خلاصه ی سوژه:
جیمز و تدی از به قدرت رسیدن مورفین به شدت ناراضین و تصمیم گرفتند که با بازگشایی دوباره ی کلوپ رانده شدگان در کار وزیر جدید اخلال ایجاد کنند و اونو از صندلی قدرت به زیر بکشند.
مورفین این رو می فهمه و به ارنی دستور میده که تیم کاراگاهان رو برای سرکوب رانده شدگان که به شدت دارند عضو گیری می کنند، آماده کنه و نذاره که به کارشون ادامه بدند. مورفین دستور میده که رانده شدگان رو با کروشیو بفرستند آزکابان.
در همین احوالات نظر مورفین عوض میشه و تصمیم میگیره اعضای رانده شدگان رو معتاد کنه، برای همین با آنتونین تماس می گیره.
از اون طرف تدی و جیمز تصمیم می گیرن که وارد وزارت خونه بشن تا از تجهیزات چیز سازی که مورفین اونجا داره مردم رو با خبر کنند.
در همین حین مودی و رون که با کار های مورفین مخالف بودند با جیمز و تدی ارتباط برقرار کردند و گفتند که یه جورایی با اون ها هستند.
بنا بر این شد که مودی، تدی رو به وزارت ببره و اونجا به صورت نمایشی تدی فرار کنه. اما وقتی تدی فرار کرد گیر ارنی و بقیه ی کاراگاهان افتاد و تصمیم گرفته شد که معتادش کنند.
از اون طرف ماجرا هم رون به سراغ جیمز رفته بود.
----------------------------------------------------------------------
- حالا بژار یه کم چیژ بژنیم بت تا ببینی چه چیژ توپیــــه. آنتونین اون چیزکش برقی رو بژن تو برق!
توی اتاف وزیر سحر و جادو تدی رو به یک صدندلی چوبی بسته بودند و آستین یکی از دستاش رو تا آرنج بالا زده بودند.
آنتونین و مورفین در حال آماده کردن مراسم چیزکشون می شدند و ارنی هم با قیافه ای در هم رفته کمی عقب تر در حال نگاه کردن به این صحنه بود.
آنتونین با صدای بم و نجوا مانندی گفت:
- داش مورفین، میخوای اول خودتو سر حال بیارم بعد بریم سراغ این دوست کوچولومون؟
مورفین که سر از پا نمی شناخت گفت:
- آره به ژون داداش. آی قربونـــ...
باز مورفین چِت کرد و به دیوار روبروش خیره شد.
آنتونین نگاهی به ارنی کرد و گفت:
- وزیرتون باز خاموش کرد. بذار دنده دو، هولش بده!
ارنی جلو رفت و اول به آرومی و سپس به شدت وزیر رو تکون داد تا بالاخره به حرف افتاد.
باز هم مثل این که هیچ وقفه ای بین صحبتاش نیفتاده گفت:
- ...ـــت. اول منو بشاژ که دارم می میرم.
تق تق تق تق
صدای در زدن اومد. ارنی خوشحال از این که نباید به این بیشتر از این به صحنه های مثبت هیجده سال نگاه کنه سریع رفت و در رو باز کرد.
رون ویزلی با موهای قرمز رنگش جلوی در اتاق وزیر بود.
ارنی با لحنی خشک گفت:
- چیه؟ چی میخوای؟
رون در حالی که چندان هم ناراحت به نظر نمی رسید جواب داد:
- خبر های بدی دارم جناب معاون!
-چی شده؟ زود بگو!
رون نفسی تازه کرد و گفت:
- جیمز سیریوس پاتر با چند نفر از اعضای رانده شدگان به وزارتخونه حمله کردند و چند نفر رو به گروگان گرفتن و رفتن!
- چی؟ مگه میشه؟! چه کسایی رو گروگان گرفتن؟!
- طبق چیزایی که مشاهده شده، کاراگاه مودی، سالازار اسلایترین و دلوروس آمبریج به گروگان گرفته شدند.