اهم! اهم!
دوباره زنگ شروعو مثل اینکه باید خودم در بیارم.
استاد آنتونین اعتراض دارم!
یه تیکه از حرفاتون یه چیزی میگید و تو قسمت بعد حرف خودتونو رد می کنین.
یه تیکه میگید کشتن موجودات بی گناه برای استفاده از خودمون اِند اشتباهه و یه تیکه هم یکی از فصل های علوم شیشم رو یادآوری می کنید(
) درمورد زنجیره و شبکه غذایی. و اسمشو نظم و برنامه ریزی می گذارید.
مثلا شما فقط از گیاهان تغذیه می کنی؟ یا نه! شما که خوردن گوشت و تولیدی های حیوونا رو اشتباه می دونی چون موجود زندن حتی باید خوردن گیاها رو هم اشتباه بدونی چون موجود زندن!
دیگه چی می خواستم بگم؟
هیچی فعلا همینارو داشته باش تا فلسفات بعدی!
فقط یه چیزی جواب بده ولی حال گیری نکن!
و انتقادم در مورد تکلیف:
ببنید این تکلیف مثل کارتونای ماگلیه!
من و شما نمی تونیم تعین کنیم کدوم حیوون از لحاظ اخلاقی، روحی و دیگر جفنگیات از این قبیل خوبه یا بد!
مثل کارتونا نمی تونیم بگیم کدوم حیوون خوبه یا بد؟
همین پلنگی که تو اکثر کارتونا بده، توی دنیای واقعی آهویی رو نخورد چون بچه تو شکمش بود!
مثلا مار:
خیلی هم به نظر من حیوون خوبیه. تو هم که عاشق ماری.(دلت سوز! من سال مار به دنیا اومدم.
)(الان نیای ما رو ضایع کنی بگی منم سال مار به دنیا اومدم.
)
و اما بعد کلی حرف:
اگر یک جادوگر سپیدی، به یک حیوان جادویی سپید و اگر یک جادوگر سیاهی به یک حیوان جادویی سیاه تبدیل شو، به جنگل برو و در آن جا زندگی کن. توجه کن که حیوانات جادویی بسیار زیادند. از سانتورها گرفته تا تسترال ها تا گرگینه ها تا اژدهاها تا موجودات دریایی که در جام آتش هم بودند تا مارها، هیپوگریف ها و حتی پیکسی ها! داستان این زندگی متفاوت خود را برای ما هم بگو و بگو که بعد از این تجربه باز هم دوست داری انسان بشوی یا خیر؟زبان: اول شخص مفرد
-بـــــــــــــــــــــوم!
تبدیل شدم به یک تک شاخ! چه جوریش رو نمی دونم! شدم دیگه. تو چیکار به چه جوریش داری؟
چی؟ خودتی!
دارم میگم خودتی!
عع! بی تربیت. کاری نکن... عمه داری؟ نداری؟ اوممممم...
مامان بابا چی؟ اونم نداری؟
روح که دیگه دا... د لامذهب پس چی داری؟
ولش کن. اصن من وقت با ارزشمو تلف نمیکنم.
خوب تک شاخ حیوان محبوب و مورد علاقه ی منه. من هم تبدیل شدم به تک شاخی زیبا، با یال هایی بلند و سفید و شاخی مارپیچ و نقره ای رنگ.
به اطرافم نگاهی انداختم. تقریبا حوالی صبح بود. جنگل چقدر تاریک و ترسناک بود. سرم را تکان دادم تا ترس را از خودم دور کرده باشم.
آرام آرام وشمرده قدم برداشتم و به سمت راست رفتم. تشنه ام بود و شاید در آنجا چشمه ای پیدا میکردم.البته شاید!
راه رفتن روی چهار پا حس بسیار عجیبی دارد برای من انسانی که همیشه روی دو پا راه رفته ام. در کمال تعجب به چشمه ی آبی رسیدیم و کمی آب نوشیدم. بدون دخالت دست! من فقط سرم را نزدیک آب بردم.
آه خدای!
حیوان بودن چه حس عجیبی دارد. بیچاره حیواناتی که شکار می شدند. ولی من خیالم از این بابت راحت بود چون چه کسی حاضر است با کشتن تک شاخ تا آخر عمر نفرین شود؟ البته به جز یه کسی!
که اون هم الان بیکار نبود پاشه بیاد جنگل. مگه همه ی ملت مثل ما بیکارن بیان تو جنگل تبدیل به حیوون بشن؟
بعد تصمیم گرفتم که در جنگل گشتی بزنم. اولین موجوداتی که دیدم سانتور های مونثی بودند که سرشان را با غرور و تکبر بالا گرفته بودند. من هم با تکبر راه رفتم. به نظر من تک شاخ حتی ازسانتور ها هم مهم تر است.
موجودات بعدی سنجاب ها و راسوهایی بودند که با بهت به عظمتم نگاه می کردند. بهشان لبخندی زدم و همان لحظه دریافتم تک شاخ ها هم می توانند لبخند بزنند!
و بعدی ها هم جغد ها. آرزو کردم که کاش سیلور هم همراهم بود.
حیوانات متعددی را دیدم تا اینکه بالاخره به تک شاخی رسیدم که از روی شاخش می شد فهمید همسن من است.
به سمتش دویدم سرش را برگرداند و به من لبخند زد.
خوب اول های مکالمه مان را نمی گویم. بله. نباید هم بگویم. شما به زندگی تک شاخ نوجوانی که از درس های مدرسه اش می نالد و از قضیه ی ازدواج خواهر و برادر های تک شاخش می گوید چه کار داری؟
خوب مدتی گذشت تا به تک شاخ بگویم من یک انسان هستم! وقتی فهمید باور نمیکرد و وقتی بهش ثابت کردم شیهه ای از سر تعجب کشید.
ازش خواستم از زندگی تک شاخ ها بگوید که گفت. از این که چرا زنان را به مردان ترجیح می دهند. توقع ندارین که منم به شماها بگم؟
بعد کلی حرف بالاخره زمان آن فرا رسید و از من پرسید:
-باز هم می خواهی انسان بشوی؟
-خوب معلومه. من بدون کتاب و اینترنت چه غلطی کنم؟ بدوم تو صحرا شیهه بکشم؟
تک شاخ که اسمش پوپی بود چکش را از مقابل سرش کناری زد و شانه ای بالا انداخت و اگر می خواهید بدانید که مگر تک شاخ ها هم شانه بالا می اندازند؟ باید بگویم که می اندازند!
و اینگونه بود که ما دوباره به انسان تبدیل شدیم و رفتیم آنهمه کاری که روی سرمان ریخته را انجام بدهیم.
خوب اولین باری بود که از زبان اول شخص می نوشتم و فکر کنم اولین باری بود که همر میزدم.
امیدوارم خوب شده باشه.