آمادهاید شاهد یکی از بزرگترین و نفسگیرترین رقابتهای تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و اینبار نهتنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانهای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار میگیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همهچیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود میگیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته میشود و تنها یک گروه میتواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پستها را بخوانید، از خلاقیتها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!
سلام، اسم من بهاره است و تازه اینجا اومدم. 14 ساله هستم متولد 1990 و ترفدار پروپاقرص داستان های هری پاتر هستم و بیشتر تو سایت های خارجی هری پاتر عضو هستم.تمام کتاب های هری پاتر را خواندم و منتظر رسیدن کتاب 6 و 7 هری پاتر هستم.فکر کنم کافی است...
taraneh potter عزیز معرفی شما قابل قبول نیست. پیشنهاد می کنم که پیام های قبلی را با دقت بیشتری بخونید. در ضمن فقط معرفی هایی که به فارسی و طبق فرم مربوطه نوشته میشوندتایید خواهند شد.
hermione_s عزیز شخصیت هرماینی قبلا گرفته شده. لطفا یک شخصیت گرفته نشده انتخاب کنید و دوباره آن را معرفی کنید.
خانم بلک من دقیقا متوجه نشدم شخصیت شما چیه؟ آیا شما مادر سیریوس هستید؟! شخصیت مادر سیریوس گرفته نشده و فکر می کنم برای شما مناسب باشه با توجه به اینکه شما " جیغ زن و مرد سالار " هستید...اگر شخصیت مادر سیریوس را گرفتید لطفا پیام قبلی را ویرایش کنید و این نکته را در آن ذکر کنید...
اگر هم کاملا یک شخصیت دیگه ای را مد نظر دارید، باز هم باید پیام تان را ویرایش کنید و بیشتر راجع به آن توضیح دهید.
معرفی های کوتاهی مثل معرفی سام نجینی واقعا برای من جالب هست چون نشان دهنده خلاقیت این اشخاص است.امیدوارم که همچنان در گروه ایفای نقش فعال باشند. با تشکر
:1نام:سام نجيني 2:سن:50 يا بيشتر تقريبا همسن ولدمورت 3:جنس:مرد 4:تحصيلات:در حد دكترا 5:رنگ جشم:نارنجي 6:گروه:اسليترين 7:مو:مشكي 8:گروه:اسليترين 9:جارو:ماه گرد 10:علاقه:بر گشتن به ظاهر اصلي خودم 11:توانمندیها:هر كاري ولدمورت ميتونه بكنه چون همشو خودم بهش ياد دادم
12:کوییدیچ:من مدافع بودم 13:نام مستعار:نجيني 14:ظاهر کلی:زياد خوشگل نبودم معرفي كوتاه:من و تام از بچگي با هم بوديم ولي من هميشه از اون سر بودم تا اينكه من سال 6 مدرسه رو رها كردم چون مادر و پدرم وقتي داشتن خودشون رو غيب ميكردن اشتباه ميكنن و نصفي از بدنشون رو نمي برند وچون اون موقع امكانات نبوده اونا ميميرند و من مجبور شدم پيش دايي الفردم تو الباني نزديك يه جنگل زندگي كنيم من اونجا از داييم كه يكي از بهترين مدافعان جادوي سياه بود جادوي سياه رو ياد گرفتم تا اينكه يه روز تام اومد به ملاقات من اكثر وقتا ميومد ام من هيچ اؤ توناييام براش نگفتم تا اينكه اون روز همه چيز رو براش گفتم من كه نميدونستم ميخواهد چه كار كند داشتم به خونه ميرفتم كه يهو .............. بقيه اش رو خودتون حدس بزنيد اون منو تغيير شكل داد و به شكل يه افعي در اورد و براي اين منو نكشت كه هر وقت مي خواهد از من استفاىه بكنه .................