رون با شنيدن صداي كتي، با چهار دستو پايش بر سرش كوبيد و زير لب زمزمه كرد:
- اينو ديگه كجاي دلم جا بدم؟
- كجا؟ نشنيدم! دوباره بگو كجا رو بايد به آتيش بكشم؟
رون به سمت كتي برگشت و درحاليكه سعي داشت عصبانيتش را كنترل كند رو به كتي گفت:
- بيا بريم تا بهت بگم كجا رو به آتيش بكشي.
كتي با شنيدن اين حرف شدت ويبره اش زياد تر شد و با خوشحالي رو به رون گفت:
- كجا كجا؟ زودباش بگو.
رون، رو به كتي ويبره زن گفت:
- يكم صبر كن. الان ...
اما قبل از اينكه حرف رون تمام شود، كتي به آشپزخانه ي خانه ي رون و هرميون رفت، كبريت را برداشت و به سمت درب خانه به راه افتاد.
رون به سرعت خودش را به كتي رساند و با هر بدبختي كه بود توانست او را مجبور به نشستن در ماشين كند.
خانه آرتور و مالي ويزلي:جيني و مالي و آرتور، در حاليكه به آسودگي رسيده بودند، مشغول ريلكسيشن بودند كه ناگهان صداي زنگ خانه بلند شد.جيني از جايش بلند شد و به سمت در به راه افتاد. اما هنگاميكه درب خانه را باز كرد با ديدن كتي پشت در، جيغ بلندي كشيد:
- ماماااااااااااان!
آرتور و مالي با شنيدن صداي صداي جيغ جني به سمت درب رفتند اما با ديدن كتي درجا بيهوش شدند!
جيني با ترس رو به كتي گفت:
- كتي! كاري داشتي؟
- آره. رون گفت ميتونم اينجا رو به آتيش بكشم!
بعد از گفته شدن اين حرف تنها صداي جيغ جيني به گوش رسيد:
- رووووووووووون!