6ميرتل گريان داشت از پنجره به بيرون نگاه ميکردوهم زمان با موهای مشکی و بلندش بازی ميکرد,
که صدای گريه ای توجه اون رو به خودش جلب کرد اون با خودش گفت آه شايد هری اومده اينجا اما چرا داره گريه ميکنه؟؟رفت به سمت دستشويی وروی سکوی زير پنجره نشست در کمال تعجب دید پسری که در حال گريه کردنه دراکو مالفوی مغرورو خود شيفتس کمی با خودش فکرد کرد که چرا اون پسرک موسفيد اينطور گريه ميکنه؟.دلش برای دراکو سوخت پس جلورفت و پرسيد :
هی چرا داری گريه ميکنی ؟
دراکو که تا اون زمان هواسش به ميرتل نبود و بخاطر اينکه اون گريه شو ديده بودعصبانی بود با خشم به ميرتل گفت:
آه توی عوضی اينجا چيکار ميکنی هان ؟
ميرتل که از طرز صحبت کردن اون خوشش نيومده بود گفت :
من يه روح سرگردانم هرجا بخوام ميرم نيازی به اجازه ندارم .
دراکو گفت :زود باش گمشو از اينجا واگه بشنوم به کسی گفتی طوری طلسمت ميکنم که از به دنيا اومدنت پشيمون بشی .
ميرتل که حالاهم ترسيده بود هم کنجکاو گفت: هی من به کسی چيزی نميگم اما اگه به من بگی چرا گريه ميکنی ميتونم باهات همدلی کنم و درکت کنم.
. دراکو عصبانی و گريان گفت :
اين حرفارو واسه خودت نگه دارو بروو......
بعد به سمت شيرآب رفت تا صورتشو بشوره
ميرتل باعصبانيت گفت: اگه با کسی دردو دل کنی از غرورت کم ميشه مگه نه؟چون تو دراکو مالفوی هستی يه اصيل زاده خودشيفته اما اگه همينطوری ادامه بدی هيچ دوستی برات نميمونه ميفهمی؟ برای مدتی سکوت شد و اون ها توی چشمهای هم نگاه کردنددراکو که دليل ناراحتيش هم همين بود با لحن با مزه ای گفت: من يه اصيل زاده ی مغروم که هيچ دوستی ندارم از وقتی هری پاتر اومده همه دخترا به اون توجه ميکنن م من خيلی تنهام با هق هق گفت.
ميرتل که هم تعجب کرده بود هم از لحن بامزه اون خوشش اومده گفت: اوه اگه بخوای من ميتونم با تو دوست بشم دراکو.
دراکو گفت: هه در عوض چی می خوای؟
ميرتل با مهربونی گفت: اعتماد تورو.
. راوی:حالا3ماه از اون اتفاق ميگذره توی اين چند ماه دراکو خيلی با ميرتل صميمی شد فکرش رو نميکرد که يه روح اونقدر مهربون و خوب باشه شايد فکر کنين از اون روز دراکو اخلاقش تغير کرد اما اون مثل قبل رفتار ميکرد چون ديگه براش مهم نبود که دوستاشو از دست بده چون اون حالا يه دوست مخفی داشت که هيچوقت ترکش نميکرد. کسی چه ميدونه شايد بيشتر از يه دوست..😳😍
صفحه6 کارگاه داستان نويسیدرود فرزندم.
توصیفاتت میتونستن بیشتر باشن و بهتره که لحن توصیفات ادبی باشه. درواقع به نظرم بهتر بود که بعضی صحنه ها بیشتر بهشون پرداخته شه. حالات شخصیت ها مخصوصا، بعضی صحنه ها باید بیشتر توصیف میشدن تا خواننده میتونست راحت تر با رولت ارتباط برقرار کنه.
دیالوگ ها رو برو خط بعد و با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا شون کن. حتما به علامت گذاری ها دقت کن. یه قسمت از رولت رو اگه بخوایم اصلاح کنیم اینجوری میشه:
نقل قول:ميرتل باعصبانيت گفت: اگه با کسی دردو دل کنی از غرورت کم ميشه مگه نه؟چون تو دراکو مالفوی هستی يه اصيل زاده خودشيفته اما اگه همينطوری ادامه بدی هيچ دوستی برات نميمونه ميفهمی؟ برای مدتی سکوت شد و اون ها توی چشمهای هم نگاه کردنددراکو که دليل ناراحتيش هم همين بود با لحن با مزه ای گفت:
ميرتل باعصبانيت گفت:
-اگه با کسی دردو دل کنی از غرورت کم ميشه مگه نه؟چون تو دراکو مالفوی هستی، يه اصيل زاده خودشيفته! اما اگه همينطوری ادامه بدی، هيچ دوستی برات نميمونه ميفهمی؟
برای مدتی سکوت شد و اون ها توی چشمهای هم نگاه کردند. دراکو که دليل ناراحتيش هم همين بود، با لحن با مزه ای گفت:
در آخر هم بهتر بود به جای نوشتن "راوی" مینوشتی چند سال بعد. یا یه همچین چیزی.
اما در کل، با این که خود داستان زیاد جای پردازش نداشت، خوب نوشته بودی. امیدوارم اشکالاتت هم توی فضای ایفا حل بشن.
تایید شد.
مرحله بعدی: گروهبندی