هوا بشدت گرم بود خورشید انگار سخت تر از همیشه تلاش میکرد .
_آهههه این آفتاب لعنتی هم داره سر به سرم میزاره ،باید سریعتر برم فروشگاه ویزارد این آواتار داره کم کم اذیت کننده میشه!
هلگا سریعتر از همیشه راه میرفت تا به فروشگاه برسد ولی،آفتاب و شدت آن کلافگی های همیشگی خودش را به همراه داشت .
ده دقیقه بعد هلگا در ده قدمی مغازه ی ویزارد ایستاده بود ولی حتی توانش را نداشت که جلوتر برود ولی چاره چه بود؟غرغرکنان به راه افتاد
(صدای باز شدن در)_سلام
(اسکورپیوس که سخت مشغول ساخت آواتار بود به آرامی پاسخ داد)_سلام خوش اومدید
(نفس زنان وارد میشود)_من یه آواتار میخواستم
(صدا آشنا به نظر میرسید اسکورپیوس ،سربلند میکند)_اووه ،بانو هلگا خوش اومدید ،بله لطفا مشخصات آواتار رو بنویسید من الساعه در خدمتتون هستم
_ممنون مالفوی جوان،این روزها واقعا هوای گرم آدم رو خسته میکنه
_بله همینطوره بفرمایید اینجا میتونید بنویسید مشخصات رو(برگه ای به هلگا تحویل میدهد)
_بنظر کامل میاد من به شما میسپارمش(شروع به نوشتن میکند و مالفوی جوان به کار خود ادامه میدهد)
سوالات برگه از این قرار بود:
. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
واقعی2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:
کهرباییرنگ مو:
مشکی فر با لایه های موی قرمزرنگ پوست:
گندمی یا سفیدرنگ لباس:
آجری یا عنابی۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان
توی قلعه ی هاگوارتز
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
فنجان هلگا هافلپاف۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
لباس های کلاسیک یا لباسهایی مربوط به جادوگران قرون وسطی_تموم شد(برگه را رو به اسکورپیوس نگه میدارد)من به شما اطمینان دارم و میدونم تمام مالفوی ها کاری که بهشون سپرده میشه رو به با تمام وجودشون انجام میدند
_ممنونم لطف شمارو میرسونه
_کِی باید برای تحویل گرفتن آواتار برگردم؟
_من برای شما جغد ارسال میکنم
_ممنونم مالفوی جوان ،موفق باشی مطمئنم مثل پدرت آدم بزرگی میشی
_(اسکورپیوس لبخند میزند)خداحافظ بانو هلگا
_(هلگا در حالی که از مغازه بیرون میرود دست تکان میدهد،و لبخند میزند)خداحافظ مالفوی جوان
🦋💛
ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم