سیریوس ما اینجاییم. صداتو میشنویم از توی رادیو.
بیا پایین.
سرمون رفت.
ای ملت هوشیار!
ها؟
ای ملت بیدار!
بله؟
حتما متوجه شدید که بانکدارها مدتیه غیبشون زده و هیچ خبری ازشون نیست. اختلاس رخ داده آقااا... اختلاس!!
خب...
پول هارو برداشتند و رفتند کشورهای خارجه.
حتما تا الان مشغول عشق و حال و عیش و نوش شدهاند. زوپس نشینان در بارگاه مملکوتی هم باهاشون همدست هستند. توی بازی قبلی کوییدیچ تیم مون داخل ورزشگاه بارگاه ملکوتی هم حرکات مشکوکی از زوپسیان سر میزد. من فریاد هوشیاری بلند میکنم. به هوش باشید ای ملت! پول هایمان در خطر افتاده. گالیون هایمان از دست رفت!
آهان...
وزارتخونه به این بانکدارها اعتماد کرده بود. خزانه ما در اختیار گرینگوتز بود. حالا مگس توش پر نمیزنه و از گالیون خالیست. این خزانه از آن ملت بود. برای منافع ملت بود. ای داد! ای بیداد!
تموم شد؟
-آره.
پس دوباره شروع کن و بگو دولت و وزارت که اعتماد یک ملت جادویی رو به دست آورده و از قضا خود شخص وزیر که در محفل رشد و نمو یافته و قرمِزِتِه؛ چرا در قِبَلِ قدرتمند شدنِ جادوگر های شرور و سبز که کنترل شهر رو به دست گرفتند، یک رقابت خونی و صلح آمیز درست نمیکنه تا از قدرت مند شدنشان جلوگیری کنه.
-ثروت های اون محدودِ.
این طوره؟ تا الان نصف شهرو خریده.
-نیکلاس تو هیچی نمیدونی. ما همه چیز رو کنترل میکنیم.
فاز جان ویک گرفتی داداش؟ میدم هیزل با شات گان وان پیستو درآره.
-خیلی خــب!
یه کاریش میکنیم.
با ریش هم خوبه.
-هارررخخخقققققق
به هم ریختی.