هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: در مقابل ولدمورت چه ميكنيد؟
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷
احترام گذاشتن تنها کاريه که در محضر ايشون ميشود انجام داد،بعد هم که اعتماد اربابو بدست آوردم ،به عنوان مرگخوار وفا دارش هميشه همراهش ميمونم 😻


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷
ارباب ميشه اين😻پست رو نقد کنيد،بابت غلط املاي ها عذر ميخوام فونتم مشکل داره .😿


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷
دلفى عرقى را که روى پيشانى اش نشسته بود را پاک کرد،اوووف اينا چرا اينطورين؟؟ازنفر بعدى بايد کلى گاليون بگيرم،وگرنه نمى زارم پاشو از در بزاره بيرون.
تغ تغ...

-بياتو.

-اهم سلام

-سلام عليو بزار کنار بيا مايعنت کنم.خب اسمت چيه تازه وارد سنتم که کمه!کى تورو توهگوارتز راه داده مگه بچه هاى 10 ،12ساله رو راه ميدن؟؟
-اسمم ديانا کارتر و ضمن اطلاعتون هگوارتز از بچه هاى يازده سال به بالارو پذيرش ميکنه البته من سنم بيشتر از اين حرفاست.قيافم اينجوريه.

-خب اولين مشکل پيداشد،يک قيافش شبيه بچه هاست دو موهاشو شونه نميکنه،سه هيکشم شبيه بچه هاست،چهار..يکم باخوش فکر کرد ديگه چيزى نبود که ايراد بگيره...اووم
خب چند وعده غذا ميخورى؟

-3وعده صبح ،ظهر، شب.

-خب چى ميخورى؟

-هر غذايى که خوشمزه باشه وپياز نداشته باشه.

-چشمم روشن پيازم که نميخورى،اينم چهارميش،گوشت ميخورى؟

-نه من گوشت قرمز نميخورم.

-واى مشکلات ازت سرازيره حتى لازم نيست دروغ سرهم کنم!

-ميشه زودتر مقدار گاليونى که بايد بدم رو بدى حوصلم سر رفت.

-افسردگى هم که دارى ،چندتا مشکل ديگه هم دارى که چشم پوشی ميکنم، فقط اينکه لاغرى رو نميشه چشم پوشى کرد.

-خب ايرادش چيه هيکلم خوبه؟

-من وفتى 10سالم بود هم وزن تو بودم،اونوقت تو به اين ميگى خوب؟؟خب بايد300/56گاليون تقديم کنى....
درحالى که داشت تو برگه مينوشت ديانا سريع به گربه تبديل شد واز پنجره فرار کرد.😼
-نگهباناااا بگيرنش نميزارم زحمتم به هدر بره من گاليوون ميخوااام.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷
مرگخواران منتظر رهگذرى شدند اما رهگذر نيامد، رفتند و کمى آن طرف تر منتظر رهگذر شدند اما او باز هم نيامد!رفتند و جلوتر ومنتظر رهگذر ايستاندند اما رهگذر هنوز هم نيامد،آمى که ديگه خسته شده بود گفت: از گرسنگى مردم اينجا پرنده هم پر نميزنه،چرا کسى اينجا نيست؟؟

گويل:من جى پى اسمو روشن کردم اينجا جز جادوگرا کسى نميتونه بياد منطقه ممنوع است،بايد از اون کوه بريم بالا داخل اونجا يه روستا هست ميريم اونا وجيب اولين کسى که ديديدم رو ميزنيم.
همه تاييد کردن و به سمت کوه واز آن بالا رفتن بى سروصدا ميفتن که ناگهان لينى گفت: واى بچه ها اولين رهگذر پيداشد، بريم
جيبشو خالى کنيم!

رهگذر پير مردى چوبان بود و باخود چيزى به همرا نداشت جز کمى پول که براى گوسفندانش ميوه وسبزى بخرد،مرگخواران به سمت پيرمرد رفتنو بلاتريکس شروع کرد به حرف زدن:پيرمرد مامرگخواريم و گرسنه يا تمام پولت را بده يا توراميخوريم!

پيرمرد که تعجب کرده بود گفت: من از دار دنيا فقط يه گوسفند دارم زنم سکته کرد و يکى از بچه هام مفعود شد اون يکى هم چند ماه پيش تصادف کرد و مرد يه خونه کوچيک توروستا دارم که تازه بابتش به کدخدا هم پول ميدم اونم پولى که از فروختن شير و لبنيات گوسفندم بدست ميارم مگه يه گوسفند چقدر شير ميده اونوقت شما که از تيپ قيافتون معلومه پولدارين ميخواين از منه بدبخت پول بگيرين؟؟

لينى ،آمى،لايتينا،بلاتريکس ودلفى گريشون گرفته بود ،بيرون هگوارتز چقدر آدم ها بدبخت بودن.
هکتور کمى پول از جيبش بيرون آورد وبه پيرمردداد،

-هروقت معجون زياد شدن شير گوسفند خواستى بهم بگو،مرگخوارا ،بريم ويه رهگذر پولدار تر پيدا کنيم....


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷
کراب که تازه راضى به انداختن آدامس براى ارباب شده بود نفهميد ارباب به هوش اومده پس آدامس رو به سمت ارباب تف کر وآدامس هم دقيقا وسط پيشونى ارباب فرود اومد.

ارباب:

کراب:

ملت اسليترين:

لرد:اى خائن آدامست را بر صورت عزيزمان تف ميکنى؟؟اين بود جواب تمام زحماتى که براى تو کشيديم؟حال تورا نفرين کنيم؟؟

بلاتريکس:ارباب من با تمام حرف هاى شما موافقم فقط اون تيکه ى(اين بود جواب تمام زحماتى که براى تو کشيديم ؟)رو ميشه بيشتر بازکنين واسه من اگه اشکالى نداره؟

-اى مغز فندقى منظورمان اين است که ما بزرگى کرديم واين احمق را جز مرگخوارانمان پذيرفتيم وگرنه الان درحال تميز کردن دستشويى مدرسه بود.

بلا:من که قانع شدم ارباب ادامه بدين.

-اى کراب مغز فندقى، اى کراب خائن ،اى کراب رفسنجانى ،
اىکراب راننده نيسان ،خودت بگو ما با تو چه کنيم نادان!

کراب:ارباب ببخشين لفطا!!

-لطفا ،نه لفطا آه ما انگاه خر در شروالمان پرورش داديم،توچرا انقدر خنگ هستى؟؟

-ارباب شما مارو پرورش دادين ديگه!

-جاهلى خودت را تقصير ما مي اندازى؟جرم خودت را سنگين تر ميکنى؛آقاى کراب رفسنجانى شما به 20سال حبس در شکنجه گاه مرگخواران مجازات شديد حق سکوت داريد.

اما ارباااب........


ویرایش شده توسط دیانا کارتر در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲۸ ۲۲:۱۱:۴۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تریا مادام پادیفوت
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷
کراب سر خودش و لينى تا ميتونست غر زد: اين چه وضعيتيه؟؟
يعنى يه آدم درست حسابى اينجا نيست ؟چرا من همش تنهام؟؟
که يه دفعه در باشدت بازشدو ديانا که شبيه گربه سرگردان شد بود اومد تو،

-ديانا تويى؟توچجورى درو به اين شدت باز کردى تو که اندازه يه علف بچه هم زور ندارى پيشى ملوسک😻

-جاان؟ تو چى گفتى به من؟؟؟چى چى سک؟
اين القاب زشت چيست که که به من نسبت ميدهى؟؟ هووم؟؟نکنه ميخواى بميرى؟
و مبل صورتى رنگو با قدرت ذهنش دقيقاً بلا سر کراب نگه داشت،

-(پس اونم عوض شده هميشه دوس داش بهش بگن ملوسک)

-هى پيشى يعنى خانم غلط کردم اينو از بالا سرم بردار ول کن اين مبلو!!

-اوه باشه؛
درسته اون به حرف کراب گوش کرد و مبل رو ول کرد و مبل خورد تو سر کراب البته کراب بيهوش نشد چون زياد از اين تجربه هاى شوم داشت؛

-اوخ اوخ ميخواى توى ارتش صورتى من عضو شى؟؟

-چى ميگى من همين حالا از کيگانوس که ميخواست من را به فنا دهد خلاص شدم دنبال جايى براى قايم شدن ميگردم.

-من بهت جاهم ميدم فقط بايد داغ بپوشى اون داغ رو بيار لينى!

-داغ دگر چه سيغه ايست ؟عمراً ترجيح ميدهم کيگانوس من را ببلعد.
ورفت.
کراب با چشمانى گريان:اينم رفت....


تصویر کوچک شده


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
-کسى بهت نگفته خيلى پرويى؟

-تو هميشه بهم ميگى همسر عزيزم حتى اون اولا بهم ميگفتى عاشق همين پرو بودنت شدم يادت نيست؟؟

-نميخواد اشتباهاى گذشته رو يادم بيارى حالا چجورى سانحه س مصنوعی بسازيم؟

-اونو بسپر به همسر باهوشت

درهمين هنگام ارد سياه که حسابى عصبانى شده بود نجينى روانداخته بود به جون آلکتو و لينى؛

لينى:نجينى ترو خدا دس از سرم بردار آخه من کجاى معده تورو ميگيرم فکر کن يه ذره

لرد:اگر به حالت انسانيت تبديل بشى ميگيرى لينى ،تو پيش غذا وآلکتو غذاى اصلى ميشوين ما هم نارسيسيا ولوسيس را به عنوان تنبيه مي خوريم.

نجيى:فس

بلاتريکس کمى اطراف رابوکشيد وبعد داد زد:ارباااب بوى آتش مى آيد!!

-چه مي گويى بلا جديدا زياد توهم ميزنى بايد فکرى به حالت بکنم

لينى:ارباب من هم بوى سوختنى روحس ميکنم!

آشپزخانه:

-به نظرت ارزششو داره که بخاطرش آشپز خونه عزيزمو بسوزونى؟

-اگه مرتبط به ارباب و ورشکست شدن ما داشته باشه بله ارزششو داره زود باش بيشتر باد بزن دود تا پايين بره!

سالن غذا خورى:

آمى:ارباب خونه داره ميسوزه بايد بريم

-ما گشنمان است تا غذانخوريم جايى نميرويم اگر شما هم قصد رفتن کنيد نفرين تان ميکنيم جورى که نابود شوين وتورا هم زشت ميکنيم کارى ميکنيم شبيه به دامبلدور شوى!

بلا تريکس:اما ارباب اگر اينجا بمونيم همگى شبيه شما ميشيم!!

در همين بين لوسيوس يواشکى بانز رو بى هوش کرد و به آشپز خانه برد،-آتيش رو خاموش کن غذاى امشبو آوردم

-الان 3ساعته دارم سعى ميکنم اما خاموش نميشهه.........


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۷
منم درخواست دوئل ميدم چون اولين بارمه يه امتحانى ميکنم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۷
پس از چند ثانیه احساس کرد دندون هاش دارن تیز میشن و داره روی پوستش پولک در میاره...

ببینم هک ...اون.. چی.......بود؟

وکمی بعد احساس کرد دیگ نمیتون حرف بزنه..

هک:اون آزمایش جدیدم....بود

همه با دهن باز به هوریس که داشت به یه خزنده تبدیل میشد نگاه کردند

لودو که پس از دویدن از پله ها تازه به آشپزخانه رسیده بود دید که تمساح وسط آشپز خونه وایساده و داره همینطوری توی چشماش نگاه میکنه..

-هک..تور این دیگه..چیه؟؟؟؟

-آزمایش جدیدم بود هنوز کامل نشده بود هوری جونم یع دفعی خیلی اتفاقی کل لیوان رو سر کشید

-میدونی هکتور اگه من ريیس اینجا بودم همین حالا بهت میگفتم داد زد:توووو اخرراا جیی

-خب پس شانس آوردم تو اینجا کاره ای نیستی

هاگرید:بچه ها الان باید به فکر یه معجون باشیم تا هوریس رو دوباره به حالت انسانیش برگرده...هکتور حالا که این معجون دست گل تو بود باید خودت یه معجون خنثی کننده برای هکتور درست کنی

-اوووم میدونی چیه تو آزمایش قبلیم دانش آموزا برای د از یه مدت دوباره به حالت اولشون بر میگشتن واسه همین این معجون رو طوری درست کردم که دیگه به حالت اول برنگردن یعنی همینطوری بمونن...

لودو: هکتووووررر.......


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷
کمی بعد وقتی همه از شدت فکر کردن بالای سرشان علامت سوال درآمده بود.... یکی از مرگ خواران بلاخره به حرف آمد.

ادوارد:ارباب پروسه ی رشد مو اینگونه است:اول موهایی که از بلاتریکس بریدیم را در یه لیوان آب میگذاریم تا 3روز بماند و ریشه در بیاورد..بعد باید از باغچه ی حیاط مدرسه خاک حاصلخیز
بیاوریم و در روی کله شما بگزاریم شاید مجبور باشیم با چسب این کار را انجام بدهیم چون فکر نکنم خاک روی کله ی بزرگوارتان بماند....
درمرحله بعدی باید گیس های بریده شده ی بلاتریکس را در خاک سر شما بکاریم و بقیه کار هم خودش انجام میشود فقط باید روزی 2بار شب و صبح به موهایتان آب بدهید.
.
.
-هووم..

گویل:ارباب به نظر من باید موهای بلاتریکس رو به یه دکتر موبدیم تا روی کله ی شما بکارتش ایجوری قابل قبول تره.

-اووم اما ما از نظر ادوارد بیشتر خوشمان آمد پس زود باشید پروسه رشد موی مارا زودتر به انجام برسانید.

مرگخواران:

-من میرم از رودخونه آب میارم که بهتر رشد کنه.

-منم موهای بلاتریکس رو شونه میزنم تا صاف باشه.

گویل:اما اینطوری که مو نمی کارن گل میکارن.

بلاتریکس:میشه یکی به هکتور بگه بیاد اینو خفه کنه این بچه هیچی از مو کاشتن نمیدونه فقط تو دستو پای مائه.

-اما....

هکتور:گویل ببین عمو هکتور اومده بیا باهم بریم بهت معجون ساختن یاد بدم

-باشه خر شدم میااام

واینگونه بود که پروسه کاشت مو لرد سیاه شروع شد.....


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.