هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: آشپزخانه زندان
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
#11
صدای مالی در گوش سیریوس و ریموس میچرخید :
- بخور ! خوش مزه اس ! خوش مزه ! خوش مزه ! خوش مزه !
مالی تلاش میکرد تا ملاقه را در حلق آن دو بکند و آن دو نیز تلاش میکردند تا ملاقه در حلقشان نرود و با زبان کوچکشان تماس پیدا نکند .
- جان مرلین ول کن مالی !
بالاخره بعد از چندین دقیقه تقلا مالی تصمیم گرفت پوره پیاز را برای زمان مناسبتری کنار بگذارد .
ماشین با ترمز گوش خراشی متوقف شد و هر سه محفلی از ماشین پایین پریدند و پشت دیوار پشتی بیمارستان رفتند . بعد از انتقال دامبلدور آنها نیز وارد بیمارستان شدند . در چند قدمی ورودی ، جلوی میز پذیرش ایستادند. کوتوله ای که آنجا نشسته بود گفت : نام ؟
- سیریوس بلک
شکاره اتاق مریض ؟
نگاه هایی بین آن سه رد و بدل شد .
- راستش نمیدونیم .
کوتوله نگاهی چپکی مملو از محبت و احترام (میدونین که ، کوتوله ها خیلی خوش برخورد و صبورن ...) به آنها انداخت و گفت :
- مرضت چیه ؟
سیریوس شانه بالا انداخت :
- خب راستش من بیماری خاصی ندارم .
- بالاخره پس چرا اومدین ؟ یاباید برای عیادت مریض اومده باشین یا یه درد و مرضی
داشته باشین !
- مرض از کجام در آرم ؟
- اینش به من مربوط نیس .
محفلیون دست از پا دراز تر به محوطه جلوی بیمارستان برگشتند . ریموس گفت :
- خب سیریوس مجبوریم مریضت کنیم .
- ا ا ا ! چرا من ؟
- چون تو اسمتو گفتی .
دوگالیونی سیریوس افتاد .
ریموس رو به مالی کرد :
- مالی ! از اون معجونای مریض کن فرد و جورج داری ؟
- اوه البته که دارم ! آخرین دفعه ازشون توبیخ کردم !
مالی بطری را به ریموس داد و بعد هر دو به سیریوس ک عقب عقب میرفتند چشم دوختند .
ریموس زیر لبی گفت : من میگیرمش تو بریز تو حلقش ...


ویرایش شده توسط لاورن د مونتمورنسی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۹ ۱۴:۳۱:۲۱
ویرایش شده توسط لاورن د مونتمورنسی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۹ ۱۴:۳۲:۴۸

We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ شنبه ۸ دی ۱۳۹۷
#12
سلام و خسته نباشید خدمت نقد کننده های عزیز ...
درخواست نقد پست شماره 515 باشگاه دوئل رو داشتم .


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ شنبه ۸ دی ۱۳۹۷
#13
معذرت میخوام ، یه سوال داشتم ...
مابینی که در حال یک دوئل هستیم که فرصتش تموم نشده شروع یک دوئل با فرد دیگه ای امکان پذیره یا نه ؟


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ جمعه ۷ دی ۱۳۹۷
#14
دوئل لاورن د مونتمورنسی vs دراکو مالفوی - پودر پرواز

لاورن دو بار با خستگی پلک زد و برای چندمین بار به شمعی که گوشه میز سو سو میزد خیره شد ...
بعد پایه شمع را برداشت و به سمت میز کوچک کنار تختش رفت و جلوی آن زانو زد . کره جغرافیایی کوچکی که روی آن داشت را چرخاند و هاگزهد را روی آن پیدا کرد . پدرش آنجا بود و لاورن خوب میدانست که باید بخاطر پدرش هم که شده اینکار را انجام دهد ... باید معجون انقراض را به مرگخوار ها میداد ، معجونی که اگر به خورد یک عضو از خانواده برود تمام یک نسل را ، تمام اعضای آن را ، هر کجای دنیا باشند از بین میبرد . در حالی که میدانست برای چه به آن نیاز دارند ... برای از بین بردن پاتر ها ... از بین بردن هری پاتر ...
آرام از پله های خوابگاه دختران گذشت و به طبقه به سمت شومینه ریونکلاو رفت که ناگهان صدایی او را از ترس میخکوب کرد : لاورن ؟
به سرعت برگشت و با دیدن پنه لوپه نفس راحتی کشید :
- اینجا چیکار میکنی ؟
لاورن با دستپاچگی گفت :
- خب من ... آخه من چون ...
- چیزی شده ؟
لاورن آرام چوبدستی اش را بیرون کشید و گفت :
- ببین پنه لوپه من واقعا عذر میخوام اما این بخاطر خودته ... استوپفای !
پنه لوپه بیهوش روی زمین افتاد و لاورن با چشمانی اشک آلود و با احساس گناه به سمت شومینه قدم برداشت . پودر سبزی که در دست داشت را به زمین ریخت و گفت : جنگل ممنوعه ...

جنگل ممنوعه
لاورن با صورتی که از ترس رنگش پریده بود به درخت بزرگی چسبید و شیشه معجونی که در دست داشت را فشرد . در همین حال بود که متوجه قدمهای کسی شد ، کسی که منتظرش بود ... چند لحظه بعد هیبت وحشتناک پیتر پتی گرو را جلویش دید :
- میبینم که زودتر از من رسیدی خانم د مونتمورنسی ! چیزیکه میخواستم آوردی ؟
لاورن با نگاهی که از کینه پر بود گغت :
- آره .
پیتر دستش را برای گرفتن معجون دراز کرد . لاورن شیشه را در دستش تکان داد :
- قولت که یادت نرفته آدم رذل ؟
- هی هی با ادب باش ! تو که نمیخای پدر کله شقت یه کروشیو نوش جان کنه ؟
- ساکت شو ! تو حق نداری درباره پدرم اینطوری حرف بزنی ! اگه بخاطر پدرم نبود صد سال سیاه هم نیومدم اینجا !
- چرا ؟ بخاطر اینکه اون اونقدر ترسو بود که بخاطر اینکه خودش معجونو نده به ما جون دختر کوچولوی نادون و ضعیفشو به خطر انداخت لاورن ؟ هیچوقت به این فکر نکردی که چرا تو رو تو این دردسر انداخت ؟
- پدرم ترسو نبود ! پدرم عاشقمه و هیچوقت منو به خطر نمیندازه !
- عشق ؟؟؟ چه کلمه مسخره و بی معنی ای ! چیزی به اسم عشق وجود نداره !
پیتر به طرف لاورن خیز برداشت .
لاورن چوبدستی اش را بیرون کشید و به سمت پیتر گرفت :
- نزدیک تر نیا !
پیتر چندلحظه به لاورن خیره شد و بعد قهقهه ای زد و گفت :
- پس میخوای مبارزه کنی دختر کوچولو ؟! اینکارسروس !
قبل از اینکه لاورن بتواند کاری انجام بدهد طناب پیچ شده به گوشه ای پرت شد . طنابها هر لحظه تنگ تر میشدند و نفس کدن برای لاورن سخت و سختتر میشد .
پیتر آرام به سمت لاورن که روی زمین تقلا میکرد قدم برداشت و معجون را لای انگشت های بی رمق لاورن بیرون کشید .
- نباید با قویتر از خودت درگیر بشی خانم کوچولو ...
ناگهان صدای مهیبی به گوش لاورن رسید و بعد چیزی نبود، جز سکوت و تاریکی پشت پلکهای بسته اش ...


بیمارستان قلعه هاگوارتز

لاورن چشمهایش را باز کرد . ملافه های سفید ، تخت ها ، و چند صورت آشنا که روی او خم شده بودند . لاورن کم کم صداهایی را میشنید :
- داره تکون میخوره ! اون تکون خورد !
- میشه انقدر سروصدا نکنی ماتیلدا ؟! اینجا بیمارستانه !
تصویر ها واضح تر شد و لاورن گیج و منگ صورت مادام پامفری را دید :
- برین کنار ! زود باشین !
مادام پامفری همه را کنار زد و شربت تلخ و بدمزه به لاورن خوراند .
لاورن روی تخت نشست و اولین کسی که توی بغلش پرید پنه لوپه بود .
- پنه لوپه تو خوبی ؟ من واقعا معذرت میخوام ...
- نیازی به عذر خواهی نیست ... میدونم ...
لاورن به کمک بقیه ریونی ها از تخت پایین اومد . در همین لحظه دامبلدور و پرفسور مک گوناگال وارد شدند .
لاورن به محظ نزدیک شدن اونها گفت :
- من واقعا متاسفم که نا امیدتون کردم . وسایلمو جمع میکنم ...
دامبلدور با مهربانی گفت :
- نیازی نیست ... قرار نیست اخراج بشی ...
- چی ؟
لاورن خشکش زد :
- اما من بعد از وقت خواب رفتم به جنگلو با یه مرگخوار ...
- میدونم ... اما همه چی خوشبختانه رو به راهه .ما به موقع سر رسیدیم و اینو ازش گرفتیم ...
دامبلدور شیشه معجون انقراض را در دست تکان داد و ادامه داد :
- اینو تو ساختی ؟
لاورن با شرمندگی سرش را پایین انداخت و به نشانه بله تکان داد .
- استعدادت قابل تحسینه ! هر کسی نمیتونه اینو بسازه . البته ازت بعید نیست ... مثل پدرتی ...
- من متوجه نمیشم پرفسور ! من الان باید اخراج شده باشم و دارین منو تحسین میکنین !
- همه اشتباه میکنن لاورن ... و شاید اشتباه تو به دلیل اینکه فقط بخاطر پدرت بوده ، بخشودنی باشه ...
- من واقعا ممنونم شما ...
- اما چیزی ازت میخوام ...
- هر چیزی بخواین من در خدمتم ...
- دیگه از اینها استفاده نکن .
دامبلدور دو شیشه معجون انقراض و پودر پرواز را روی میز گذاشت .
-قول میدم ... میتونین بهم اعتماد کنین .
- خوبه . راستی نگران پدرت هم نباش ... اونو پیدا میکنن و برمیگردونن ...
- ممنونم پرفسور ، جبران میکنم .
دامبلدور سری تکان داد و لبخندی زد و سپس به همراه پرفسور مک گوناگال از بیمارستان خارج شدند ...
لاورن خوشحال بود ، و در عین حال نگران برای پدرش ... اما چیزی که دیگر به وضوح میدانست این بود :

او فرزند روشنایی بود و حتی اگر جانش را برای آن فدا میکرد ، فرزند تبار عشق میماند ...



پایان


ویرایش شده توسط لاورن د مونتمورنسی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۷ ۱۷:۱۸:۲۰
ویرایش شده توسط لاورن د مونتمورنسی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۷ ۱۷:۱۸:۵۱

We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷
#15
سلام من درخواست که دوئل با آقای دراکو مالفوی رو دارم !


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ سه شنبه ۴ دی ۱۳۹۷
#16
1.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:
الف)اصالتتون
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام مورد را دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
ب)سانتور
ج)دیوانه ساز
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان
د)مرگ یکی از دوستانتان


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: کتاب جامع معجون سازی نوین
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷
#17
معجون سوم - ترومر
کاربرد : تغییر رنگ دائمی چشم
بو : سبزی کوهی و عسل
سازنده : لاورن د مونتمورنسی

مواد لازم :
- ریشه هویج وحشی
- شبنم تازه
- خاک مخصوص رشد مهر گیاه
- اشک تک شاخ
_ رگ چشم گربه ( به رنگ دلخواه شما - مثلا اگر یک چشم سبز میخواهید دنبال گربه ای با چشم سبز بگردید )

طرز تهیه :
ابتدا ریشه هویج وحشی را درون پاتیل ریخته و شبنم را به آن اضافه کنید و حدود 3 صبر کنید تا شبنم توسط ریشه جذب شود . سپس خاک مهر گیاه را به آن اضافه کنید و مطمئن شوید که خاک به اندازه ای است که کاملا روی ریشه را بپوشاند . این معجون را به مدت 7 روز در جایی تاریک و نمناک قرار دهید و به آن دست نزنید .
پس از 7 روز ، آن را در آورده و چوب دست تان را به سمت آن بگیرید و بگویید : " آیترومر " و سریع اشک تک شاخ و رگ چشم گربه را اضافه کنید و بخورید .

سرعت تاثیر این معجون به سن گربه ای که از آن استفاده کردید بستگی دارد و با توجه به جوان یا پیر بودن گربه ممکن است از 2 ساعت تا 12 روز طول بکشد .


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷
#18
نام : لاورن
فامیلی : د مونتمورنسی
گروه هاگوارتز : ریونکلاو
گروه ایلورمونی : مرغ تندر
چوبدستی : هورن بیم (ممرز) - مغز موی تک شاخ - 12 اینچ - انعطاف پذیر
نژاد : دورگه
پدر : لئونارد د مونتمورنسی (جادوگر)
مادر : الی کارترز (ماگل)
محل زندگی : دهکده بلک تورن (دهکده آلوچه جنگلی)
بوگارت : مرگ خانواده
پاترونوس : بای استالیون (نوعی نژاد اسب)
جارو : نیمبوس 2000
دروس مورد علاقه : معجون سازی - طلسم ها - گیاهشناسی
حیوان دست آموز : جغد برفی
ویژگی های ظاهری :
موهای بلند قهوه ای و کمی موج دار
چشم های درشت و سیاه
قد نسبتا بلند
ظریف اندام و لاغر
استعداد ها :
- ساخت معجون ها و اجرای طلسم های خیلی سخت
- جانور نمایی (عقاب)
-معجون عشق ساختن
سرگرمی ها :
- مطالعه
- رفتن به کتابخانه
- برنامه ریزی
- تشکیل و رهبری انجمن ها

توضیحات : لاورن دختر احساسی و در عین حال با ارده ایه که مصممه راه پدرشو که معجون ساز برازنده ای بوده در پیش بگیره . معمولا طوری که از دور به نظر میرسه نیست و فقط آدمایی که باهاش دوست میشن از طرز فکر متفاوتش و منطق و توانایی تحلیل بالایی که داره آگاهن ...لاورن دانش آموز درس خون و باهوشیه و به خاطر اینکه شخصیتش با افراد معدودی جور در میاد و سعی میکنه خیلی با همه دیگران قاطی نشه ، بعضی ها مغرور تصورش میکنن . لاورن به گفته دوستاش مثل یه صندوق پر از رازه که باید کشفش کرد ...
اون معمولا از طرف دبیر ها و استاد ها تشویق و تحسین میشه و اعتماد به نفس خوبی داره . تو کارها اول پیشقدم میشه و اگه رهبری گروهی رو بپذیره میشه مطمئن بود که اون گروه بهترین کار رو ارائه میده .
اون خانوادش رو بیش از هر چیزی توی جهان ( حتی خودش ) دوست داره و اگه نیاز باشه بی تردید جونشو براشون فدا میکنه .
با توجه به اینکه دورگه س با فرهنگ ماگلی آشناست و دوره ابتداییش رو قبل از اومدن به هاگوارتز توی مدرسه سنت کارلس سپری کرده .
گاهی اوقات از تنهای و فرو رفتن تو فکراش لذت میبره اما کلا اجتماعی و مهربونه ...
دو تا هدف بزرگش برای آینده قهرمانی در مسابقه سه جادوگر و انتشار کتاب جدیدش معجون سازی نوین هست .



درخواست تغییر


انجام شد.


ویرایش شده توسط لاورن د مونتمورنسی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۳ ۱۶:۴۷:۰۶
ویرایش شده توسط لاورن د مونتمورنسی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۳ ۱۶:۴۸:۳۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۳ ۱۸:۴۴:۵۸

We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: قلعه ي روشنايي!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ یکشنبه ۲ دی ۱۳۹۷
#19
در جنگل ممنوعه :

- رون ! ممکنه اون اپرای مسخرتو بس کنی ؟
رون با صدایی آهنگین گفت :
- ما میمیرییییییم !
پنه لوپه غرولند میکند و چشم هایش را رو به بالا میچرخاند و سعی میکند آنقدر داد بزند که صدایش به هاگرید برسد :
- چیزی پیدا کردی ؟
هاگرید که پاچه های شلوارش را تا زانو بالا زده و در رودخانه دنبال ماهی میگردد میگوید :
- نه ، خب ، اومممم ، صبر کن ...
دستش را تا آرنج توی آب فرومیبرد و چشمهایش گرد میشوند و برق میزنند ...
-فکر کنم یه چیزی پیدا کردم بچه ها !
گادفری‌ دست از کار کشید ...
ماتیلدا دست از کار کشید ...
پنه لوپه دست از کار کشید ...
سوجی دست از کار کشید ...
و رون صدایش را خفه کرد ...
چند لحظه بعد 5 جفت چشم به ماهی بزرگ توی دست هاگرید خیره شده بودند ...
پنه لوه زیر لب بدون اینکه چشم از ماهی بردارد گفت : حمله ...
و گروهی از محفلیون خیلی وحشیانهخیلی محترمانه و با آرامش به سمت هاگرید قدم برداشتند .
.
.
.
.
نیم ساعت بعد ، همگی دور آتش در حال خوردن سهم خود :
ماتیلدا جیغ جیغ کنان گفت :
- سهم من کم بود !
پنه لوپه چشم غره ای رفت و گفت :
- ماتیلدا سهم همه به یک اندازه بود و اگه نمیدونستی باید بگم که همینشم از خدات باشه ! وگرنه تا حالا از گرسنگی مرده بودی دختر !
رون در حالی که دهنش پر است داد میزد :
- بچه ها اونجا رو !
تمام سر ها به سمتی که رون اشاره میکند برمیگردد .
- گروهای دیگه دارن میان !



ادامش با دوست بعدی ...


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: اگه قرار باشه يك نفر كه تو هري پاتر مرده برگرده شما ميگيد كي بر گرده؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ یکشنبه ۲ دی ۱۳۹۷
#20
سیریوس بلک


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.