هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.




پاسخ به: دکه کدخدای دهکده
پیام زده شده در: ۰:۴۵:۱۳ شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳
#1
تصویر کوچک شده

نکات:
- مشارکت تمامی اهالی جادوگران برای نجات مردم هاگزمید آزاد می‌باشد. (همه اعضای ایفای نقش میتونن در سوژه فعلی رول بزنن. اعضای تیم نجات صرفا در آینده از مزایای خاصی بهره‌مند خواهند شد.)
- سوژه حداکثر تا 24 ساعت آینده ادامه خواهد داشت. پس در تاریخ جادوگری، نقش ایفا کنید!


خلاصه سوژه:
زلزله پیش‌بینی شده بالاخره اومد! کدخدا جعفر اونقدر توی دفتر قدیمی خودش موند و به پناهگاه نرفت تا زیرآوار گم زلزله شد. تیم نجات با موتورهاشون به هاگزمید رسیدن و دو دسته شدن. اسکورپیوس، زرالین و گابریل گروه گشت‌زنی برای پیدا کردن مجروهان رو تشکیل دادن و ایزابل، پاتریشیا، روندا و ملانی هم مسئول نجات کدخدا و سایر مجروهان شدند. گروه گشت یکی رو در بین آوار زنده پیدا کرده و حالا منتظر گروه نجاتن تا بیاد نجاتش بده!
-------------------------------------------------------------------

- پس چرا هرچی علامت میدیم خبری از بچه‌ها نمیشه؟
- چون اصلا دستای مارو نمیبینن گابریل. اسکور بیا نجاتش بدیم تا نمرده.

اسکورپیوس خیلی با خودش کلنجار رفت. از طرفی هیچکسی علامتشون رو نمی‌دید و از طرفی ممکن بود شخص زیرآوار هرلحظه دار فانی رو وداع بگه! آیا باید آن شخص را بدون هیچ چشم داشتی نجات می‌داد؟ از شدت کلنجار، ذهنش از یک سکه بزرگ طلایی به هزاران سکه ریز و کوچک تبدیل شد. در هزارتوی طلایی افکارش گم شده بود و به هرسو می‌دوید. هراز گاهی فراموش می‌کرد که اصلا چرا در این رشته افکار گم شده و از پیدا کردن یک سکه در کف افکار ذهنش به ذوق می‌آمد. اما بعد احساس می‌کرد بازهم یک چیزی کم است. تا اینکه دوباره می‌دوید و به سکه بعدی می‌رسید و دوباره به ذوق می‌آمد. میلیاردها دیگر این لوپ را تکرار کرد. تا اینکه سکه‌هایی که جمع کرده بود به اندازه ساختمان گرینگوت شده بود. ناگهان همه سکه‌ها تبدیل به یک سکه بزرگ و درخشان شدند. گویا روح بودا در سکه ها حلول کرده بود و همگی‌شان وحدت پیدا کرده بودند. اسکورپیوس محو تماشای این صحنه زیبا شده بود. اما از عمیق ترین نورون های مغزش احساس میکرد که یک چیز همچنان کم است. توجهش به چشمان هیجان‌زده گابریل و چهره نگران زرالین جلب شد و زبان گشود:
- پس بیاید برای اینکه نجاتش بدیم یا نه، شیر یا خط بندازیم!

نزدیک دکه کدخدا، گروه دیگر نجات، نیم ساعت پس از وقوع زلزله:

- نه تنها اینجا هیچ اثری از کدخدا نیست، بلکه گوسفنداش هم به کلی غیب‌شون زده!
- دقیقا پاتریشیا! انگار زمین دهن باز کرده و همشون رو خورده.

همینطور که ایزابل و پاتریشیا مشغول صحبت بودن، روندا و ملانی گوشی های مخصوص پزشکی‌شون رو درآوردن و اونهارو روی سنگ‌های متلاشی شده دکه قرار دادن تا بلکه علائمی از حیات دریافت کنن!!
- من که چیزی نمیشنوم، تو چطور روندا؟
- من... من دارم میشنوم! یه صدایی داره میاد!


تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: اطلاعیه‌های وزارت سحر و جادو!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰:۳۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
#2
اطلاعیه شماره شش دولت دوستی و دوپامین
موضوع: ماموریت تیم نجات!

زلزله آمد!
پیشگویی وزیر محقق شد!
از تمامی اعضای «تیم نجات» تقاضا می‌شود تا سوار موتورهای پرنده خود شوند و به محل حادثه در دهکده هاگزمید بروند. وضعیت بسیار اورژانسی گزارش شده است. اولین و مهم‌ترین ماموریت تیم نجات، پیدا کردن کدخدای گمشده دهکده می‌باشد. طبق گزارش‌ها کدخدا به طور کلی ناپدید شده و اثری از او در زیر آوار نیست. شما نمایندگان تام الاختیار وزارتخانه در محل حادثه هستید و تنها به وزیر سحر و جادو پاسخگو می‌باشید. با تمام قدرت جست‌وجوی خود را آغاز کنید و کدخدای دهکده را زنده پیدا کنید. در حین انجام ماموریت، از هیچ کمکی به آوارگان و اهالی دهکده هاگزمید دریغ نکنید.

همچنین در هنگام حاضر شدن در محل حادثه، حتما از نشان مخصوص عملیات استفاده کنید. (ابتدای رول‌هایتان استفاده نمایید!)

نشان عملیات نجات هاگزمید:
تصویر کوچک شده


لیست اعضای تیم نجات:
ایزابل مک‌دوگال
پاتریشیا وینتربورن
روندا فلدبری
اسکورپیوس مالفوی
ملانی استانفورد
گابریل دلاکور
رزالین دیگوری
کدوالادر جعفر مفقود (!)

تصویر کوچک شده

دولت بحران زده دوستی و دوپامین
وزیر پانمدیِ نگران.


پیوست:


zip hogsmade-rescue.zip اندازه: 17.45 KB; تعداد دانلود: 7


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۱ ۱۸:۴۳:۳۴

تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲:۵۶ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
#3
تصویر کوچک شده


خبر فوری و بسیار مهم!


طبق آخرین خبرها، زلزله‌ای بسیار مهیب و وحشتناک دهکده هاگزمید را لرزاند. بسیاری از مردم با توجه به هشدار قبلی وزیر پانمدی به پناهگاه رفته بودند اما تاکنون اطلاعات بسیار اندکی از شرایط هاگزمید به دست ما رسیده است. طبق گفته‌های برخی از منابع آگاه، جعفر کدوالادر در پناهگاه حاضر نشده بود و در دفتر خود و زیر آوار ناشی از زلزله، گم شده است! وزیر پانمدی به همراه تیم حرفه‌ای نجات در حال اعزام به محل حادثه هستند. متاسفانه اطلاعات بیشتری تاکنون به دست ما نرسیده است. منتظر اخبار بیشتر باشید!





تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: دکه کدخدای دهکده
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱:۲۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
#4
تصویر کوچک شده

سوژه جدید!


روزی روزگاری کدخدایی در یک دهکده جادویی زندگی می‌کرد. اسم این کدخدا جعفر بود و خیلی به گوسفنداش علاقه داشت. توی اون دهکده همه مردم به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند و سال‌ها بود که خبری از هیچ حادثه یا دردسری نشده بود. هرکس به کسب و کار خودش می‌پرداخت و شب‌ها با خیال راحت به خونه می‌رفت و به استراحت می‌پرداخت. یکی پشم‌ گوسفندان جادویی می‌فروخت، یکی کافه دار بود و هرشب کلی نوشیدنی کره‌ای برای اهالی دهکده فراهم می‌کرد و خلاصه هرکس حلال‌وار زندگیشو می‌گذروند.

اما بعد از مدتی، کدخدا نسبت به حرف همه کس بی اعتماد شد. البته کدخدا حق داشت که دچار این بی اعتمادی بشه. چون اون به شدت تحت تاثیر گوسفندای خودش بود و مدتی بود که گوسفندهاش حال طبیعی نداشتن! گروهی ناشناس هر نیمه شب، به سراغ گوسفندای کدخدا توی طویله میرفتن و اون‌هارو چیزخور میکردن. البته خود کدخدا احساس کرده بود که مدتیه گوسفندهاش زیاد از حد خوشحالن اما هنوز بویی از چیزخور شدن گوسفنداش نبرده بود.

طرف دیگه ماجرا، توی وزارتخانه سحر و جادو، پانمدی تازه وزیر شده بود و سعی داشت وزیر خوبی باشه. کله شق بازی هاشو مدتی بود که کنار گذاشته بود و می‌خواست که به مردم کمک کنه. یک روز عادی توی دفترش داخل وزارتخونه نشسته بود و مشغول حسابرسی مالی شرکت‌های جادوییِ دولتی بود که یکی وارد اتاق شد...
- قربان یک گزارش مهم خدمت تون اوردم!
- خب بخونش برام.
- اما محرمانه‌ست قربان.
- بده ببینمش...

سیریوس گزارش رو از دست خانم منشی گرفت و بازش کرد. همینطور که به وسطای خوندن گزارش رسید، چشماش از تعجب گرد شد! طبق این گزارش قرار بود در زمان خیلی نزدیکی، یک زلزله مهیب توی هاگزمید بیاد و همه چیز رو خراب کنه!

کدخدا جعفر فقط کدخدای هاگزمید نبود، معاون پانمدی هم بود. فردای روز گزارش، کدخدا اومده وزارتخونه که با سیریوس مواجه شد...
- چرا دیروز جواب نامه وزارتخونه رو ندادی؟
- چون این چیزها همش شایعه‌ست. قرار نیست هیچ اتفاقی بیوفته.
- شایعه؟؟ یعنی میگی کارمندای دولت به وزیرشون گزارش دروغ تحویل میدن؟
- تقصیر خودته! اینقدر بهشون شکلات دادی و محصولات خوراکی کارخوتنو به خوردشون دادی، دیگه دست خودشون نیست! دوپامین‌شون خیلی بالا رفته و واسه هیجان همه کاری میکنن...
- چیزی که الان مهمه زلزله است... چرا جدی نمیگیری؟ مردم میمیرن...

این مکالمه ساعت‌ها طول کشید ولی گوش کدخدا به این حرفها بدهکار نبود.

دو روز دیگه گذشت تا اینکه سیریوس صبرش تموم شد و تصمیم گرفت یک تیم نجات تشکیل بده تا خودش به همراه اونها به هاگزمید بره و مردم رو از خطرات احتمالی نجات بده...
- همونطور که می‌بینید وزارتخونه بهترین موتورهای پرنده رو برای تیم نجات فراهم کرده تا درصورت بروز هر حادثه‌ای، بتونیم توی محل حاضر بشیم و مردم رو نجات بدیم. سوالی نیست؟

و تیم نجات سوالات‌شون رو پرسیدن:
- ببخشید میشه یه کاری کرد از موتور به جای دود، رنگین کمون بیرون بیاد؟
- حداکثر چندتا سکه... چیزه ببخشید... چندتا آدم رو همزمان میشه باهاش نجات داد؟
- من یه خانم دکترم! پشت موتور نمیشینم... گفته باشم!

بعد از چندساعت، کلاس آموزشی تیم نجات تموم شد. هرکس وسایل مورد نیاز خودشو جمع کرد و سوار موتورش شد. سیریوس قول داده بود که اگه این ماموریت به خوبی و خوشی تموم بشه، به هرکس موتور مخصوص خودش و با تغییرات دلخواه خودش رو بهش بده. همگی شکلات به دهان، با موتورهاشون به پرواز در اومدن و به سمت دهکده و محل استقرار حرکت کردن.

همون موقع، دکه کدخدا دهکده، هاگزمید


اکثر مردم دهکده به داخل پناهگاه هاگزمید رفته بودند و کمتر کسی توی مغازه یا خونش مونده بود. کدخدای دهکده هم توی دکه نه چندان سالم و قدیمی خودش مونده بود و زیر لب چیزهایی میگفت:
- همش دروغ بود! توهم وزیر بود! هیچ زلزله‌ای درکار نیست... همه چیز امنه... گوسنفدای من اصلا هم چیزخور نشده بودن... همه چیز خوبه... همه ...

زمین لرزه به جعفر امان نداد تا حرفشو تموم کنه. زلزله واقعا اومد! واقعا همه جا لرزید و هاگزمید داشت خراب میشد! جعفر زیر آوار توی دکه خودش گم شد و ساختمون به کلی روی سرش خراب شده بود. هیچ اثری از او پدیدار نبود و انگار کدخدا جدی جدی به طور کامل گم شده بود!


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۱ ۱۸:۴۷:۵۵

تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲:۴۷ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳
#5
بار دیگر ملت غیور و شریف جادوگران «دوستی» و «همدلی» خود را نشان دادند!
ضمن تشکر از مشارکت همگی دوستان، ظرفیت تیم نجات تکمیل شد. از همگی اعضای تیم نجات تقاضا می‌شود تا نشان «تیم نجات» را به لباس‌های خود چسبانده و سپس به سمت کلاس‌های آموزشی تیم نجات وزارتخانه حرکت کنند. تا ساعاتی دیگر همگی به سمت هاگزمید حرکت خواهیم کرد و در محل درنظر گرفته شده برای تیم نجات مستقر خواهیم شد. (نشان را در امضای خود قرار دهید!)

نشان «تیم نجات»:
تصویر کوچک شده


با احترام.
وزیر پانمدی.

پیوست:


zip TeamBadge.zip اندازه: 179.99 KB; تعداد دانلود: 39


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۰ ۲۰:۱۳:۱۸

تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: اطلاعیه‌های وزارت سحر و جادو!
پیام زده شده در: ۰:۱۶:۴۸ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳
#6
اطلاعیه شماره پنج دولت دوستی و دوپامین
موضوع: تیم نجات!

فوری! فوری!
طبق گزارشات محرمانه مرکز تحقیقات و پژوهش‌های ژئولوژی وزارتخانه سحر و جادو، دهکده هاگزمید در معرض خطر زلزله بزرگی قرار دارد. ما نجات مردم را وظیفه خود می‌دانیم و برخلاف لجبازی‌های مکرر کدخدای دهکده، وزارتخانه قصد تشکیل یک «تیم نجات حرفه‌ای» را دارد تا در صورت بروز هرگونه زلزله احتمالی، تیم نجات به محل مربوطه اعزام گردد و «ماموریت» ابلاغی از سوی وزارتخانه را به سرانجام برساند. از آحاد جامعه جادوگری تقاضا می‌گردد حداکثر تا 24 ساعت آینده، آمادگی خود را در دفتر فرماندهی کاراگاهان اعلام کنند. قبل از اعزام تیم نجات، تمامی آموزش های لازم به آنها داده خواهد شد.


تصویر کوچک شده

حافظ جان مردم،
وزیر پانمدی.



تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: تقويم جادويی!
پیام زده شده در: ۰:۳۶:۳۱ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳
#7
12 تیر به عنوان «روز جادوگر» و 28 خرداد به عنوان «روز ساحره» در تقویم جادویی ثبت شد!

بعد از درخواست پسرهای بیشتر برای سایت از جانب زاخاریاس اسمیت در تاپیک «از جادوگران چی می‌خوایم؟» و آغاز جنبش ساحره‌های سایت به رهبری مامان سایت (مروپ گانت) که با گذاشتن سبیل در عکس آواتار خود در جهت برطرف ساختن کمبود جادوگر شکل گرفت، وزیر سیریوس بلک (پانمدی) مقارن با این جنبش 12 تیر را به طور رسمی به عنوان روز جادوگر در سرتاسر در دنیای جادویی اعلام کرد.

سپس بنا به پیشنهاد گابریل دلاکور در تاپیک باجه تلفن وزارتخانه، 28 خرداد به عنوان روز ساحره و به یادبود جنبش Saheregan.org که در سال‌های پیش رقم خورده بود، اعلام شد.

امید است که تا سال‌های سال، جادوگران و ساحرگان در کنار یکدیگر این دو روز را جشن بگیرند و به پایکوبی بپردازند.

پ.ن: تصاویر پروفایل سبیلی شده و تغییر یافته، به یاد این رویداد بارگذاری شدند.

پیوست:


zip آواتارها.zip اندازه: 294.19 KB; تعداد دانلود: 25


تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳
#8
سلام گب!

با تمام قدرت، حکمت، لذت، حشمت، شوکت، صولت، صحت، ارادت، سعادت و با کسب رخصت، دولت پیشنهاد به حق و زیبنده شما رو قبول میکنه. دولت دوستی و دوپامین برای اولیــن بار در طول تاریخ جادوگری و با افتـخــار ، 28 خرداد رو روز سـاحــره در سرتاسر دنیای جادویی نام‌گذاری میکنه.


زنده باد Saheregan.org!


با احترام.
وزیر پانمدی.


تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: از جادوگران چی می‌خوایم؟
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷:۵۰ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳
#9
در راستای حمایت از حقوق مردان و پسران، وزارتخانه خواسته به حق زاخاریاس اسمیت را پیگیری کرده و تصمیم گرفته تا روز 12 تیر (روزی که زاخاریاس اسمیت درخواست پسران بیشتری برای سایت کرد) رو رسما به عنوان روز جادوگر (مرد) نامگذاری کنه. اینجانب سیریوس بلک که سال‌ها موهای زیبا و گیسوکمندی داشتم، در راستای پیوستن به جنبش #نه_به_نادیده_گرفته_شدن_جادوگران ، به مدت یک هفته موهای خود را کوتاه کرده و ریش‌های خود را بلند می‌گذارم تا به عنوان یک جادوگر در سایت دیده بشم. همچنین از آحاد جامعه جادوگری خواهشمند تولید مردان و جادوگران بیشتری هستیم.

اگر اعتراضی از جانب ساحره‌ها وجود داره، میتونن به سازمان حمایت از ساحره‌ها مراجعه و حقوق خودشون رو پیگیری کنند.

باتشکر.
وزیر پانمدی.


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۳ ۲۳:۱۴:۰۰

تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: اطلاعیه‌های وزارت سحر و جادو!
پیام زده شده در: ۰:۴۳:۰۹ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳
#10
اطلاعیه شماره چهار دولت دوستی و دوپامین
موضوع: انتصاب مشاور وزیر و نماینده اقلیت‌های دنیای جادویی

دوستی آری، پارتی‌بازی هرگز!
دولت شایسته سالار دوستی و دوپامین جهت تحقق بخشیدن اهداف خود و تقویت ایده‌پردازی‌های وزارتخانه، جناب ریموس لوپین را به سمت مشاور وزیر منصوب می‌نماید. همچنین از این پس ایشان به عنوان نماینده اقلیت‌های دنیای جادویی فعالیت خواهند کرد و ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها تحت نظر ریموس لوپین اداره خواهد شد. این ستاد در آینده بنا به نظر نماینده اقلیت‌های جادویی می‌تواند تبدیل به یک حزب یا سازمان رسمی در درون وزارتخانه بشود.

امیدوارم جناب لوپین حقوق خورده شده اقلیت‌ها را بعد از مدت‌ها زنده کند و آزادی را به آنها بازگرداند.

تصویر کوچک شده

دولت اقلیت دوستِ دوستی و دوپامین.
وزیر پانمدی.



تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.