هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
#11
رون با شنيدن صداي كتي، با چهار دستو پايش بر سرش كوبيد و زير لب زمزمه كرد:
- اينو ديگه كجاي دلم جا بدم؟
- كجا؟ نشنيدم! دوباره بگو كجا رو بايد به آتيش بكشم؟

رون به سمت كتي برگشت و درحاليكه سعي داشت عصبانيتش را كنترل كند رو به كتي گفت:
- بيا بريم تا بهت بگم كجا رو به آتيش بكشي.

كتي با شنيدن اين حرف شدت ويبره اش زياد تر شد و با خوشحالي رو به رون گفت:
- كجا كجا؟ زودباش بگو.

رون، رو به كتي ويبره زن گفت:
- يكم صبر كن. الان ...

اما قبل از اينكه حرف رون تمام شود، كتي به آشپزخانه ي خانه ي رون و هرميون رفت، كبريت را برداشت و به سمت درب خانه به راه افتاد.
رون به سرعت خودش را به كتي رساند و با هر بدبختي كه بود توانست او را مجبور به نشستن در ماشين كند.

خانه آرتور و مالي ويزلي:


جيني و مالي و آرتور، در حاليكه به آسودگي رسيده بودند، مشغول ريلكسيشن بودند كه ناگهان صداي زنگ خانه بلند شد.جيني از جايش بلند شد و به سمت در به راه افتاد. اما هنگاميكه درب خانه را باز كرد با ديدن كتي پشت در، جيغ بلندي كشيد:
- ماماااااااااااان!

آرتور و مالي با شنيدن صداي صداي جيغ جني به سمت درب رفتند اما با ديدن كتي درجا بيهوش شدند!
جيني با ترس رو به كتي گفت:
- كتي! كاري داشتي؟
- آره. رون گفت ميتونم اينجا رو به آتيش بكشم!

بعد از گفته شدن اين حرف تنها صداي جيغ جيني به گوش رسيد:
- رووووووووووون!


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۲۵ ۱۸:۰۰:۵۱

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۱:۳۴ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶
#12
دخترك در ميان هجومي از تنهايي بر روي سكويي نشسته بود و با صدايي آرام زير لب لالايي مورد علاقه اش را زمزمه ميكرد. طبق معمول هميشه از همه دوري ميكرد. مثل هميشه، تنها در گوشه اي نشسته بود. بدون هيچ دوستي و يا حتي همدمي.
هم در خانواده و هم در مكان هاي ديگر تنهايي اين دختر حيرت بر انگيز بود. از كودكي در خانواده اي بزگ شده بود كه غير از خودش تمامي فرزندان پدرو مادرش پسر بودن. پس از آنكه وارد هاگوارتز شد، خيلي كم با اطرافيانش ارتباط برقرار ميكرد. هميشه از همه فاصله ميگرفت.
او درحاليكه بر روي سكو نشسته بود در افكارش غرق شد.

فلش بك:

غم بزرگي تمام وجودش را فرا رفته بود. غمي كه بغض حاصل از آن در گلويش چنگ انداخته بود. تنها در گوشه اي از باغ زيبا بر روي تخته سنگي نشسته بود. هق هق گريه هايش سكوت شب را شكسته بود.
اما در اين ميان، ناگهان صدايي بلند شد. دخترك اندكي ترسيد. چوب دستي اش را از ردايش خارج كرد و از جايش بلند شد.
در همين لحظه، بوته هاي بلند شب بو كنار رفته و دخترك ديگري در ميان آن ها نمايان شد.
جيني با تعجب به پروتي نگاه كرد و پرسيد:
- پروتي؟ تو اينجا چيكار ميكني؟
- شايد همون دليلي كه باعث اومدن تو شده منو هم به اينجا كشونده.

جيني، بغض حرف هاي او را خيلي خوب ميفهميد. پس دست پروتي را گرفت و او را كنار خود بر روي تخته سنگ نشاند.
آن شب، هر دوي آنها از تنهايي خود گفتند. براي اولين بار هر دويشان براي فردي ديگر درد و دل كردند. حرف هايي را گفتند كه سال ها در عميق ترين بخش هاي قلبشان دفن شده بود. آنقدر گفتند و گفتند كه سبك شدند. حالا ديگر هيچ كدامشان احساس تنهايي نميكردند. آن ها يكديگر را دارند.
جيني سرش رابه سمت پروتي چرخاند و گفت:
- پروتي!
- هوم؟
- يه قولي بهم ميدي؟
- چه قولي؟
- اينكه هيچ وقت تنهام نذاري.
- قول ميدم.

جيني با لبخند به صورت سرشار از آرامش پروتي نگاه كرد. احساس كرد كه حتي در عميق ترين مشكلات هم ميتواند به اين صورت اعتماد كند.

پايان فلش بك

جيني با صداي كسي از افكارش خارج شد. با تعجب به صورت هرمايني نگاهي انداخت و گفت:
- چيزي گفتي هرمايني؟
- كجايي تو؟ دوساعته دارم صدات ميكنم.
- ببخشيد نشنيدم. كاري داشتي حالا؟
- آره. ميخواستم بگم شب از نيمه هم گذشته. نمياي خوابگاه؟

جيني با تعجب به اطرافش نگاه كرد. گذر زمان را اصلا احساس نكرده بود. زير لب زمزمه كرد:
- حتي وقتي هم نيستي، فكرت نميذاره زمان رو احساس كنم. كاش الان پيشم بودي پروتي. تا از دلتنگيام واست حرف ميزدم. كاش!

جيني آه سوزناكي كشيد و به سمت خوابگاه به راه افتاد.


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۲۰ ۱۱:۰۷:۳۴

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دیوانه سازها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶
#13
تالار گريفيندور طبق معمول سرشار از خنده و شادي بود. تمامي اعضاي گريفيندور درحال شادي و خوشحالي بودند. جرج و فرد با كارهاي خارق العاده شان باعث افزوده شدن اين خوشحالي شده بودند. هري و هرمايني و رون در كنار شومينه نشسته و غرق در خنده بودند. اما هيچ كدام از آن ها از اتفاقي كه براي دوستانشان افتاده بود خبر نداشتند.

اندكي آن طرف تر – در يكي از راهرو هاي هاگوارتز:

- شما مطمئن هستيد پروفسور؟
- آره. اين خبر تازه به دستم رسيده.
- حالا چه بلايي سرشون ميارن؟
- نميدونم. اما نميتونيم ساكت بشينيم. بايد يه كاري انجام بديم.
- درسته. نميشه اجازه داد كه پروتي و نيوت توي آزكابان بمونن.
جيني ويزلي كه از مدتي قبل، شنونده ي مكالمه ي ميان پروفسور دامبلدور و مك گونگال بود، دستش روي دهانش گرفت و جيغ خفه اي كشيد. به سرعت از راهرو خارج شد و خودش را به راه پله ها رساند. نميتوانست باور كند كه صميمي ترين دوستانش در سلول هاي مخوف آزكابان اسير هستند. تصميم گرفت كه اين خبر را به همه ي هم گروهي هايش برساند. پس پا تند كرد و به سمت تالار گريفيندور به راه افتاد.

تالار گريفندور:

تمامي گريفيندوري ها غرق در بازي بودند كه ناگهان جيني وارد تالار شد.

- عه جيني! تو اينجايي؟ كجا بودي از اون موقع؟ حالا ولش كن. داريم بازي ميكنيم. تو هم دوست داري شركت كني؟
جيني اما، هيچ كدام از حرف هاي برادرش را نشنيد. فقط به صورت هاي خندان و خوشحال گريفيندوري ها نگاه ميكرد. سرش را كمي تكان داد و زير لب زمزمه كرد:
- نه. من نميتونم اين خبرو بهتون بگم.
- چيزي گفتي جيني؟
جيني به سرعت سرش را بلند كرد و رو به جرج گفت:
- نه. گفتم خستم. امشب حوصله بازي ندارم.
سپس بدون اينكه منتظر جوابي از طرف جرج باشد به سمت پله ها به راه افتاد و هم زمان صداي هم گروهي هايش به گوش ميرسيد:
- چيشده؟
- اتفاقي افتاده؟
- هري، تو خبر داري؟
- نه. من...
و صدا ها كم كم محو شدند. جيني به اتاقش رسيد. نگاهش به تخت پروتي افتاد. ديشب را به خاطر آورد كه صداي خنده شان باعث اعتراض همه ي بچه ها شده بود.
تصميم گرفت كه كاري انجام دهد. او نه فقط براي پروتي، بلكه براي نيوت هم خيلي نگران بود. پس كاغذ پوستي و قلمش را برداشت و شروع به نوشتن كرد:

به نام مرلين!
از جيني ويزلي به زندان بان آزكابان، نقاب:
من ازدليل زنداني شدن پروتي پاتيل و نيوت اسكمندر هيچ گونه آگاهي ندارم. اما اينو ميدونم كه شما دو نفر از بهترين و عزيزترين دانش آموزان گريفيندور رو زنداني كردين. اعضاي گريفيندور هيچ وقت نميتونن اونقدر بد باشن كه سزاوار رفتن به آزكابان باشن. پس به عنوان يكي از اعضاي گروه گريفيندور اين درخواست رو ازتون درخواست دارم كه هر چه زودتر نيوت و پروتي رو به كانون گرم گريفيندور برگردونين.
جيني ويزلي – 9 اكتبر

جيني پس از نوشتن نامه، آن را به جغدش داد تا به دست نقاب برساند. سپس به سمت تختش رفت و روي آن نشست. در همين زمان صداي داد و فرياد گريفيندوري ها بلند شد.

- پس بالاخره بقيه هم فهميدن.
و قطره اشكي از گوشه چشمانش چكيد.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#14
خب آرنولد! زود تند سريع جواب بده:

1. پفك بودن چه احساسي داره؟
2. روباه بودن بهتره يا پفك بودن؟
3. چرا از روباه به پفك تغيير پيدا كردي؟
4. چرا زماني كه روباه بودي نارنجيو انتخاب كردي و الانم كه پفكي بازم نارنجي؟

همين ديگه!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
#15
آرتور ويزلي
فعاليتش واقعا عاليه!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
#16
من به آرسينوس راي ميدم چون در عين حال كه براي گريف زحمت ميكشه، توي تالار هاي ديگه هم خيلي فعاله!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶
#17
با كي؟ با بزرگ خاندان ويزلي!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#18
چيكار؟ قر لاكچري ميداد!

آرتور ویزلی وقتی که داشت با جینی دوئل میکرد تو پلکان برج ستاره شناسی با جرج ویزلی قر لاكچري ميداد!



قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶
#19
خب ليني! ميرسيم به سوالات من!

1. نظرت راجع به جيغاي من چيه؟
2. نطرت راجع به قابلمه هاي مالي چيه؟
3. احساس نميكني آرتور يكم مشكوك ميزنه؟
4. به نظرت چرا ما ويزلي ها اينقدر زياديم؟
5. از اينكه با يه ويزلي مديريت ايفاي نقش رو برعهده دارين خوشحالي؟

و سوال آخر:
6. مديريت ايفاي نقش سخته؟

همين ديگه. در پناه مرلين باشي!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶
#20
سلام پروفسور.

این هم از دوئل من.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.