت یک جانورنما شود تا بتواند ضعف پروازش را جبران کند... او به یک جانورنمای عقاب تبدیل شد!
پس از کاراگاه شدنش در وزارت خانه و کاربرد های مفید عقاب بودنش در کارش، به عضویت محفل ققنوس درآمد و درواقع هیچ وقت هم تصمیم به ترک آن نگرفت.
دوستانش او را عقاب تیزپرواز صدا می‌کنند شاید به خاطر جانورنما بودنش و شاید به خاطر سریع و تیز بودنش.
تنها چیزی که اورلا هنوز که هنوزه آن را درک نکرده این است که چگونه پس از پیوستن به جبهه سفیدی پاترونوسش از عقاب به ققنوس تغییر شکل داده است. بعضی ها می گویند که این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیوفتد اما خودش اعتقاد دارد که به خاطر این پاترونوسش تغییر کرده است که به محفل علاقه شدیدی دارد. ولی همچنان این مانند علامت سوالی برایش باقی مانده.


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۲ ۱۳:۰۲:۲۵

خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
از روی جارو
گروه:
مـاگـل
پیام: 134
آفلاین
نام: گویندالین مورگن

چوبدستی : از چوب بید مجنون ( به گمانم نوه نتیجه بید کتک زنی چیزی بوده ) و مغزش هم ریسه قلب رامورا ( یک نوع ماهی کمیاب هست. می تونید کتاب جانوران شگقت انگیز رو مطالعه کنید)

نژاد : ممم اگه مادربزرگمون مشنگ باشه که دورگه به حساب نمیایم. میایم؟؟ خب من پدر و مادرم جادوگرن پس میشم اصیل زاده

پاترونوس : طاووس

حیوان خانگی : جاروی الین خودش به اندازه یه حیوون خونگی زحمت داره! چوب دراز وراج!!!!

گروه : گریفندور

رنگ چشم : هیزل به قول این غرب زده ها. معلوم نیست عسلی روشنه یا سبزه یا خاکستری. خودمم نمیدونم چه رنگیه والا. فهمیدین به منم بگین. دیــ :

رنگ مو : مسی روشن. یه مقداری به طلایی میزنه

رنگ پوست :سپید روی هستیم.

لقب : والا لقب مقب نداریم ما. گویندالین خالی. حالا چون شمایی. الین. ( یکی نیس بگه پدر عزیزم: مادر نازنیم اسم قحطی بووووووود؟؟

زندگینامه :

زندگی نامه؟ هوممم
والا جریان از این قراره که در اولین روزهای بهار یکی از همین سالهای بیست و اندی سال پیش، یک دخترکی در سنت مانگو به دنیا اومد که پاش به بخش نوزادان نرسیده, بیمارستان رو گذاشت روی سرش!
اینکار رو در سه چهار سالگی با جاروی اسباب بازی اش هم می کرد. خانه را ویران می کرد
کلا عشقش چیزای پرنده اس. پرواز و کوییدیچ.
در حدی که در هاگوارتز, اگه قرار بود سر یه چیزی تنبیه اش کنن جاروش رو ازش می گرفتن ( اهم... گفتم که الین گریفندوریه؟)
همین تنبیه ها باعث شد تلاش کنه هر چیزی رو به یک وسیله برای پرواز کردن تبدیل کنه یا چیزایی رو که پرواز می کنن ارتقا بده. اونم با طلسم هایی که معلوم نیست از کجا اومده. کار به جایی رسید که سعی کرد جاروی خودش رو با طلسم کردن ارتقا بده.
آذرخش بیچاره!
نتیجه کارش جاروی سخنگویی بود که بعضی وقت ها زیادی وراجه! و متاسفانه فکر میکنه صدای خیلی خوبی هم داره.
در واقع الین در طول بازی هاش با تیم هالی هارپی هد یاد گرفته که مخالف حرف جاروش عمل کنه و موفق هم بشه. اون جستجوگر خوبیه.
تلاش الین برای یافتن جادوهای موثر برای پرواز اونو به کتابخانه ای سیاه سوق میده که نتیجه اش شیفتگی الین در برابر جادوی سیاهه
این شیفتگی به جایی میرسه که الین به سراغ اسمشونبر میره و درخواست می کنه به لرد تاریکی ملحق بشه


تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۱ ۱۳:۳۱:۲۷

تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۴:۰۲ سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۰۸:۰۲ یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
مـاگـل
پیام: 807
آفلاین
نقل قول:

لوسیوس مالفوی old نوشته:
کی جرات کرده شناسه والا مقام من را در خواست کند و کدام مدیر ارزشی آن را تایید کرده ؟!

ما بودیم لوسیوس!مشکلی در این میبینی دوست من؟


راستش را بگو چند بیلیون گالیون گرفتی نقش ما را واگذار کردی ...؟! من فقط 1 قرن نبودما... !!!
سالی یکبار تولد ارباب را تبریک میگفتم حالا چطور اینکار را کنم !!!

خدا میدونه صاحب جدید شناسه من داره تو قصر مجلل خانوادگی ما چیکار میکنه!!! اگر بفهمم به اون ردای اشرافی یقه زمردین من دست زده باشه یا دست به اون صندوقچه مرموز تو گاوصندوق جادویی من بزنه اون وقت من میدونم شما!

خدا میدونه چه بلایی سر نارسیسا و دراکو میاد ...


جادوگران


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴

چارلی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۳ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
نام: چارلی ویزلی

پدر و مادر: آرتور ویزلی، مالی ویزلی

خواهر و برادر: بیل، پرسی، فرد، جرج، رون و جینی

چوبدستی: دوازده اینچ، چوب زبان گنجشک، موی تک شاخ(چوبدستی اول)
چوب درخت گردو، ریسه ی قلب اژدها


حیوان خونگی: اژدها!

معرفی: چارلی ویزلی در خانواده ی مو قرمز و پرجمعیت ویزلی ها به دنیا آمد. در یازده سالگی وارد هاگوارتز شد و کلاه گروه بندی او را مثل تمام اعضای خانواده اش به گریفندور انداخت.
درس محبوب او در مدرسه مراقبت از موجودات جادویی بود و همیشه از آن لذت می برد. چارلی با اینکه در درس هایش دانش آموز متوسطی بود، اما در کوییدیچ عالی بود. او جستجو گر و کاپیتان تیم کوییدچ گریفندور در زمان خودش بود و چندین بار گریفندور را قهرمان کوییدیچ کرد.

با اینکه استعدادش در کوییدیچ بود، اما به دنبال علاقه شخصی اش یعنی اژدها رفت و در رومانی مشغول به کار شد. چارلی عضو محفل ققنوس است.

خصوصیات رفتاری: چارلی یک اژدها داره به نام خشم شب! خیلی هم روش حساسه! با اینکه اژدهاش در خانه گریمولد به شدت خرابکاری می کنه، اما کسی نتونسته حریف چارلی بشه! در هر صورت اژدهاش وسط خونه اس!
چارلی بسیار هم خوش خنده اس و الکی به همه چیز میخنده! معمولا زود عصبانی نمیشه، اما اگه عصبی بشه...



شناسه قبلی

تایید شد.
خوش برگشتید به ایفا.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ۰:۱۱:۲۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.