هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
لینی بال زد و به گلخانه‌ی تاریک رفت تا از ادوارد کمک بگیرد. لینی خیلی بال زده بود و خسته شده بود. بالاخره پشت گیاهان ادوارد را دید:

- تو چطوری تمام وقت میتونی دستات رو حرکت بدی و خسته نشی؟ من از تکون دادن بال‌هام خسته شدم.

ادوارد با کم‌رویی نگاهی به دستانش کرد و آنها را با حواسپرتی در برگ‌های انبوه گیاهی که نزدیکش بود فرو کرد. گیاه که گویا قیچی ادوارد در حلق‌ش فرو رفته بود جیغی کشید و از آنجا دور شد!

لینی مسیر حرکت گیاه را نگاه کرد و مجدد به ادوارد نگاه کرد:

- اینروزا گیاهان خونه‌ی ریدل مشکلات عجیبی دارن. یه درخت توی یکی از اتاق‌ها توی یه گلدون گیر کرده. میشه لطف کنی بری کمک‌ش کنی؟

- کمک؟ توی خونه‌ی ریدل؟
- شاید لازم باشه زودتر برای آتیش شکنجه‌ی بلاتریکس چوب برسونه.

ادوارد از گلخانه خارج شد و لینی همراهش رفت و روی یکی از قیچی‌های ادوارد نشست و از خستگی کش و قوسی به بدن‌ش داد و در همین حین نیش کوچکی به دست ادوارد زد:

-
- چرا اینقد لوسی؟ فقط یه نیش کوچیک بود! نمیدونم چـ ..

هنوز جمله‌ی لینی تمام نشده بود که صدای عجیبی آمد و لحظه‌ای بعد به جای ادوارد هیپوگریف کوچکی در هوا کنار لینی درحال پرواز بود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
همانطور که لرد در حال دریافت آب بود، برگهای رز کمی مچاله شدند. از دست دادن اینهمه آب داشت باعث خشک شدن رز میشد! مرگخواران در فکر این بودند که چگونه تلویزیون به لرد برسانند. در این میان لینی که حواسش به رز بود ویزویزکنان رو به بقیه کرد و توجه آنها را به رز جلب کرد :

- رز داره چروک میشه. رز داره آب آوندهاش رو از دست میده. رز داره میمیره.

نارسیسا که مرگ رز را نزدیک میدید کنار گلدان رز نشست و سرش را به گلبرگهایش نزدیک کرد و آرام پرسید:

- دراکو زنده است؟ وقتی خونه‌ی ریدل آوار میشد ندیدیش؟!

-

بلاتریکس که زمزمه‌ی نارسیسا را شنیده بود و چون نگران سلامتی لرد بود، از اینکه نارسیسا به جای اینکه به لرد اهمیت بدهد، به فکر پسرش بود عصبانی شد و جیغ‌زنان به خواهرش حمله کرد. در این لحظه نبودن چوبدستی‌اش اهمیتی نداشت. موهایش را گرفت و او را کشان کشان از رز دور کرد.

- یکی یک لیوان آب توی گلدونش بریزه! اگر خشک بشه ما طاقت تشنگی نداریم!
- تشه‌ی آبرسانی به گیاه دارم!
- نه هکتور. نه! به رز جادوییِ ما نزدیک نشو!
- ادوارد برو یک درخت قطع کن و برای ما بیار تا وقتی که رزِ ما از دست رفت اون درخت رو جایگزین کنید!

ادوارد دوان دوان و درحالی که دستهایش از هیجان مدام در هوا قیچی میزدند از آنجا دور شد.

نجینی که هکتور گره‌های او را باز کرده و او را گوشه‌ای انداخته بود، سرش را در نقطه‌ای از آوار که از آنجا نجات پیدا کرده بود فرو کرد و به سختی در تقلا بود تا نزد لرد برگردد.

- بعد از اینکه بحران آب رو حل کردین، ما رو زودتر از اینجا بیرون بیارید.
- سلام ارباب! خوبید ارباب؟! پس تلویزیون چی ارباب؟! مسخره می‌کنید ارباب؟! تصویر کوچک شده

- سلام سینوس. خوبیم سینوس! ما شما رو به سخره نگرفتیم! اول به فکر نجات ما باشید. و البته تا اون لحظه سر ما رو گرم کنید.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۵:۱۵ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
نجینی که بعد از دفعاتِ متعدد گره زده شدنِ دُم‌ش توسطِ هکتور، تقریبن به حالت عادی برگشته بود، درحالی که هنوز ملاقه‌ی هکتور به دُم‌ش متصل بود کنار انگشت لرد خزید و سرش را کنار انگشت لرد روی سنگ‌ها گذاشت. هکتور پشت سر نجینی ویبره‌زنان جلو آمد. لایتینا بخاطر دوری از هدفون‌ش تشنج کرده بود:

-

ولی کسی تا لرد حضور داشت به او اهمیتی نمیداد!

دقایقی بعد

ادوارد خراش کوچکی روی رز ایجاد کرد، بلاتریکس یک سرِ سیم هدفون را از ریتا گرفت و از محل خراش به رز وصل کرد. از سر دیگر هدفون آب بیرون آمد.

- این آب بود؟! ما همین حالا یک قطره آب حس کردیم که روی انگشتمون افتاد! و حالا! و حالا! و حالا! و حالا!
- ارباب داریم آب رو به رگاتون میرسونیم! قان قان قان!
- مگه خون رو به رگ نمیرسونن؟!
- بیا تا رگامو توو خون‌ت بریزم!
- مزه نریزید!
-

حالا باید انگشت لرد را سوراخ میکردند! مرگخوارها زیرچشمی به یکدیگر نگاه میکردند. کسی جرأت این کار را نداشت. هکتور جلو آمد، دستش را در حلق نجینی فرو کرد و نیش نجینی را بیرون کشید و به بقیه نشان داد:

- با نیشِ پرنسس انگشت ارباب رو سوراخ می‌کنیم!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۴:۴۵ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
لینی با ناراحتی از آن اتاق دور شد، از اتاقِ هکتورها ( ) گذشت و به سمت اتاق دیگری رفت و همانطور که بال میزد محکم به جسم صاف و صیقلی و سفتی برخورد کرد. برای اینکه سقوط نکند نیش‌ش را در سطح آن جسم فرو کرد و پس از اینکه از نیفتادنش مطمئن شد، متوجه شد با آرسینوس برخورد کرده است و درحقیقت نقاب‌ش را نیش زده است :

- تصویر کوچک شده


نقابِ آرسینوس دستانش را دورِ گردن آرسینوس گذاشت و محکم فشار داد. آنقدر فشار داد تا جان از دماغِ آرسینوس بیرون زد.

لینی نیش‌ش را از نقاب بیرون کشید و به مسیرش ادامه داد. جسد آرسینوس به زمین افتاد. نقاب خودش را از صورت آرسینوس جدا کرد، جیب‌های آرسینوس را خالی کرد، تاج آرسینوس را روی سر خودش گذاشت، چوبدستی‌اش را برداشت و بلافاصله از آنجا غیب شد.

لینی به طبقه‌ی دومِ خانه‌ی ریدل رفت، جایی که کراب جلوی آیینه‌ی تمام قدی ایستاده بود و با وسواس به موهای کوتاهش بیگودی وصل میکرد!

- کراب! یه دونه از اینا رو میدی من بعنوان تختخواب جدیدم ازش استفاده کنم؟!
- نخیر، نمیشه، از اینجا برو. وقت ندارم، کارِ موهام که تمام بشه مانیکور و میکاپم هم مونده!

لینی که کم‌طاقت‌تر از همیشه شده بود به سمت کراب حمله کرد :

- الان نیشت میزنم!
- تصویر کوچک شده


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۳:۳۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
- و اونوقت ما قراره چطوری آوند بهمون وصل بشه؟

گزینه‌های روی میز زیاد بودند :

✔ لینی به انگشت لرد نزدیک شد.
✔ رودولف دستش را به سمت قمه‌اش برد که در شکم زشت و بی‌ریختش فرو رفته بود.
✔ ادوارد ببخشید گویان از بین جماعت مرگخوار راه خود را باز کرد و درحالی که قسمتی از موهایش جلوی یکی از چشمانش را گرفته بود، با چشم دیگرش با نگرانی به انگشت لرد خیره شده بود.
✔ رز خارهای اطراف غنچه‌هایش را بیرون داد و یک جهش دیگر کرد و به انگشت لرد نزدیک‌تر شد.

- چرا ساکتید؟ چرا جواب ما رو نمیدید؟ ما لردیم!

- من که با شما قهرم ارباب. میدونید از کی تا الان انگشتتون رو سمت لایتینا گرفتید؟ پس من چی؟!

ریتا که آماده بود با قلم‌پرش به گزینه‌های روی میز اضافه شود، با حرفِ لیسا توجهش به لایتینا جلب شد، که همانجا که ایستاده بود با حرکت دادنِ پای‌ش ضرب گرفته بود، صدای موزیکی که گوش میداد با کمی دقت شنیده میشد. ریتا ولی بی‌توجه به موزیک و درحالی که به سیم هدفون لایتینا زل زده بود گفت:

- جوابتون رو یافتم سرورم! سیمِ هدفون لایتینا!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲:۴۱ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
-

لیسا به سرعت به سمت در خروجیِ خانه‌ی ریدل می‌رفت و حین رفتن بی توجه به فردی که شنل بلند و سیاهی پوشیده بود و با ابهت و طمأنینه وارد خانه میشد تنه زد.

-

لردسیاه با انگشت‌ش درحال نوازش نجینی بود. نجینی بعد از تکان خوردن لرد، سرش را از روی کله‌ی لرد برداشت، نگاهی به دور شدن لیسا انداخت و سرش را برگرداند و لینی را دید که در فضای رو به روی آنها بال بال زنان ایستاده بود. لینی با دیدن نجینی خوشحال شد و به آن سو رفت و روی سر نجینی نشست :

تصویر کوچک شده


لردسیاه که تمام تمرکزش روی سلاح مخفی‌اش بود و برایش بسیار اهمیت داشت که این‌روزها لینی نیروی‌ش را هدر ندهد، و از طرفی نمیخواست دخترش را با دور کردن از تفریحاتش ناراحت کند، ابتدا چوبدستی‌اش را تکان داد و شالگردن نجینی را محکم کرد، سپس به زبان ماری به او یادآور شد که قصد دارد به او شام بدهد!

- هسسس فسس!

نجینی با خوشحالی تکانی به سرش داد و لینی بدون آگاهی قبلی روی دُم نجینی پرتاب شد. لینی که انتظار این حرکت را نداشت و برایش خورده شدن توسط نجینی قابل پیش‌بینی‌تر بود، از غصه همانجا که بود محکم نشست و بدون آنکه بخواهد دُم نجینی را نیش زد!

لردسیاه که به سمت اتاق شکنجه میرفت تا شام نجینی را از افرادی که شکنجه کرده بودند تهیه کند، در یک لحظه حس کرد دیگر وزن نجینی برایش مثل همیشه نیست. روی شانه‌ی راست‌ش را نگاه کرد، نجینی نبود، روی شانه‌ی چپ‌ش را نگاه کرد، نجینی نبــ.. نجینی بود.. ولی اندازه‌ی یک کِرم کوچک شده بود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲:۰۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
بلاتریکس پس از نصف کردنِ مغز رودولف، قمه را درون شکم رودولف فرو کرد و بی‌توجه به جیغ‌های گوشخراش ِ او، سریع جلو آمد و کنار انگشت لردسیاه روی سنگ‌هایی که روی هم انباشته شده بودند نشست. موهای انبوهش را گرفت و سعی کرد خون‌هایی که روی انگشت لرد پاشیده بود را خشک کند!

در اثر حرکت بلاتریکس، صدای از سنگ‌ها بلند شد و سنگ‌ها کمی جابجا شدند. سنگ بزرگی از نیم متریِ انگشت لرد لغزید و قسمتی از دُم نجینی بیرون افتاد.

- پرنسسِ ارباب!
- بانو نجینی!
- دخترِ ارباب!
- ما رو که بیرون نیاوردید! یک لقمه غذا هم که نمیدین! دقیقن دارید چه غلطی میکنید؟! زودتر ما رو نجات بدین صدای نفس کشیدن دخترمون رو به سختی می‌شنویم! فکر کنیم بخاطر نرسیدن شام داره از دست میره!



"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶
- که منو نیش زده بودی؟! الان به پول تبدیل‌ت میکنم!

شتــــــــــــررررق!!

نجینی که دهانش با پارچه‌ای بسته شده بود و قادر به فریاد کشیدن نبود، برق خشم از چشمانش می‌جهید! اسنیپ خنده‌ای شیطانی کرد و ادامه داد:

- فکر کردی میتونی هر جا دلت خواست بخزی؟!

نجینی در ذهنش فریاد کشید:

- پــــاپـــــــــااااا!
- فکر کردی میتونی دوباره بهم زور بگی؟!
- پــــاپـــــــــااااا!
- فکر کردی پولهام رو برمیداری و یه نیش هم روش؟!
- پــــاپـــــــــااااا!

همان لحظات ، خانه‌ی ریدل

هوا بارانی بود. لردسیاه روی مبل لم داده، دو گلبرگ از گل‌های رز را روی پلک چشمانش گذاشته و مشغول استراحت بود! و همانطور که از صدای وحشتناک رعد و برق لذت می‌برد، صدای نجینی را در ذهن‌ش شنید... ابتدا تصور کرد صدای باران را شنیده، ولی با تکرار مجدد، صدای دخترش را کاملن شناخت!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶
لردسیاه بر روی صندلی‌ای نزدیک شومینه نشسته بود و بیتفاوت به تلاش مرگخوارانش در حال چک کردن صفحات اینستگرم برای جدیدترین مدل‌های مو بود.

نجینی دور هیکل بلاتریکس حلقه زده بود و سرش را درون یک لیوان بزرگ آب‌هویج‌بستنی فرو کرده بود و مشغول هورت کشیدن بود.

لینی روی سر نجینی نشسته بود و سعی داشت طنابی که درحقیقت نخی بود که از شالگردن نجینی آویزان شده بود را به دور کمر خودش ببندد؛ سر دیگرِ نخ را به انتهای یک تار موی بلاتریکس گره زده بود و قصد داشت اینگونه آن تار مو را از ریشه جدا کند :

تصویر کوچک شده


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۸:۵۳ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶
پاپا ... میشه لطفا این پست من رو که در تاپیک فرهنگستان ریدل ارسال کردم نقد کنید؟

حس می‌کنم بیش از حد از آیکن‌ها استفاده کردم.. یه کم از وقتی نقدتون رو برای آیکن گذاشتن خوندم با خودم فکر میکنم آیا کلا در استفاده ازشون خوب عمل کردم تا حالا یا چی.. ضمن اینکه باتوجه به اینکه تاکید شما روی کوتاه‌نویسی زیاد بوده، ولی خب حس میکنم بعضی مواقع بیش از حد کوتاه می‌نویسم دیگه.. مخصوصن که تقریبن اکثر افرادی که رول میزنن طولانی‌تر از من می‌نویسن و حس میکنم شبیه وصله‌ی ناجور شدم و حساس شدم به این موضوع.. چند پست اخیر رو که می‌نوشتم خودم رو کنترل میکردم طولانی نشه درصورتی که تا چندروز پیش اینجوری نبودم.



"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.