استـــــــــاد!
استـــــــــــــــــاد، غصه نخورید استـــــــاد ما خیلی ناراحت میشیم استــــاد نه که ذاتمون خیلی حساس و لطیف و ایناست، ما خیلی شرمندهایم استــــــــــــاد! ولی اســتـــــــاد ما هافلیا یه کم آب روغن قاطی میکنیم و گریپاژ و اصن یه وعضی وقتی همچین سؤالایی میدید استــــــــــاد!
واسه همین نتونستیم حضور بهم برسونیم. حالا این که دقیقاً وقتی میگیم «حضور به هم برسونیم.» باید چی رو به چی برسونه، مرلین اعلم!
بعد استــــاد ما اومدیم یه طلسم در کلاستون اجرا کردیم که حالا که ما نمیتونیم بیایم، مثل اون طلسمای سر جام جهانی کوییدیچ [ اون سال که ایرلند قهرمان شد، یادتونه استــــــاد؟! ] که هرکی به محدودهش میرسید حواسش پرت میشد و یادش میفتاد یه دوشواریای داره و باس بره، اجرا کردیم در ِ کلاستون، این شد که همه دستهجمعی پیچیدن.
این کلاً جواب ِ سؤال چهارتون استــاد برای همهی بچهها!
بعد اگه خیلی با هماهنگی حال کردید، امتیازش رو برای ما محسوب کنید استـــــــــــاد!
بعد استـــــــــاد! کی گفته هیشکی یه توله گرگ زشت پیر رو نمیخواد استـــــــــاد؟! ما خیلی دوست داریم به کلکسیون ِ سرهایی که سر در ِ خونهی آباء و اجدادیمون زدیم، یه توله گرگ زشت پیر اضافه کنیم.
چطور مگه؟! کسی پیش شما شکایتی کرده؟! بهش بگید ما میخوایمش! بگید بیان پیش ِ ما!
اینم جواب سؤال یکتون استـــــاد!
بعد استـــــــــاد! ببینید ما همین پیش پای شما داشتیم به قند عسلمون میگفتیم هاگوارتز کلاً ذهن خلاق و جستجوگر جادوگرا و ساحرهها رو به ورطهی نابودی میکشونه. استادا میان یه سری هدف واضح و مشخص از روش های واضح و مشخص تعیین میکنن که بچهها فقط باس زحمت بکشن برسن بهش!
بعد استــــــــاد شما و این برادرتونه، چیه! ما آخر نفهمیدیم دقیقاً چی ِ هم میشید استــــــــاد، به امید مرلین که هر نسبتی دارید آسلامی باشه...
چی میگفتیم؟! آها! بعد شماها هی میاید دوشواری وارد میکنید به ما. سؤالای خلاقانه میدید، رولهای درست حسابی میخواید... اصن استاد روال کار هاگوارتز رو زیر سؤال میبرید استـــــــــاد! ما نمیدونیم چرا جد بزرگوارمون یا استرس شما رو اخراج نکردن تا حالا... ممکن هم هست که استرس اخراجتون کرده باشه، فقط اعلام نکرده باشه!
خلاصه که استــــــــاد، ده از ده!
اینم جواب سؤال دومتون.
____________________
صدای عجیبی در راهروهای مدرسه طنین انداخته. یه چیزی شبیه موزیک ِ متن. صدای پا کوبیدن از همهی کلاسا به گوش میرسه. تدی پای تخته ایستاده، دستشو زده زیر چونهش و زیر لب با لحن محزونی عوعو میکنه و اصن هم حواسش به بیرون از کلاسش نیست.
تا این که یه صدای جیغ وحشتناک میاد و کسی با صدای گرومپی، به دیوار بغلی برخورد میکنه. دیوار بغلی که کلاس ِ...
صدای داد و فریاد:
- We Don't Need No Education...!
تدی آب دهنشو قورت میده. به نظر میرسه استرجس برای تاریخ جادوگریش باید دنبال یه استاد دیگه باشه.
اونطوری که لینی به دیوار کوبیده شد...!
و صدای نعرهی دیگهای از کلاس ِ روبهرویی:
- We dont need no thought control
No dark sarcasm in the classroom ...!
و صدای کسی که از ارتفاعی سقوط کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر... شلـــــــــپ!!
خب، شاید لوسیوس شنا بلد بود، هوم؟!
و تدی همچنان علاقهای نداشت از در ِ کلاسش بیرون بره! عربدههای کلاس بغلی، روی جیمزو وقتی داشت زیر دوش حموم آواز میخوند، سفید میکردن! [
]
- Teachers leave them kids alone
Hey! Teachers! Leave them kids alone! خیله خب! خیله خب! اگه تدی خودش یکی از اون Teachers نبود که مخاطب خشمگین این شعر قرار گرفته، میتونست اقرار کنه این همآوایی اونو یاد مرحوم گیلمور و واترز در یک نگاه مینداخت!
تدی با ذهنجویی، وارد ذهن اولین کسی شد که پُشت درهای امن ِ کلاسش حضور داشت و با دیدن ِ صحنهی پیش ِ روش، بزرگترین درس زندگانیش رو گرفت: «ذهن دیگران جای امنی برای انگولک کردن نیست!» و به سرعت از مشاهدهی اون دانشآموزای تشنه به خون ِ شورشی که معلوم نبود کدوم شیرپاکخوردهای در مورد موسیقی بهشون تکلیف داده [ مادرجون ِ ما نبوده.
] و در اثر جستجو، به آلبوم ِ The Wall پینک فلوید برخوردن؛ گریخت!
در همین لحظه که داشت نفس راحتی میکشید بابت کلاس خالی از دانشآموزش، یکی در ِ کلاس رو با شدت و حدت هرچه تموم تر باز کرد:
- استــــــــــــــــــــــــاد!! ببخشیـــــــــــد دیر رسیدیــــــــــــم!
- نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!
All in all it's just another brick in the wall.
All in all you're just another brick in the wall! حملــــــــــــــه!!
آمدیم، نبودید، رفتیم!