× پایان دور دوم با سوژه لذت ×
ازونجایی که از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه، یه دور دیگه با حالت "1. تکپستی با 7 کلمه چرخشی" ادامه بدیم. اگه کسی با طرز کار تاپیک آشنا نیست، به
پست اول مراجعه کنه. سوژه دور سوم، ماموریته!
فکر میکنم اینقد سوژه واضحه که نیازی به توضیح نداره.
سوژه: ماموریت
کلمات: پری دریایی، قصر کف اقیانوس، پادشاه آب ها، اعدام، اشک های خونین، غروب خورشید، رویای شیرین.لینی پیکسی بود و این یعنی بال داشت. بال! معنای بال داشتن چی میتونست باشه جز پرواز در آسمونها؟ جز این که وقتی از لینی چیزی میخواین بهتره از بین زمین و اقیانوس و آسمون، آسمون رو انتخاب کنید؟ حتی اگه آسمون هم نشد، زمین میتونه گزینه بهتری باشه. اما محول کردن ماموریت پیدا کردن
قصر کف اقیانوس به یک پیکسی آخرین چیزی بود که باید برای واگذاریش به پیکسی فکر کنین. اونم به چه دلیل؟ پیدا کردن
پادشاه آبها!
که چی خب؟ مسلما لینی از پیدا کردن پادشاه آسمونا استقبال میکرد، اما پادشاه آبها آخرین چیزی بود که برای یک حشره اونم از نوع بالدارش میتونست اهمیت داشته باشه.
ولی خب، از بخت بد لینی قرعه به نامش افتاده بود. حتی
اشکهای خونینش که با طلسم ویژهای به این رنگ در اومده بودن هم نتونسته بودن بلاتریکس رو از سپردن این ماموریت به لینی منصرف کنن. شاید چون بلاتریکس فهمیده بود لینی داره اشک تمساح میریزه. ولی درسته اشکاش فرقی با اشکای تمساح نداشت و کاملا ساختگی بود، اما این که نمیخواست به کف اقیانوس بره که کاملا واقعی بود!
لینی حتی در آخرین لحظاتی که رهسپار ماموریت میشد از بلاتریکس شنید که در صورت شکست اونو
اعدام میکنه. از کی تا حالا بلاتریکس اینقد خشن شده بود، اونم با لینی، دست راست لرد ولدمورت؟
لینی تو همین فکر و خیالات بود که بالاخره آسمونِ قرمز رنگ خبر از فرا رسیدن
غروب خورشید میده.
رویای شیرینی که تا اون لحظه در سر میپروروند و امید داشت بلاتریکس در آخرین لحظات سر برسه و شخص دیگهای رو برای این ماموریت جایگزینش کنه، هرگز فرا نمیرسه.
لینی طلسمی رو اجرا میکنه و بعد از این که هالهای برای امکان تنفس کردن صورتش رو در برمیگیره، با شیرجهای تو آب میپره. تنها چیزی که به اون انگیزه حرکت درون آب رو میداد، امید به دیدن
پری دریایی بود. نمیدونست چرا، ولی همیشه آرزو داشت یه پری دریایی رو از نزدیک ببینه.
درست در لحظهای که خودشو از دست ماهیای که میخواست یه لقمه چپش کنه نجات میده، صورت دختری رو بین گیاهان دریایی میبینه. چندین بار پلک میزنه تا مطمئن شه داره درست میبینه. دیدن صورت یه دختر ته اقیانوس چه معنایی به جز این میتونست داشته باشه که یه پری دریایی جلوش قرار گرفته؟
دختر شروع به حرکت به بالا میکنه.
- لینی؟ نیمتنه بالاییش حالا دیگه کاملا از پشت گیاهان خارج شده بود.
- پاشو دیگه خوابالو! فقط نیمتنه پایینیش که باید با دم زیبایی آراسته شده باشه باقی مونده بود.
- نکنه میخوای بلاتریکس رو عصبانی کنی؟ فقط یکم مونده بود تا لینی به آرزوش برسه و یه پری دریایی رو از نزدیک ملاقات کنه.
- هـــــــــــــــــــــی با توام!و این ملاقات رخ نمیده. چون فریادهایی که هکتور بالای سرش راه انداخته بود و حالا به تکون دادنش ختم شده بود، اونو از خواب میپرونه. لینی میخواد با عصبانیت به سمت هکتور شیرجه بره و نیشش بزنه که متوجه میشه هکتور به محض بیدار شدنش اونجا رو ترک کرده.
- نامرد. چی میشد دو دقیقه دیرتر میومدی من پری دریاییمو ببینم آخه.
همون موقع دوباره هکتور برمیگرده.
- تو که هنوز سرجات نشستی! مگه نمیدونی بلاتریکس امروز قراره ماموریت جدیدی به همهمون بده؟
لینی که اصلا متوجه نبود هکتور از چی حرف میزنه با خودش فکر میکنه:
- ماموریت؟ بلاتریکس؟
و به یاد ابتدای خوابش میفته که بلاتریکس ماموریت رو بهش محول کرده بود...
کلمات نفر بعد: ماه، سنگ، ترس، سخت، پرش، سیاهپوش، صدای شکستن