هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ستاد انتخاباتی فلور دلاکور
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۱
به به چه ستاد فعالی !
من از همین لحظه ستادمو افتتاح می کنم .

نقل قول:
فلور!!

پلیز یه کم از برنامه‌هات واسمون توضیح میدی؟ چه کار‌هایی‌ می‌خوای واسه بهتر شدن و جذاب شدن ایفا انجام بدی؟ به فکر تغییرات اساسی‌ هم هستی‌؟ در مورد روند ایفا و انجمن‌ها و وظایف ناظرا منظورمه.

چه قدر تلاش میکنی‌ که آدرس سایت به ساحرگان او آر جی‌ تغییر پیدا کنه؟!


برنامه های من میلیونین ولی چندتاشون عبارتن از اینا :

تعویض ناظرایی که در خواب به سر می برن .

سوژه هارو جالب تر بکنم چرا چرا تموم سوژه هامون عبارتند از جنگ محفل و مرگخوار ، دوستی موقت محفل و مرگخوار یا توطئه های محفل و مرگخوار بر علیه رئیس گرامی .

البته برای وظایف ناظرا هم یه فرم کامل دارم درست می کنم !

و در آخر تلاش بی وقفه برای تغییر نام سایت به ساحرگان . او آر جی

نقل قول:
فلور دلاکور در دفتر ستاد نشسته بود و مشغول آرایش کردن بود و با دقت و وسواس خاصی مشغول کشیدن خط چشم بود و معاونش به طور همزمان مشغول پدیکور او بود که صدای تق تق در شنیده شد.
فلور با ناز و کرشمه ی خاصی گفت: بـفــرمــایـیــد!
صدایی از پشت در گفت: این جوری که نمیشه خواهر اول یه لچکی چیزی بندازید رو سرتون ما با زبون روزه چشمون به نامحرم نیوفته
فلور با تعجب پرسید: شما از کجا دیدی که من لچک سرمه یا نه آقای محترم؟!
در باز شد و لودو گفت: حالا که اصرار میکنید همینجوری میام تو و سپس لودو وارد شد و پشت سرش گراوپ آمد و به سمت میز فلور دوید ...

اوهـــــوی غول بیابونی نفهم چی کار میکنی؟ خجالت بکش! تو مرام ما نیست رو زن جماعت دست بلند کنیم، پس آسلام چی میشه؟ بیا برو بیرون تا بعدا به حسابت برسم فقط یادت نره از لای در فیلم بگیری خوب حاج خانم دلاکور، من اومدم خدمت شما که عرض کنم مگه ما جادوگرا مردیم؟ مگه ما سیب زمینی هستیم که یه دختر بیاد کاندید بشه؟ بهتر نبود شما تو اندرونی مشغول همین قرطی بازیا میشدنی و به بچه داری و این صحبتا میرسیدید و امور سیاسی رو به ما مرد ها میسپردید؟ البته نه این که فکر کنید من با حقوق بانوان و برابری زن و مرد مخالفم ها، نه! زن ها هم هم اندازه مرد ها حق حضور در اجتماع رو دارن اما تا جایی که آسلام در خطر نیوفته شما هم که ماشالا برو رویی داری و قشنگ تر از پری تشریف دارین ... اینه که خوب نیس تو انظار باشید و تنها تو کوچه برید چون بچه های کوچه دزدن خدای نکرده خانم وزیر رو میدزدن


آقای بگمن قدم رنجه فرمودید ، با همراهتون وارد دفتر من شدین و این جارو با قدم های پاکتون معطر فرمودید . ( حالا اشاره نمی کنم که خدمتکارای بد بخت من تا چند ساعت مشغول پاک کردن بوی خوش پاتون بودن . )

مستر جان من گفتم شما جادوگرا خسته می شین من نباشم .
آخه مگه میشه این همه جادوگر خودشونو به خطر این بازی های سیاسی بندازن و ما ساحره ها فقط از اون پایین تشویقشون کنیم ؟
بزنم به تخته همه ی کاندیداهای جادوگرم خوشتیپن درست مثل شما و همراهتون .
نمی گین تو محیط سیاسی قرار می گیرین به راهای نادرست کشیده می شین ؟! ما ساحره ها خودمونو بیشتر نگه می داریم .

شما که خودتونم خیلی پاک و مومنین روزه که هستین ، از دید زدن بانوان بی حجاب هم که دوری می کنین (یه سوال ریتا تو حموم حجاب داشت ؟ ) ! مثلا همین مورفین جانو نگا ، اصلا پاک پاک بود بچه یکم تو این محیط سیاسی موند معتاد شد !

من برای حفظ سلامت خودتون بهتون می گم این پایین بمونین ما ساحره ها از اون بالا هواتونو داریم .



ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۵ ۲۱:۰۴:۳۲

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
آگوستوس در زد و وارد اتاق لرد شد . تعظیمی کرد و پرسید : ارباب ، با من کار داشتین ؟

لرد همانطور که چوبدستیشو تمیز می کرد گفت : آگوستوس ، ارباب حس می کنه تو لیاقت جانشینی اربابو نداری ، برای همین تصمیم گرفتم تو رو امتحان کنم .
تو با یکی از افراد مورد اعتماد لرد دوئل می کنی ، اگه بردی جانشین ارباب می شی اگه باختی اون فرد جانشین میشه .

آگوستوس پرسید : و اون فرد مورد اعتماد شما کیه ارباب ؟

لرد به سردی گفت : فلور دلاکور .

آگوستوس با پوزخندی پرسید : ارباب شما یه ساحررو به دوئل می فرستین ؟

لرد با همان لحن جواب داد : انتخاب اربابو زیر سوال می بری ؟

آگوستوس فوری جواب داد : نه ارباب .

و بعد از کسب اجازه از لرد از اتاق خارج شد . بیرون که رسید مرگخوارارو دید که مشتاقانه منتظرن خبرارو بشنون .

ایوان پرسید : خوب چی شد ؟

آگوستوس جواب داد : ارباب گفت با فلور دوئل کنم .

سپس سرگرم آماده کردن خودش شد .

در آن طرف فلور با پوشیدن چسبون ترین رداش و تمرین چند تا طلسم مشغول آماده کردن خودش بود .

دو ساعت بعد

فلور با ژستی دلربا وارد زمین دوئل شد ، آگوستوس هم با چشمای چهارتا شده منتظر فلور بود .

لرد که بر بالاترین نقطه نشسته بود گفت : شروع کنین .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
_ لینی بیا پامو ماساژ بده . رز ظرفارو بشور ، ایوان موسیقی ، روفوس حمومو آماده کن ، لینی تو هم با من میای .

در اتاق لرد

فلور در حالتی بسی دلربا قرار گرفته بود و هر کس به جز لردو از هوش می برد .

_ آه ، ارباب . ای سیاه ترین . امروز مرگخوارا یه چیزایی می گفتن ، مثلا این که شما مثل دامبلدور شدین ، خرافاتی . در ضمن این آگوستوس داره مرگخوارارو علیه شما تحریک میکنه ، مثلا ارباب من شرط می بندم الآن صدای جیغ میاد .

_جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ ، آگوستوس تو همین الآن چه غلطی کردی ؟

فلور ادامه داد ، دیدین ارباب .

- جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ ، جییییییییییییییییییییییییییییییییغ ، جیغ

لرد سیاه با اخمی عمیق گفت : چه خبره ، اگه همین جوری پیش بره ، ارباب کر میشه .

آن طرف مرگخوارا

لینی با عصبانیت از آگوستوس دور شد .
و آگوستوس با گوش های کر شده رفتن او را تماشا کرد .

فلش بک


لینی با تعجب پرسید : کجا بیام ؟

آگوستوس با لبخندی موذیانه جواب داد : حموم .

پایان فلش بک


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
بانو لبخندی زد او کاملا شادیه الفیاسو حس می کرد و همین شادی الفیاس باعث شاد شدن اون می شد .باد خنکی موهایش را به هم ریخت ، بانو توجهی نکرد .

بانو به آرامی گفت : عشق من ...

ناگهان جو اتاق تغییر کرد ، پروتی جیغ کشید خواننده ها دست از خواندن کشیدن و موهای بانو سیخ شد .

بانو به سرعت چوبشو آماده کرد و با مشاهده ی الفیاس که همون کارو کرد ،دلگرمی گرفت .

صدای جیغ نازکی اومد .بانو نفسشو حبس کرد مرگ خوارا حمله کرده بودن . اعضای محفل به سرعت به فرم آماده باش در اومدند .

بانو مرگخوارارو دید که یکی یکی ظاهر شدند . صدای جیغ گوش خراشی به گوش رسید و اعضای محفل بی هوش شدن .

بلاتریکس با خشنودی لبخندی زد و گفت : نگا کنین نقشه های ارباب همیشه درست از آب در میان .

به دلیل نا معلومی آماندا چشماشو چرخ داد و به سمت محفلیا رفت .

مرگخوارا تمام محفلیارو به شکنجه گاه انتقال دادن و خودشون هم به درگاه ارباب آپارات کردن .

شکنجه گاه

بانو به سختی چماشو باز کرد و به صورت الفیاس خیره شد ، حاضر بود همه چیزشو بده تا الفیاس بیرون بره .


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۱ ۱۳:۱۱:۵۰

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
یک ماه بعد

لرد سیاه که با عینک آفتابی تو اتاقش نشسته بود ، گفت : لودو آب میوه ی من کو؟

لودو که عرق ریزان در حال درست کردن صد و نود و پنجمین لیوان آب میوه بود گفت : الآن ، ارباب. توی این لیوانتون ، شاه توت ، اشک ققنوس ، توت فرنگی ، پرتقال ، معجون جوانی و ... اس .

و آب میورو در دست لرد گذاشت . لرد لیوان آب میورو سر کشید و گفت : لودو میدونی ، به نظرم ماه عسل به دخترم خیلی ساخته .

ناگهان صدای جیغی بلند شد و حرف لردو قطع کرد .

جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ

لرد با عصبانیت فریاد زد : لودو برو ببین کی جیغ زده و زوود پیش من بیارش .

لودو دستگیره ی در را گرفت اما ناگهان به عقب پرت شد و ساحره های مرگخوار جیغ و داد کنان وارد شدند .

لرد کروشیویی زد که موجب سکوت شد و پرسید : چه خبره ؟

فلور با شوق و ذوق گفت : ارباب تبریک می گم ، ای سیاه ترین جهان دخترتون تخم گذاشته ، مبارک باشه پدر بزرگ شدین .

سپس نجینی و ایوان همراه با کالسکه ای وارد شدند ، اما لرد بی توجه به نجینی با دهانی نیمه باز به دو تخم براق تو کالسکه خیره مانده بود .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
تری پرسید : معجون مرکب از کجا بیاریم ؟

ایوان بطری ای در آورد و گفت : خوب اینم از معجون حالا باید موی بلاتریکسو پیدا کنیم .

روفوس با طلسم جمع آوری ای موی بلاتریکسو ردیف کرد و معجون آماده شد .

فلور معجونو به آماندا تحویل داد و گفت : نوش جان !

آماندا نالید : چرا من ؟

ماری جواب داد : خودت ایدرو دادی .

آماندا که راه فراری نمی دید با انزجار دماغش را گرفت و معجون مشکی رنگو سر کشید .

چند ثانیه بعد به جای آماندا ، بلاتریکسی ایستاده بود ، بلاتریکس تقلبی با نفرت به خودش نگاهی کرد و آپارات کرد .

همان لحظه دم جنگل

تق

بلاتریکس با دیدن خودش سر جایش خشک شد ، بلاتریکس تقلبی یا همان آماندا وزیر آلمانو بر باد داد و وارد جنگل شد .

بلاتریکس نگاهی به در جنگل انداخت ، او نمی دانست جریان چیست چگونه خودش می تواند همزمان در دو جا حضور داشته باشد .

بالاخره صبر بلاتریکس تمام شد و به طرف در رفت .

آن طرف در آماندا با قیافه ی خودش منتظرش بود .



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
آماندا با ترس و لرز گفت : ارباب فکر نمی کنین ، به جای رفتارا ما الآن باید شمارو به حالت اولتون دراریم ؟!

ارباب لحظه ای در فکر فرو رفت و گفت : آره فکر خوبیه ...

ایوان پرسید : کدوم فکر ارباب ؟

ارباب جواب داد : خوب معلومه ما باید یه کاری کنیم که این محفلیا تا یه مدت دورو برمون نباشن تا من به .

کراب با خوشحالی دستاشو بر هم زد و گفت : فکر عالی ایه ارباب .

لرد سیاه که در آستانه ی له شدن قرار داشت فریاد زد : کراااااااااااب .

دو دقیقه بعد


_ خوب شرایط ما اینه که محفلی ها به هیچ وجه نزدیک مرگخواران و خانه ی مرگخوارا نشن .
بقیشو حدودا یک ماه دیگه بهتون می گیم .

نماینده با بی حوصلگی خداحافظی کرد و به محفل آپارات کرد .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
فلور گفت : روفوس یکی از کساییه که میاد چند روز پیش جای پاشو تو وزارت محکم کرد . حالا هم داره میاد واسه اولین ماموریت . بقیرو نمی دونم !

آندرومدا با لبخندی شیطانی گفت : پس یکم سم بخورد بانو بدیم حله .

تری با دهان پر گفت : سم قوی نباه ما نی خوایم بانو بمیره . مری بشه بس .

دفتر مشقهای لیسا افتادن و باعث جرقه زدن فکری تو سر لیسا شدند .

اونا بیشتر از چهار نفر نمی تونن باشن ! تازه همشون هم از محفل هستن .

وزیر که قیافه ی متفکری گرفته بود گفت : فلور و آندرو و تری میرن محفل بقیه میریم وزارت خونه .

فلور پرسید : ببخشید مارو می فرستی وسط این تسترالای گوشت خوار ؟!

وزیر جواب داد : ماتاسفانه بله ! خودت گفتی از جونت واسه ریون میگذری . اونجا که رسیدی بهت خبر میدیم کیارو باید ناک اوت کنین .

صبح روز بعد وسط محفل


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: ثبت نام کاندیدای وزارت
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
نام: فلور دلاکور

مدت زمان عضویت در ایفای نقش :


یک سال و یک ماه یا دو ماه

برنامه های خود :

به راه انداختن پایگاه ارزشی خود .... ، اوباش هاگزمید و ... . جلوگیری از جادو گر سالاری ، ثابت شده که ساحره ها بهتر می تونن مدیریت کنن ، البته من از حق جادوگران کم نمی کنم ، حق ساحره ها و جادوگرانو مساوی می کنم .

تعداد معاونان و برنامه های آنان :

چهار تا معاون و یک مشاور برنامه های اونا بسیار پیچیدس و فعلا قابل ذکر نیست .

سوابق در وزارت سحر و جادو:

من تا حالا در وزارت نبودم ولی با کمک مشاور عزیز و توانایی های خودم مطمئنم می تونم خودمو نشون بدم .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۹:۲۶ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۱
فلور ضعیف و کم قدرت نبود ،( منم نمی خوام فقط به خاطر این که فلورو دوس دارم ازش دفاع کنم . )

فلور اولا فقط 17 سال داشت دوما فلور دلاکور کسی بود که به عنوان یکی از سه جادوگر انتخاب شد . این ثابت می کنه فلور ضعیف نبوده خیلی قدرتمند هم نبوده قبول دارم .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.