هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (جینی.ویزلی)



Re: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۰
هوا تقریبا تاریک شده بود و قرص ماه در پشت توده ای از ابرها پنهان شده بود .
سه مرگخوار همراه شفا دهنده ( دامبلدور ) در حرکت بودند و بی خبر از اتفاقاتی که قر ار بود برایشان روی دهد . دامبلدور که چندی پیش توسط مرگخواران گرفتار شده بود با خود می اندیشید : نمی دونم باید چی کار کنم ؟ چه خاکی تو سرم کنم ؟ اگه قرص ماه دربیاد آنتونین منو خواهد شناخت ! چون چند روز پیش بود که تو مرلینگاه عمومی دیاگون جای خودمو بهش دادم و قیافه منو دید! ننه جون به دادم برس! آها ! زیرشلواری مرلین ! این اطراف پره از گیاه آبله است !باید یه کاری بکنم !
دامبلدور پای خود را به سنگی زد و خود را به زمین زد . دراین حال مقداری از گیاه آبله را تشخیص و به صورت و دستان خود زد و یک آن پر از آبله شد و ورم کرد .
آنتونین : بلند شو ببینم پیرمرد ! واااای ! چرا شبیه اژدها شدی؟؟
روفوس : ولش کن این زپرتی رو! باید زود تر برگردیم پیش ولدمورت !
در این زمان ماه کم کم داشت ظاهر می شد و دامبلدور به هدفش رسیده بود .
همچنان سه مرگخوار و یک اژدها ، ( وای ببخشید ، همون دامبلدور ) به حرکت خودشون ادامه دادند در حالیکه در مغز آنتونین افکار شومی در حال جریان بود !
- اگه من شفا دهنده رو به تنهایی پیش ارباب ببرم مطمئنا منو به مقام دستمال کشی اعظم منصوب می کنه ! بهتره روفوس و لودو رو بیهوش کنم و بعد خودم ببرمش! بهتره برم پش درختا تا متوجه نشن !
آنتونین : روفوس ! لودو ! من نیاز شدید به مرلینگاه دارم ! یه لحظه صبر کنید تا من بیام .
و دوان دوان پشت درختها ناپدید شد ! :


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۳۱ ۱۱:۱۶:۳۳

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: نظرتون راجع به پایان فیلم 7 چیه؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰
ای بابا ! آقا ما تسلیمیم !
راستی مگه تو پسر من نیستی که قرار بوده واسه بابات یه زن دیگه بگیری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شایدم هری قبلا یه زن دیگه داشته و ما خبر نداشتیم !!! هاااان ؟؟؟؟


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: نظرتون راجع به پایان فیلم 7 چیه؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰
وااااااااااای چقدر عصبانی !!! پسرکم چرا ناراحت میشی ؟؟
آخه من خیلی دوست داشتم یه شکست عشقی بزرگ بخورم !!!!
بعد خیلی دلم به حال خودم سوخت و گفتم نه بابا ! اصلا خوب شد که شکست عشقی نخوردم و هری بالاخره منو گرفت والا منو با این موهای قرمز کی می گرفت ؟؟؟
ولی بعد تو آینه نگاه کردم دیدم خیلی هم خوشگلم و هری خیلی هم دلش بخواد که که منو بگیره !!! و اینبار دلم واسه هری سوخت و کلااز پست قبلیم احساس انزجار کردم .

در اخر با اینکه خودمم نفهمیدم چی گفتم ولی با تمام وجود از پست قبلیم اعلام انزجار و بیزاری می کنم.

آلبوس جونم راضی شدی؟؟؟


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۰
1‏ ‏_ كمك به محفل و ارتش دامبلدور
2‏ ‏_ در راه اهدافش تلاش ميكنم
3‏ ‏_ فنا خواهد شد!
4‏ ‏_ مطمئنا
5‏ ‏_ نابودي سلطان دماغ!!
6‏ ‏_ ابتدا با زبان نرم هدايتش ميكنم اكه نشد به زور كتك و باز اكه نشد ميفرستمش ازكابان!
7‏ ‏_ ريش: دامبلدور
طلسم ممنوعه: ها...نميشناسمش!
ا دال: همين جا
لرد تاريكي: سلطان دماغ


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۰
سلام مديرجان. ترم جديد كي شروع ميشه؟ لطفا اسم من رو هم تو كلاساي كياه شناسي بنويسين.مرسي


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: نظرتون راجع به پایان فیلم 7 چیه؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۰
افرين اليواندر جان. دقيقا منم همين نظرو دارم. و اينكه هري نبايد جيني رو ميكرفت . حيف هرميون كه زن رون شد!! اصلا بهم نميان!


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۰
من ستاره ام،
من 22 سالمه و امسال ليسانس زيست شناسيم رو ميكيرم.شايد سنم كمي زياد باشه ولي به اينكه هم سن دنيل ام افتخار ميكنم!! از خيلي وقت قبل به سايت سرميزدم ولي به خاطر مشغله درسيم جرات نكرده بودم عضو بشم. من تازه شناسه كرفتم و دقيقا نميدونم بايد جيكار كنم. ميشه راهنماييم كنيد؟


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: اعضاي محفل، از جلـــــــــــــــــــــــــــو نظام!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۰
1‏ ‏_ من جيني ويزلي همسر وفادار هري و مادر البوس و ليلي ام. از همون اول در راستاي اهداف سفيدي تلاش كردم

2‏ ‏_ سلطان دماغ، از خود راضي ، فكرميكنه از دماغ فيل افتاده!

3‏ ‏_ سلطان دماغ، به جاي مغز توي سرش . .. داره!!

4‏ ‏_ بيخياله همه سياهها
ولدمورت ولدمورت ولدمورت

5‏ ‏_ به افتخار دامبلدور زمان ... هورا هورا

6‏ _ صلوات!!

تایید شد !


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۳۱ ۱۸:۵۳:۲۷

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۰
خيييلي عاليه . واقعا ممنون. خسته نباشين


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۰
روي جمن ها دراز كشيده بودم و به ابرها زل زده بودم.به نظرم يكيش شبيه ابوالهول بود. هري رو صدازدم و بهش اونو نشون دادم.هري جوب جادوشو دراورد و تو هوا تكونش داد و طلسمي روزمزمه كرد. يكي از ابرها اومد و ماسوارش شديم و رفتيم بالا. يهو وارد يه هزارتوي تاريك شديم . بعد يه مدت صداي جرقه وحشتناكي اومد وطلسم ابر مارو نابود كرد.ما سقوط كرديم.من بين اسمون و زمين ويكتور رو با جامي در دست ديدم كه قهقهه ميزد.
يهو از خواب بريدم!


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.