هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴
من دوست داشتم جای خودم بودم یعنی سوزان بوز


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴
اتاق در تاریکی غرق شده بود که ناگهان همه چیز به صورت اولش بازگشت ، طوریکه انگار هیچ اتفاقی رخ نداده بود .
همه چیز عادی بود . همه چیز به جز ... به جز حضور چند مرگخوار سیاه پوش دراتاق :
- شما درست هنگام غذا خوردن ، در اتاق من چیکار میکنید ؟ اصلا ببینم مگه هاگوارتز طلسم ضد آپارات نداره ؟

یکی از مرگخواران که نقاب هم داشت جلو آمد و طلسم قفل بدن و طلسم سکوت را به طرف پروفسور تریلانی فرستاد .
سپس تعدادی از موهای او را کند و در شیشه ای که در دستش بود ریخت . ناگهان از شیشه دود غلیظی بلند شد .

او معجون ها را نمی شناخت اما میدانست شیشه معجونی که در دست آن مرد بود چه معجونی است .
فقط یک معجون وجود دارد که در آن مو می ریزند ...معجون مرکب پیچیده ... همان معجون تغییر شکل .
مرگخوار نقابدار شیشه را به دست مرگخوار دیگری که به نظر جوان تر بود ، داد .
مرگخوار جوان کمی تامل کرد . گویی کمی مردد بود . سپس معجون را نوشید . شکل بدنش در حال تغییر کردن بود .
در همین حین مرگخوار دیگری به سمت تریلانی آمد :
- استیوپفای

دیگر هیچ چیز نفهمید .

سکوت


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
- معلومه که دارم ، باهوش ! به نظر تو پروفسورهای هاگوارتز رو کجا میشه پیدا کرد ؟
- هاگوارتز ؟
- پ ن پ . تو زیر زمین خانه ی ریدل ها . خب معلومه هاگوارتز دیگه عقل کل ...

اما آرسینوس دیگر چیزی نمی شنید . او به فکر پیدا کردن راهی برای خارج کردن تریلانی از هاگوارتز بود بدون اینکه کسی متوجه شود . بی سروصدا و حساب شده . اگرچه این کار برای او همانند آب خوردن ، آسان بود ولی باید خیلی تمیز و دقیق انجام می شد طوریکه حتی دامبل هم متوجه غیبت تریلانی در هاگوارتز نشود .
در همین فکر ها بود که ناگهان ایده ی توپی به ذهنش رسید . اگر یک نفر را با معجون مرکب به شکل تریلانی در می آوردند و به جای او به هاگوارتز میفرستادند عالی می شد . اما آن یک نفر چه کسی میتوانست باشد ؟
یکی از مرگخواران چطور بود . یک تازه وارد که اگر بلایی هم سرش می آمد ، کسی اهمیتی نمی داد .

سوزان بونز

- سوزااااان . این دختره ی تازه وارد بی فعالیت کجاست ؟ سوزاااان

تعدادی از مرگخواران از این عمل ناگهانی آرسینوس ، سکته زده و عده ای در خانه ی ریدل این طرف و آن طرف می دویدند و عده ای با حالت و به او نگاه کردند :
- چه مرگته ؟
- هیچ معلوم هست چته ؟
- چرا داد میزنی حالا ؟
- وینکی فکر کرد او در اتاقش بود . آرسینوس با او چه کار داشت ؟

آرسینوس که کمی اعصابش خط خطی شده بود گفت :
- تو اتاقشه ؟ یکی بره زود بیاردش اینجا .
- وینکی الآن رفت .

چند لحظه بعد وینکی به همراه سوزان ، عضو تازه وارد ، برگشت :
- با من کار داشتی ؟
- چه عجب . هیچ معلومه از وقتی ارباب تاییدت کرد کجا غیبت زده ؟ شوتت کنم بری جزایر بالاک ؟
- خب کار داشتم نتونستم بیام . فکر کنم کارم داشتی .
- آره ، کارت داشتم .





تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴
سلام ارباب .

به گفته ی شما من در ایفای نقش فعالیت کردم .
آیا فعالیتم برای مرگخوار شدن و تشخیص صلاحیت و یا عدم صلاحیت کافیه ؟

ارباب جون من ایندفعه قبول کنید دیگه .

درصورت تایید شدن : راستی ارباب با نجینی جان در رابطه با اون لشگر مار و فرماندهی و اینا صحبت کردید ؟


البته نجینی پرستاری داره به نام اتو بگمن!
درباره مارها و اینا می شه باهاش صحبت کرد.

رول های شما ایراد های ریزی دارن! ولی موارد جالب توجهی هم دارن که اون ایراد ها رو جبران می کنه و نتیجه این می شه که ایراد های جزئی رو می تونیم با هم بر طرف کنیم.

یک آملیا سوزان بونز بین یارانمون داریم که خوشبختانه آملیا خطابش می کنیم!

تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۸ ۱۹:۰۹:۰۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴
رودولف با صورتی زخمی و با حالتی دست از پا درازتر به اتاق خود در خانه ی ریدل ها آپارات کرده بود و روی تخت دراز کشیده بود .هنوز پیش ارباب نرفته و موضوع را به او نگفته بود . نمی دانست چگونه به ارباب بگوید که نتوانسته بود خواسته ی او را انجام دهد . میدانست شکنجه ای سخت در انتظارش است .

فلش بک :

بعد از اینکه رودولف به سمت کمد رفت صدای بسته شدن در پشت سرش در اتاق پیچید . مدیر رفته بود . رودولف تنها بود .
چند نفس آرام کشید و دستگیره ی کمد را گرفت و آن را باز کرد و با کمال تعجب ، هیچ اتفاقی نیفتاد .
رودولف برای مطمئن شدن چندین بار در کمد را باز و بسته کرد ، هیچ اتفاقی نیفتاد ناگهان صدایی درست از پشت سر به طوریکه فقط نیم متر با رودولف فاصله داشت گفت :
- خودتو خسته نکن . ما خیلی وقته بیرون اومدیم .

رودولف بعد از دو متر پریدن به هوا ، برگشت و به پشت سرش نگاه کرد . روحی کم سن و سال ، لاغر واستخوانی با پوستی چسبیده به بدن در حالی که لباسی پوسیده به تن داشت و او را شدیدا به زامبی شبیه کرده بود ، درست مقابل او ایستاده و به او نگاه می کرد . چشمانش بی روح و خاکستری رنگ بود .
درحالیکه رودولف مشغول آنالیز کردن او بود ، گفت :
- تعجب میکنم تام یکی دیگه رو فرستاده اینجا .

رودولف که دیگه از حالت به در اومده بود گفت :
- تو ... تو دیگه کی هستی و اینکه چطور جرئت میکنی ارباب ما رو به این اسم صدا بزنی ؟
- من کی هستم ؟ یعنی تام بهت نگفته تو رو به ملاقات چه کسی میفرسته ؟
- مگه من نگفته بودم حق نداری ارباب رو به این اسم صدا بزنی . کروشیو .

طلسم به جای برخورد با روح ، از آن گذشته و به دیوار پشت سر او برخورد کرده و آن را خرد کرده بود .

روح با حالتی بی تفاوت به این صورت : ، پرسید :
- نگفتی منو میشناسی یا نه ؟
- بله . یادم نبود . میشناسمت . تو روح یکی از اون دو نفری هستی که ارباب در زمان نوجوانی کشته بودشون . راستی اون یکی کجاست ؟
- فکر نمیکنم به تو ربطی داشته باشه .
- خب ، بگذریم . من اومدم از طرف اربابم ازتون حلالیت بخوام .
- حلالیت ؟ به نظر خودت جواب من چی میتونه باشه ؟

رودولف کمی با حالت به روح نگاه کرد و سپس گفت :
- خب معلومه که قبول میکنی . اگر هم یوقت قبول نکردی خودم قبولت میارم .
- باید بگم که من قبول نمیکنم و اینم باید بگم که تو هم هیچکاری نمی تونی انجام بدی چون من روحم و هیچ چیزی در من اثر نداره ولی تو زنده ، فانی و تاثیر پذیر هستی . حالا هم اگه نمیخوای بلایی سرت بیاد بهتره زودتر از اینجا بری چون من کارای مهمتری برای انجام دادن دارم .
- اگه نرم چی ؟ من به اربابم وفادارهستم و تا خواسته اش رو انجام ندادم از اینجا نمیرم . مثلا میخوای چیکار کنی ؟
- مجبورم نکن نشونت بدم .
- اتفاقا میخوام نشونم بدی .
- خودت خواستی .

پایان فلش بک :

هنوز در افکارش غوطه ور بود که در اتاق باز شد .

لرد سیاه

فلش بک در یتیم خانه بعد از رفتن رودولف :

ریتا اسکیتر :
- خیلی ممنون جانسون . نقشت رو خیلی خوب بازی کردی . چیزی رو که می خواستیم فهمیدیم . کاری هم رو که در ازای این کار ازمون خواسته بودی ، انجام دادیم . فعلا دیگه با تو کاری نداریم میتونی بری .

روح در حالیکه از فیلم بازی کردن خودش راضی بود و همچنین از اینکه کمی با رودولف تفریح کرده بود ، خوشحال بود ، یتیم خانه را ترک کرد .


ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۷ ۱۵:۴۴:۴۵
ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۷ ۱۵:۴۸:۰۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آينده ي سايت جادوگران؟؟( همه ميدانيم كه سرانجام روزي هري پاتر به پايان ميرسد)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴
من خودم تازه امسال به پیشنهاد دوستم ، هری پاتر رو خوندم و باهاش آشنا شدم و میتونم بگم هری پاتر تا الآن بوده ، هست و خواهد بود. هیچوقت از یاد نمیره و این سایت هم برای همین بوجود اومده.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
آیلین به سمت در رفت و آن را باز کرد و وارد شد. لرد سیاه بر روی کاناپه نشسته و سخت در فکر بود.

- اهم.

- آه آیلین تو هستی ؟ببینم به این زودی توانستی خواسته ما را انجام بدهی ؟

- اممم .... چیزه ...

در همان لحظه :

- کات. اصلن معلوم هست دارید چیکار میکنید ؟ چرا سکانس های قبلی رو تکرار میکنید بوقیا ؟

- با مایی ؟ یه آوادا بزنیم بچسبی کف زمین ؟

- مثل اینکه متوجه نیستی با کی داری حرف میزنی ؟ اخراجت کنم بفهمی تهدید کردن کارگردان چه عاقبتی داره؟

-ما را تهدید میکنی تسترال ؟ بدهیم پدر پدر سوخته ات را در بیاورند پدر سوخته ؟ بدهیم ...

بله. بله. مثل اینکه درگیری مفصلی بین دارک لرد و دایرکتور پیش اومده و ما هم ناچارا این قسمت رو حذف میکنیم و توجه شما رو به ادامه داستان جلب می نماییم :

- آیلین. خیلی وقت است تو را ندیدیم. چه شده به اینجا آمدی ؟

- ارباب ، راستش من و ورونیکا داشتیم دستور شما رو انجام میدادیم ولی ...

- ولی چی آیلین ؟

- ولی به یه مشکل خیلی خیلی بزرگ برخوردیم.

- چه مشکلی ؟

-

- گفتیم چه مشکلی ؟

- خب. راستش ... ما ... ما ...

- می گویی یا کروشیو بزنیم ؟

- باشه ، باشه الآن میگم. ما به اون یتیم خونه رفتیم و ... و روح اون دو نفر رو احزار کردیم ولی اونا ... خب راستش اونا گفتن ما زندونی هستیم توی کمد و ما هم در کمد رو باز کردیم و بعد اون روح ها اومدن بیرون و گفتن حالا ما انتقام میگیریم و اینا. ارباب باور کنید ما روحمونم خبر نداشت اینجوری میشه. ارباب ما رو ببخشید ... ما ... ارباب؟

-


ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۸ ۲۱:۴۲:۵۷
ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۹ ۸:۵۲:۰۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
مورگانا درحالیکه به فکر راهی برای جمع کردن روح آزاد شده ی درون جان پیچ بود گفت :

- چطوره با خاک انداز جمعش کنیم. ها ؟ چطوره ؟

- با خاک انداز ؟ میدونی اگه ارباب بفهمه روحش رو با خاک انداز جمع کردیم بلایی سرمون میاره که دیگه حتی نشه با خاک اندازم جمع مون کرد ؟؟ من میگم با طلسم فرمان مجبورش کنیم بره تو یه جسم دیگه.

- مممم .... به امتحانش می ارزه. و سوال بعدی اینکه تو چه جسمی ؟

- مثلا گلدون چطوره ؟

- آخه بوقی اونطوری که ارباب میفهمه . الان میام .

چند لحظه بعد مورگانا با کش شلواری که بدست داشت و آن را از یکی از زیر شلواری های مرلین برداشته بود ، آمد

- اینم از این. حالا ، تو مطمئنی طلسم فرمان جواب میده ؟

- نمیدونم . تو فکر بهتری داری ؟

- داشتم فکر میکردم نمیشه با وین گاردیون له وی اوسا
جابجاش بکنیم ؟

- فکر نمیکنم ولی بهتره یه نگاهی به اونجا بندازی

روح تقریبا از خاکستر بیرون آمده و شکل انسانی به خود گرفته بود.

-

-


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
آیلین و ورونیکا رو به روی در خانه ی ریدل ها ظاهر شدند . نمی دانستند این موضوع را چگونه به ارباب بگویند .
مدتی به یکدیگر خیره شدند و سر انجام آیلین گفت :
- سنگ کاغذ قیچی میاریم ، سه تایی . هرکی ببازه اون این موضوع رو به ارباب میگه .
- موافقم


و سر انجام بعد از چند دقیقه آیلین برنده شد .

- آیلین ، به نظرت چجوری به ارباب بگم ؟؟؟ :worry:
- نمیدونم . تو باختی خودتم یه فکری بکن . در ضمن من همینجا منتظرت میمونم.
- باشه نامرد . دارم برات .


ورونیکا به سمت در رفت و در را باز کرد . ارباب در سالن پذیرایی روی کاناپه نشسته و سخت در فکر بود .


- اهم .
- آه تویی ورونیکا . ببینم به این زودی توانستی خواسته مان را انجام بدی ؟؟
- اممم .... چیزه .... راستش ارباب منو ببخشید ولی من اومدم آدرس یتیم خونه ای که شما اون دو مشنگ رو به قتل رسوندید بپرسم .
- آه . بله . هیچ وقت آن را فراموش نمیکنیم . اتفاق خوشایند و لذت بخشی بود مخصوصا هنگامیکه برای زنده ماندن التماسمان میکردند .
- جسارته ارباب میشه لطفا سریعتر آدرس اونجا رو بهم بدید ؟؟
- ساکت . تو نمی گفتی هم ما آدرس را میدادیم . کروشیو

ورونیکا درحالیکه از درد بخود می پیچید گفت :
- ارباب .... من رو .....عفو کنید .... خواهش .....میکنم .

لرد سیاه دست از شکنجه کردن او برداشت و گفت :
- خوبه . یادت باشد دیگر از این جسارت ها نکنی .

کمی مکث کرد و سپس تکانی به چوبدستی اش داد و نوشته ای بر روی تکه کاغذی پدیدار شد . کاغذ را به ورونیکا داد و گفت :
- این هم آدرس . یادت باشد هرچه زودتر درخواست ما را عملی سازی برای خودت بهتر است .

ورونیکا تعظیمی کرد و از خانه خارج شد . آیلین را دید که به درختی تکیه داده ، به سمتش حرکت کرد .


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
به نظر من لرد سیاه و پروفسور اسنیپ عالی بودن


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.