جاگسن با نارضیاتی گفت: اه، این چه وضعشه؟ داشتم از غذایی که ارواج برای سالازار اماده کردن بودن دوتا مرغ کباب شده کش میرفتم! این چه وقت زنده کردن بود آخه!
ایوان لگد محکمی نثار جاگسن میکنه و میگه: مرغ کبابی و زهر نجینی! مرتیکه میکروب، زنده اش کردیم طلبکارم هست! حیف که اونجا از همه ارواج دله دزدی میکردی، وگرنه میذاشتم همونجا بمونی تا ادب بشی!
با با نفرت و انزجار یقه جاگسن را گرفت و در حالی که او را مثل کیسه زباله با فاصله از خودش نگه داشته بود به همراه لینی به راه افتادند.
...ارباب، این مردک هپلی رو به زور از اون دنیا برش گردوندیم. حالا چیکارش کنیم؟ میترسم همه جا رو میکروبی کنه. تا الان سه تا پشه نیشش زدن هر سه تا در جا خشک شدن افتادن زمین!
لینی با پوزخند گفت: حداقل میتونیم ازش به عنوان پشه کش استفاده کنیم!
لرد دستی به سرش کشید و گفت: فعلا بندازینش گوشه سیاهچال. الان وقت فکر کردن به این موجود رو ندارم. ایوان، باید هر چه زودتر راهی برای خوب کردن حال نجینی عزیزم پیدا کنی، وگرنه مجبورت میکنم فردا شب کباب جاگسن بخوری!مفهومه؟
ایوان که چهل ستون! بدنش میلرزید گفت:چشم ارباب.