خانه ی گریمولد مایکل کرنر کلاه سویشرتش را انداخت و نگاهی خفن ناک به محفل کرد. همگی با فرمت

زل زده بودند به مایکل و لادیسلاو. لادیسلاو شروع کرد به صحبت کردن:
-لادیسلاو، ینی لا دیس لاو، لاو، لاااااو! ما را لاو مورد پسند است و بس!
مایکل در تأیید حرف های لادیسلاو گفت:
-همش داره راس می گه لادیسلاو، بیاین بدیم به مرگخوارا شیر گاو!
-شیر گاومیشِ رِ؟
-گاومیش، با یه ریش!
آلبوس نگاهی پر از خرد و تفکر به مایکل و لادیسلاو انداخت. پرسید:
-مایکل کرنر، فرزندم، دقیقاً چی گفتی؟
-تکرار مکرار اصن نیس تو مرامم، صدامو داری؟ انگار رو پشت بامم!
گلرت گفت:
-پشت بام؟ شیب؟ بام؟ شیب دار؟ دو دوتا؟
همینطور که گلرت پرودفوت باز مشغول محاسبات سخت و پیچیده شده بود، مایکل رو کرد به پروفسور دامبلدور و گفت:
-ببین پروف، من تو دیترویت رپ یاد گرفتم در محضر خفن مفن های رپ و به نیویورک و لس آنجلس و بوستون هم سفر کردم .
لادیسلاو هم گفت:
-ما هم در محضر بزرگان موسیقی، تمامی سازها را یاد گرفته ایم و آمده ایم بنوازیم.
پروفسور دامبلدور اندکی به آغوش ریش هایش فرو رفت تا فکر کند و جهت آسودگی در تفکر، هری را روی پاهایش نشاند. در این مدت، چشم مایکل کرنر به جودی مون افتاد که با استفاده از این استیکر

در حال سوراخ کردن کفپوش خانه ی گریمولد بود.
مایکل اندکی خلط و تف به کف دستش پاشید و آن را به موهایش مالید و دوباره کلاهش را روی سرش گذاشت. بعد در حالی که فکر می کرد خفانت از سر و رویش می بارد، سمت جودی رفت.
جودی نگاهی به او انداخت. مایکل یک کلاه کَپ روی سرش گذاشته بود. سویشرتی بدون زیپ هم داشت که رویش نوشته شده بود "BMC Forever" و شلوار جینی که پوشیده بود، اندازه ی هاگرید به نظر می رسید و فاقش هم حوالی زانوی مایکل بود.
-سلام حاج خانوم، خوبی شما؟
-من حاج خانوم نیستم.

-حاج آقایی؟ هاهاها من چقدر بانمکم. مگه نه جیگر؟
-اوهوم. شما؟

-به ما می گن شیری، یعنی شیر می فروشم. تو این زندگی سختی کشیدم ولی می رسم به نرمشم. اگه جایی دیدی منو وزارتو خبر کن و اسم جدیدم رو فریاد بزن، شیری!

ولی خودمونیم، رفقای نزدیک منو مایک صدا می زنن.
خانه ی ریدل-خب حالا که تنبیه شدین، بشینین بهتر فکر کنین. من می رم اصغر کلپچی، کلپچ بزنم بر بدن.
لرد ردای خفنز سیاهش را چرخاند و به سوی اصغر کلپچی حمله ور شد. مرگخواران ماتحت هایشان را می مالیدند. وسط کار، لرد خسته شده و کمربند در آورده بود. سوزش کمربند از کروشیو هم دردآلود تر بود و فشار زیادی به امت مرگخوار وارد کرد.
حاج تراورز که ترجیح می داد با تسبیح تنبیه شود تا کمربند، تسبیح جدید بیرون کشید و شروع کرد به ذکر گفتن:
-خاک بر سرم، خاک بر سرم، خاک بر سرم، خاک بر سرم.
در این بین، مرگخوارها درگیر بودند:
-چی کار کنیم؟
-چی رو چی کار کنیم؟
-بریم کلپچ بزنیم؟
-ذکر بگیم؟
-به ساحره ها علاقه ی خاص پیدا کنیم؟
-ساکت!
همه به سلستینا واربک زل زدند. سلستینا اندکی خودش را جمع و جور کرد و گفت:
-من اسم آلبوم رو انتخاب کردم. خشم شب!
ملت:

-ایده ی بهتری دارین؟ پاشین برین متن آهنگ ها رو بنویسین، من بخونمشون، خرپول شیم.
حاج تراورز دست از ذکرگویی برداشت و گفت:
-نگران نباشین... حاجیتون اینجاست!
خانه ی گریمولدمایکل کرنر در دفتر مدیریت نشسته بود. پروف که قبلاً هری را... خب، روی مایکل حرکتی نمی زد. مایکل کرنر گفت:
-پروف، من صحبت کردم با جودی. جودی به عنوان گروه کر می آد تو ققنوس میوزیک.
-مگه جودی کَر شده، فرزند روشنایی با لباس های زاقارت؟
-پروف!

مگه داری می خونی که می گی کَر؟

الان روله، تو باید بشنوی. گفتم کُر.
-کُر چیست، فرزند روشنایی با کمبود ارتفاع خشتک؟
-هوم... مثلاً خواننده مون یه چیز می خونه، جودی می گه عاااااا عوووو و اینا.
پروفسور ریش هایش آشفته کرد و سعی کرد پوست زیر ریش را بیابد تا آن را بخاراند:
-خب... پس خواننده چی می شه فرزند روشنایی؟

نمی شه تو بیای سگ بخونی...
-رپ.
-... و جودی فقط بگه عاااا و لادیسلاو زاموژسلی هم ساز بزنه. خواننده می خوایم.
-نگران نباش پروف. یکی سراغ دارم. زنگ زدم بیاد.
-محفلیه، فرزند روشنایی؟
-نه پروف. ماگله. اسمش محسن چاووشیه.

مایکل کرنر تلفن همراهش را در آورد و به حسین صفا زنگ زد تا شعرهای تازه برای محسن چاووشی از خودش ول بدهد.