نام: استیو لئونارد
گروه : هافلپاف
جنسیت: مرد
نژاد : نیمه خون آشام (Half-Vampaneze)
سن : 15
خون : اصیل
پاترونس : تک شاخ
نوع چوب جادو: موی تک شاخ ، ریسه قلب اژدها ، چوب بلوط ، پر ققنوس ، مناسب برای دوئل ، 30 سانتی متر
نوع چوب جارو : تک شاخ آتشین 3000
حیوان خانگی : گرگ
قد : متوسط
مو : مشکی
رنگ چشم : بنفش
ویژگی ها : بی رحم ، عصبانی ، شجاع ، انتقام جو ، عاشق خون و عاشق مکیدن خون مردم تا آخرین قطره و کشتنشون ، قدرتمند ترین خون آشام (vampaneze)
داستان زندگی :
استیو یک پسر سرتغ بود و هر جا میرفت جهنم به پا می کرد و با بچه ها دعوا می کرد و از مغازه ها هم دزدی می کرد و حتی وقتی بچه بود و در کالسکه بود یک چوب نوک تیز پیدا میکرد و به خانم هایی که از کنارش رد می شدند میزد.همه از استیو بدشان می آمد و از او میترسیدند غیر از یک نفر، دارن شان.
فامیلی واقعی استیو لئونارد بود اما بچه ها به او لئوپارد میگفتند .
دارن دوست صمیمی استیو است و تنها کسی است که با او دوست است .آنها اولین بار همدیگر را در مونت سوری دیده بودند و از همانجا دوست های صمیمی هم شده بودند .
استیو خلق و خوی تندی دارد و وقتی عصبانی می شود همه چیز را پرت می کند .
مادر استیو بخاطر کار هایش او را چند باری پیش روانشناس برده بود تا به او کمک کنند رفتارش را کنترل کند ولی فایده نداشت و او هر روز در حیاط مدرسه ماجرا درست می کرد و حتی اگر کسی از او بزرگتر و قوی تر بود هم با او طرف نمی شد .
استیو حق داشت ، از وقتی چشم باز کرده بود پدرش را ندیده بود و مادرش هم از استیو خوشش نمی آمد و به او اهمیت نمی داد و او هیچ کس را نداشت و حق داشت با بقیه اینطور رفتار کند ، تنها کسی که او داشت دارن بود .
یک روز که استیو و دارن در بیرون از مدرسه بودند یک کاغد پیدا کردند که رویش نوشته بود سیرک عجایب و درونش توضیحاتی راجع به سیرک داده بود . آنها تصمیم گرفتند شب مخفیانه از خانه بیرون بروند و به سیرک بروند.
وقتی به آنجا میرسند با پرداخت پول بلیط میگیرند و داخل می شوند و از نمایش های آنها لذت میبرند تا این که نوبت آخرین نمایش رسید .
شخصی با مو های نارنجی و زخمی در صورتش با سرعتی باور نکردنی به سالن آمد و با عنکبوت عجیبش شروع به اجرای نمایش کرد .
دارن عاشق عنکبوت او شده بود . اما استیو از وقتی آن مرد که اسمش لارتن کرپسلی بود دیده بود قیافه اش تغیر کرده بود و حالتی عجیب به آن مرد نگاه می کرد . وقتی آن مرد در حال اجرای نمایش بود استیو در گوش دارن گفت :
من قبلا عکس این را در یک کتاب دیده ام اون انسان نیست ، اون یک خون آشامه .
بعد از تموم شدن نمایش استیو به دارن میگه به خونه برو من کاری دارم و دارن هم قبول میکند اما به خانه نمیرود مخفیانه وارد اتاق کرپسلی می شود و عنکبوتش را می دزدد و هنگام خروج استیو را می بیند که از آن خون آشام در خواست میکند تا او را نیمه خون آشام کند و لارتن بعد از تست کردن خون استیو می گوید که خون تو وحشی است و تو هیچ وقت نمی توانی خون آشام شوی چون اگر شوی همه را می کشی و قاتلی وحشی میشوی .
استیو با شنیدن این حرف می گوید : یک روز تو را پیدا میکنم و خودم میکشمت و با خنده از سالن میرود . فردایش دارن به استیو عنکبوت را نشان میدهد اما عنکبوت استیو را نیش میزند و اگر به استیو پادزهر ندهند او میمیرد . دارن به پیش لارتن کرپسلی بر میگردد و از او میخواهد تا پادزهر عنکبوتش را به استیو بدهد .
لارتن قبول میکند اما میگوید تو هم در عوض باید نیمه خون آشام و دستیار من شوی . دارن قبول میکند و نیمه خون آشام میشود و در عوض لارتن هم استیو را نجات میدهد . دارن شب به خانواده اش میگوید که چقدر دوسشان دارد و ... و در نیمه های شب لارتن گردنش را میشکند و او را از پنجره به بیرون می اندازد تا خانواده اش فکر کنند که دارن مرده است .
استیو زمانی که سر تابوت دارن میرود متوجه علایمی روی انگشتان دارن میشود که نشان میدهد دارن نیمه خون آشام شده و استیو فکر می کند که دارن به او خیانت کرده و از کرپسلی خواسته تا استیو را خون آشام نکند تا خودش خون اشام بشود و از آنجا این دو برادر خونی ، دشمنان خونی هم می شوند .
زمانی که لارتن دارن را از قبر بیرون میاورد ، استیو دارن را میگیرد و تهدید میکند که وقتی بزرگ شد دارن را می کشد و از او انتقام میگیرد و به حرف های دارن که میگوید من بخاطر تو اینکار را کردم گوش نمی دهد .
بعد هم یک خون اشام وحشی و خون خوار استیو را نیمه خون آشام میکند چون خون او وحشی بود
و میتوانست ارباب خون آشام های وحشی و خونخوار باشد .
از آن طرف هم دارن شاهزاده خون اشام ها شده بود و استیو در حال جمع کردن ارتشی برای حمله به خون آشام ها و نابودیشان و از همه مهمتر انتقامش از دارن بود.
در آخر استیو ، لارتن کرپسلی را می کشد و دارن استیو را و استیو دارن را . اما یک نفر به نام تال زمان را به عقب بر میگرداند و دارن که هنوز زنده و نیمه جان است به دوران بچگیش بر میگردد ، به زمانی که رفت تا حرف های استیو و کرپسلی را گوش دهد . دارن خودش را میبیند و برای جلو گیری از تکرار این ماجرا عنکبوت را از خود کوچکش میگیرد و خودش را میترساند و دارن کوچولو فرار میکند و دیگر حرف های استیو راجع خون آشام شدن را نمی شنود و عنکبوتی هم نیست که استیو را نیش بزند و در نتیجه دارن با خانواده اش به خوبی زندگی میکند و استیو تنها کسی است که دوباره خون آشام وحشی میشود و ارتشی برای نابودی خون آشام ها جمع میکند .
فرق خون آشام (vampire ) و خون آشام وحشی ( vampaneze ) در این است که خون آشام عادی
( vampire ) فقط مقداری از خون انسان ها را می مکند تا زنده بمانند و انسان ها را نمی کشد اما خون آشام وحشی (vampaneze ) انسان ها را میکشند و تمام خونشان را می مکند .
تأیید شد.
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۷:۱۰:۰۲
:bat:
تو فیلما پسره میره خارج بعد 20 سال برمیگرده اتاقش بدون تغییر میمونه!
خواستم بگم اینا دروغه!
من سه روز با دوستام رفتم اردو برگشتم بابام اتاقمو کرده بود انباری!