هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
اندر سیاهچالهای! ستااااااااد رانده‌شدگان

آنیت و ریموس در نقش بازجوی خوب و بد سخت مشغول اعتراف گرفتن از دلورس بودن.

ریموس: پدر سوخته خیکی... بدم از پشم گربه‌‌هات کف ستاد رو فرش کنن؟‌ بگو هدفتون از گرفتن پسریم چی بود؟‌
دلورس: :worry:
آنیت: نترس دلورس.. ریموس جدی نمیگه ولی به این فکر کن هر چی بیشتر همکاری کنی، زودتر از اینجا بیرون میری.
ریموس: و هر چی کمتر همکاری کنی، بچه‌هات بیشتر بی مادر می مونن و ممکنه کم کم از گشنگی همدیگه رو بخورن.
دلورس:‌ من... من... من مامورم و معذور... من اصلا با مقامات بالا در ارتباط نیستم! هر چی ارنی بگه من میگم چشم...گفت تدی رو بگیریم.. منم گفتم چشم! به ریش مرلین قسم... من زبون روزه‌ای دروغ نمیگم!

آنیت و ریموس نگاهی به هم انداختن .. ظاهرا هر دو با دلیل دلورس قانع شده بودن!‌ پس اونو برگردوندن به سلولش و رفتن سراغ مودی.
مودی تا روی صندلی نشست یه چشمش رو به ریموس دوخت و چشم باباقوریش رو به آنیت و با لبخند معنی‌داری گفت:
- خوب گوش کنین من چی میگم اگه میخواین رفیقتون رو سالم تحویل بگیرین!

اندر حیاط ستاد

جیمز دستاش رو پشت سرش قلاب کرده‌بود و رژه میرفت و هزار تا فکر توی سرش بود...

الان جواب داییم رو چی بدم بگم دامادشو دسی دسی دادم دست وزارت... جواب زنشو چی بدم.. هی وای من.. جواب توله‌هاش رو چی بدم وقتی ماه کامل شد...

بدر کامل ماه در آسمان:‌

اندر وزارت (باشد که نباشد به حق همین روزهای عزیز! )

- قربان دستور عملیات نجات رو صادر می کنین؟‌
-
- اممم... قربان؟ آنتونین قربون دستت اینو بیدار کن.
آنتونین دست به کار شد و بعد از چند ثانیه چشمان وزیر یهو باز شد و گفت : “آخ داداش دشتت درشت” و بعد بیهوش افتاد. ارنی یقه آنتونین رو گرفت و فریاد زد:
- چیکارش کردی؟
- هیچی بابا... یه دیقه بهش زمان بده خودش reboot میشه!‌ با این چیکار کنیم؟ بسازمش؟
- صبر کن وزیر بیدار شه ببینیم چه خاکی تو سرمون بریزیم.

تدی هم‌چنان فقط شنونده بود و سعی میکرد خونسردی خودشو حفظ کنه حتی کمی هم حوصله‌ش سر رفته بود. سرش رو کج کرد و از دریچه کوچیک روی دیوار به آسمان نگاه کرد.
نگاه تدی با بدر کامل تلاقی کرد....
در ذهن تدی:











ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۹ ۲۱:۳۹:۰۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
کراب در حالی که از ادی سوت می زد؛ ا اتاق لرد بیرون رفت. لرد چند دقیقه منتظر ماند و وقتی دید که کسی نمی آید داد زد:
- بعدی رو بفرست تو؛ ارباب نباید معطل بمونه.

بالاخره فردی داخل شد. صورتش کثیف بود و لباس هایش پاره. لرد با عصابیت به او اشاره کرد که در را ببندد. لرد رو به او گفت:
- در مورد خودت بگو.

دختر در حالی که یک دفعه از آن قیافه مظلوم به دختری با یک نیش باز تا بناگوش تبدیل شده بود؛ بدون نفس کشیدن شروع به حرف زدن کرد.
- اسم من رزه. من کلا آدم خیلی باحالی هستم. پوست سفیدی دارم. مو های قهوه ای و فر مثل مادرم.و چشم های آبی ،بینی کشیده و قد بلند مثل پدرم. جاروم هم هر وقت پول دستم بیاد آذرخش می شه.
جستجوگرم و 2 بار در مسابقات جای مهاجم هم بازی کردم.
توانایی هام هم زیاده: حافظه ی بسیار خوب.تمرکز بالا.جستجوگر نسبتا با استعدادی هستم.تغییر شکلم خوبه.
مؤدب و درسخون و شیطون هم هستم.من بلاخره سنت ویزلی ها رو شکستم.برخلاف تمام خانواده ی پدری و مادرم به هافلپاف اومدم.اما همیشه با تمام گروه ها روابط دوستانه ای داشتم. من...

لرد دستش را بالا آورد و گفت:
- چیز هایی مثل تعداد مژه و طول موهات رو نیاز ندارم. تو مرگخوار خیلی پر حرفی هستی و...

رز که طاقتش تمام شده بود؛ گفت:
- قبول شدم یا نه؟ اگه قبول نشدم بگو که زودتر برم محفل ثبت نام. سه ساعت دیگه بسته می شه.

لرد در حالی که گیج شده بود؛ او را تایید کرد. بعد از رفتن رز لرد به این نتیجه رسید که این کار خیلی سختی است. باید کاری می کرد که کمتر وقتش گرفته می شد. چیزی مثل پخش کردن سوال ها و چک کردن جواب مرگخوار ها ویا هر چیز دیگر.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

به نام مامان هلگا

در این مقاله قصد داریم به اتفاقی بپردازیم که ساعاتی پیش در کلاس پروفسور آمبریج رخ داد و منجر به کشته شدن کور ممد پاتر بپردازیم.
من قصد دارم همین ابتدا پرده از رازی بردارم!
کور ممد پاتر، برادر کوچکتر عله پاتر است!
آن ها که در کودکی بسیار خوب و خوش با یکدیگر زندگی می کردند بعد از کور شدن ممد از یکدیگر جدا افتادند. هر چند که عله بعضی اوقات پیشنهاد پست های نمادینی مثل مدیریت ایفای نقش که کار خاصی برای انجام دادن ندارد() را به کور ممد پیشنهاد کرد، اما او هیچوقت پستی را نپذیرفت.( که ای کاش پذیرفته بود! )
از دلایل بلوف زدن آن فقید بزرگوار می توان به نکات زیر اشاره کرد:

1. داشتن برادری قوی مثل عله پاتر که در صورت لزوم می توانست به وسیله ی سیم سرور، آمبریج رو به پشم آراگوگ تبدیل کند.
2. داشتن سن بالا و قدرت بینایی کم، در نتیجه تشخیص اشتباه خیار به جای چوبدستی.
3. جلب توجه دختران 20 ساله ی حاضر در کلاس!
4. کور بودن ممد و ندیدن تاریخ آخرین ورود عله به سایت.

حال باید دید که چرا پروفسور آمبریج که بسیار بسیار رئوف و دوست داشتنی و خوشگل و خوش تیپ هستند، و میخواهند به اینجانب نمره ی کامل دهند(:pretty:) این بنده خدا را کشتند:

1. تنفر ذاتی پروفسور زیبا و نازمون() از خاندان پاتر.
2. داشتن بغض و کینه از عله به دلایل نا معلوم.
3. در اومدن کلاس از حالت خشک.
4. ترساندن ارنی مک میلان بدبخت.

* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)
الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس د) شوخی دور همی

هیچکدوم! به نظر من این جواب ها اشتباه است. پروفسور آمبریج سعی داشت رز ویزلی را حالی به حولی کند تا که تا آخر کلاس از شر جیغ و ویغ هایش در امان بماند.

* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)
الف) حماقت پروفسور آمبریج ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟ د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح

گزینه ی ب!

* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)

بی شک مرکز تزریق اخلاص سربازان فدایی وزارتخانه (واقع در وزارت سحر و جادو) بهترین انتخاب خواهد بود.
این مرکز با تزریق چیز های خفن خفن، چنان حالی بهتون میده که اصلاً نمیفهمید مردید، چه برسه به این که بخواید بترسید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
پست 434# آلستور مودی

آفرین. واقعاً پست خوبی زدی و مستحق یه نمره ی بالا هستی.
خیلی نوشته هات رو می پسندم و سوژه رو هم قشنگ پیش می بری. طنز قشنگی هم استفاده می کنی.

نقل قول:

پس از این که این کل کل در ورای پست ها پایان گرفت کاراکتر ها که تا الان به حالت مانده بودند دوباره ریستارت شدند و ارنی به ادامه ی حرفش پرداخت: بله من کنترل امور رو بدست می گیرم!


این بند رو خیلی قشنگ نوشتی. کلاً این جا سوژه رو نجات دادی و مطمئن باش یه نمره ی اضافی هم اینجا می گیری.

فقط یک نکته رو باید رعایت کنی. سعی کن تو پستت زیاد دیالوگ ها و... رو بولد نکنی.( تغییر اندازه که به هیچ وجه!) اینجوری یه کمی ظاهر پستت زشت میشه. بولد کردن بیشتر برای تغییر زمان و مکان استفاده میشه.
می تونی بنویسی ارنی فریاد زد.
ولی اگه نیاز شد هم می تونی از بولد کردن استفاده کنی. ولی ترجیحاً کم.

در مورد دیالوگ نویسی هم به این نکته دقت کن:
نقل قول:
برای دیالوگ نویسی دو تا شیوه هست که اولی بیشتر توی این سایت رایج بوده.
1. توصیف حالات و... رو بنویسی، یک « : » بذاری و بری سطر بعد. یک « - » بذاری و دیالوگتو شروع کنی.
مثال:
ارنی نگاهی به اون انداخت و گفت:
- برو بابا بذار باد بیاد!

2. توصیف حالاتت رو که نوشتی و دو نقطه گذاشتی، دیالوگت رو داخل گیومه ی فارسی بذاری. (گیومه ی فارسی با دکمه های Shift+k و Shift+L زده میشه.)
مثال:
ارنی نگاهی به اون انداخت و گفت:« برو بابا بذار باد بیاد!»

من توصیه می کنم از شیوه ی اول استفاده کنی.


آخرین نکته هم این که شکلک رو سعی کن همیشه آخر دیالوگ به کار ببری. یعنی طرف دیالوگش رو بگه تا تموم شد شکلکش رو نشون بدی.
هر چند بعضی وقتا مثل اون شکلک که گذاشتی استثنا وجود داره.

واقعاً نقطه قوت های خوبی داری. مثل این که داری شخصیتت رو پرورش میدی و حواست هست مثلاً مودی که یه شخصیت سفیده دوست داره کلوپ کارش رو ادامه بده.
چند تا تیکه ی خیلی قشنگ داشتی، مخصوصاً دیالوگ آخر غوله که واقعاً یه پایان قشنگ رو برای پستت به وجود آورده بود.
یا همین دیالوگیت که نقل قول کردم.
به خاطر برگردوندن سوژه 3 امتیاز اضافه میگیری.

امتیاز پست 434: 8+3=11

مطمئنم که تا آخر تابستون این پتانسیل رو داری که 4 ستاره رو بگیری و معاون این دفتر بشی.
سعی کن نکاتی که گفتم رو رعایت کنی، پست های اعضای با تجربه رو بخونی و خیلی پست بزنی.

موفق باشی


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
بچه ها به پست قبلی توجه نکنید...سلازار اسلیترین درس خودش را در این جا گذاشته است.
در کوتاه ترین زمان پست پایینی برداشته می شود.

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_



حیاط هاگوارتز از همیشه خلوت تر بود.دانش آموزان به سوی کلبه ی قدیمی هاگریددر حرکت بودند .
کنار کلبه ی هاگرید گل های زیبایی روییده بود.نشاط در باغچه ی کوچک هاگرید دیده میشد.
نسیم خنکی صورت دانش آموزان را نوازش میداد.

بچه ها مدتی را زیر نور پرحرارت آفتاب گذراندند.از دوردست ها سایه ای مشخص شد.قد بلند و زیبایی هیکل وی دانش آموزان را به وجد آورده بود.

یکی از بچه ها با هیجان گفت:او پروفسور اسلینکرد است.او را دیروز در دفتر اساتید دیدم.زیبایی کلام او توصیف ناپذیر است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


همه ی دانش آموزان منتظر ورود وی بودند.پروفسور وارد کلاس شد.
با سلامی که کرد همه ی دانش اموزان متوجه منظور آن پسر شدند!!!!!

پروفسور شروع به صحبت کرد:
درود بر همگی.شاید مرا نشناسید...بنده ویلبرت اسلینکرد هستم ، نویسنده ی کتاب های مختلف.
پروفسور اسلیترین از من درخواست کردند که به طور موقت کلاس مراقبت از موجودات جادویی را بر عهده بگیرم.
من هم با کمال میل پذیرفتم.حال اگر سوالی ذهن شما را مشغول کرده ، چه درسی و چه غیر درسی ، بپرسید.

دانش آموزان سکوت کردند.

پروفسور ادامه داد : خب بچه ها ، در ابتدای امروز درباره ی درجه بندی جانوران حرف می زنیم .
درجه بندی جانوران به شکل زیر است:

*****:جادوگر کش معروف / اهلی و رام کردن آن ها غیر ممکن است.
****:خطرناک / نیاز به دانش تخصصی دارد.
***:قابل مهار توسط جادوگران کاردان
**:بی خطر / اهلی شده
*:ملال آور

در گذشته معلمان قبلی اغلب با درجه های ( * ) و ( ** ) با شما کار می کردند ولی از امروز من شما را با آنچه در آینده پیش رو دارید ، آماده می سازم.

یکی از دانش آموزان دستش را بالا آورد و گفت:استاد...درس امروز درباره ی چه جانوری هستش؟؟؟

-بله...به آن موجودی که در قفس است نگاه کنید.اسم آن " آل " است.چه کسی می داند که آل چه نوع موجودیست؟

-آقا اجازه؟

-بگو.

-آل موجودیست که بیشتر در مکان های عمومی زندگی می کند.او بچه ها را به خود جذب می کند و بعد آنان را می بلعد.

-درسته...آل موجودی خطرناک است و در درجه ی چهار ستاره ها ( **** ) طبقه بندی شده است.
پس اکنون سعی کنید شکل آل را درست بکشید.

درس امروز همین است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


سوالات این جلسه


آل ها بیشتر در کدام کشور ها زندگی می کند؟ (5 نمره)

آل ها چگونه کودکان را به خود جذب می کند؟به طور خلاصه توضیح دهید؟ (15 نمره)

آخرین حمله توسط آل ها در کجا و به چه کسی گزارش شد و آیا این آل در حمله ی خود موفق بود؟ (10 نمره)

سوال امتیازی:وزارت سحر و جادو چگونه بر مشکلات جانوران نظارت دارند؟ (10 نمره)


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


توجه داشته باشید که اگر کسی به سه سوال اصلی پاسخ کامل داد و امتیاز کامل گرفت ، سوال امتیازی برای وی حساب نمی شود.

در صورت نیاز هم می توانید از کتابخانه ی هاگوارتز و بخش جانورشناسی استفاده کنید.

و پس از گفتن آخرین جمله ، پروفسور کلاس را ترک کرد.




پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
خلاصه ی سوژه:

جیمز و تدی از به قدرت رسیدن مورفین به شدت ناراضین و تصمیم گرفتند که با بازگشایی دوباره ی کلوپ رانده شدگان در کار وزیر جدید اخلال ایجاد کنند و اونو از صندلی قدرت به زیر بکشند.
مورفین این رو می فهمه و به ارنی دستور میده که تیم کاراگاهان رو برای سرکوب رانده شدگان که به شدت دارند عضو گیری می کنند، آماده کنه و نذاره که به کارشون ادامه بدند. مورفین دستور میده که رانده شدگان رو با کروشیو بفرستند آزکابان.
در همین احوالات نظر مورفین عوض میشه و تصمیم میگیره اعضای رانده شدگان رو معتاد کنه، برای همین با آنتونین تماس می گیره.
از اون طرف تدی و جیمز تصمیم می گیرن که وارد وزارت خونه بشن تا از تجهیزات چیز سازی که مورفین اونجا داره مردم رو با خبر کنند.
در همین حین مودی و رون که با کار های مورفین مخالف بودند با جیمز و تدی ارتباط برقرار کردند و گفتند که یه جورایی با اون ها هستند.
بنا بر این شد که مودی، تدی رو به وزارت ببره و اونجا به صورت نمایشی تدی فرار کنه. اما وقتی تدی فرار کرد گیر ارنی و بقیه ی کاراگاهان افتاد و تصمیم گرفته شد که معتادش کنند.
از اون طرف ماجرا هم رون به سراغ جیمز رفته بود.
----------------------------------------------------------------------
- حالا بژار یه کم چیژ بژنیم بت تا ببینی چه چیژ توپیــــه. آنتونین اون چیزکش برقی رو بژن تو برق!
توی اتاف وزیر سحر و جادو تدی رو به یک صدندلی چوبی بسته بودند و آستین یکی از دستاش رو تا آرنج بالا زده بودند.
آنتونین و مورفین در حال آماده کردن مراسم چیزکشون می شدند و ارنی هم با قیافه ای در هم رفته کمی عقب تر در حال نگاه کردن به این صحنه بود.

آنتونین با صدای بم و نجوا مانندی گفت:
- داش مورفین، میخوای اول خودتو سر حال بیارم بعد بریم سراغ این دوست کوچولومون؟

مورفین که سر از پا نمی شناخت گفت:
- آره به ژون داداش. آی قربونـــ...

باز مورفین چِت کرد و به دیوار روبروش خیره شد.

آنتونین نگاهی به ارنی کرد و گفت:
- وزیرتون باز خاموش کرد. بذار دنده دو، هولش بده!

ارنی جلو رفت و اول به آرومی و سپس به شدت وزیر رو تکون داد تا بالاخره به حرف افتاد.

باز هم مثل این که هیچ وقفه ای بین صحبتاش نیفتاده گفت:
- ...ـــت. اول منو بشاژ که دارم می میرم.

تق تق تق تق

صدای در زدن اومد. ارنی خوشحال از این که نباید به این بیشتر از این به صحنه های مثبت هیجده سال نگاه کنه سریع رفت و در رو باز کرد.
رون ویزلی با موهای قرمز رنگش جلوی در اتاق وزیر بود.

ارنی با لحنی خشک گفت:
- چیه؟ چی میخوای؟

رون در حالی که چندان هم ناراحت به نظر نمی رسید جواب داد:
- خبر های بدی دارم جناب معاون!

-چی شده؟ زود بگو!

رون نفسی تازه کرد و گفت:
- جیمز سیریوس پاتر با چند نفر از اعضای رانده شدگان به وزارتخونه حمله کردند و چند نفر رو به گروگان گرفتن و رفتن!

- چی؟ مگه میشه؟! چه کسایی رو گروگان گرفتن؟!

- طبق چیزایی که مشاهده شده، کاراگاه مودی، سالازار اسلایترین و دلوروس آمبریج به گروگان گرفته شدند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
چند دقیقه بعد اولین نفر وارد اتاق شد. با دیدن لرد زد زیر خنده.
لرد:چته تو؟اون بیرون روشنت نکردن اینجا باید چطور رفتار کنی؟
فرد تازه وارد به سختی خنده اش را کنترل کرد و جواب داد:بله بله.روشنم که کردن.ولی آخه نمیدونین چهره تون با این عینک چقدر...

لرد عینکش را روی صورتش جابجا کرد.فکر میکرد با عینک جدی تر به نظر میرسد.ولی ظاهرا اینطور نبود.رو به فرد تازه وارد کرد و پرسید:
اسم؟میزان تحصیلات؟توانایی های فردی؟هدف از عضویت در گروه؟
تازه وارد:ای بابا.اینا رو که موقع ورود به ایفای نقش جواب دادیم.چقدر قراره سین جیم بشیم؟...نه نه...جان من اون چوب دستیتونو کنار بذارین.جواب میدم.وینسنت کراب.هاگوارتز ردی.یعنی اصلا رام ندادن هاگوارتز،توانایی اغفال ساحره ها، اغفال ساحره ها!:zogh:
لرد تند تند سرگرم نوشتن جوابهای کراب شد.بعد از چند ثانیه چوب دستیش را بطرف کراب گرفت.کراب با وحشت از جایش پرید و شروع به دویدن بطرف در کرد:من که چیزی نگفتم.شما چقدر زود عصبانی میشین.

لرد چوب دستی را بطرف کراب پرتاب کرد و گفت:فرار نکن!ازت میخوام یه طلسم اجرا کنی.اون پشه رو میبینی روی دیوار؟شکنجش کن ببینم.
کراب چوب دستی را بطرف پشه گرفت و با صدای بلد طلسم کروشیو را به زبان آورد.

لرد:خب؟این که تکون نمیخوره.
کراب:ارباب الان داره عذاب میکشه.از شدت درده که نمیتونه تکون بخوره.شما فریادهای دردناکشو نمیشنوین.الان از نیشش تا بالش درد میکنه.اصلا نمیدونین چقدر داره زجر میکشه.
لرد نگاه مشکوکانه ای به پشه انداخت.قانع نشده بود.ولی داوطلبانن زیادی پشت در منتظر بودند.لرد مهر تایید به پرونده کراب زد و او را به بیرون فرستاد و گفت:بگو نفر بعد بیاد تو.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
با سلام خدمت برادران قاچاق... اهم اهم، مدیر

آقا این شات باکس منو بن کرده! اونم به خاطر استفاده از شکلک

اینم متن پیغام:
2013-07-10 16:00:40: You are banned from the whole iShoutbox system due to excessive hammering on the server. This ban will be checked and removed within 48 hours.

البته فکر کنم به خاطر اینه که من وختایی که اعصابم از دست این توکن و بقیه اروراش خورد میشد، صد تا کیلیک بار این "ارسال" می کردم! اونم هی می گفت جون مادرت از خر شیطون بیا پایین من نمی اومدم

حالا گفتم اگه می تونید منو برگزدونید! نمی تونم 2 روز صبر کنم!


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
جلسه ی اول

مدت ها بود که دلش میخواست تاریخ جادوگری را تدریس نماید تا شاید بتواند تاریخ واقعی دنیای جادوگری را بر همگان آشکار نماید اما به دلایل نا معلومی مدیران قبلی این درس را به او واگذار نمیکردند گرچه درسهایی که در این سالها تدریس میکرد درس های مهمی بودند اما این پیرمرد هدف های خودش را داشت.
امسال که او مدیر شده بود قضیه فرق میکرد، دیگر میتوانست اهدافش را اجرا نماید، اما حیف که وعده ی این درس را در عوض کمکی به دوستش داده بود و ناچار مجبور شده بود برای این ترم درس دیگری را تدریس نماید.
سالازار اسلایترین کبیر با لباسی فاخر که رنگ سبز و طلایی در آن موج میزد با ظاهری آراسته و مرتب پشت پنجره ی کلاس ایستاده بود و منظره ی زیبایی که روبه رویش بود نگاه می کرد .

در همین حین بچه ها وارد کلاس شدند، هر یک بعد از گفتن سلام به سمت جاهایشان رفتند و بعد از نشستن کتابهایشان را در آوردند.
سالازار به سمت بچه ها آمد و سرفه ای کوتاه کرد .
- بچه های عزیز، روانمنش های دوست داشتنی ، آغاز سال تحصیلی جدید رو بهتون تبریک میگم. امیدوارم که از قوانین پیروی کنید و همه با هم بتونیم ترم خوبی رو در کنار هم سپری کنیم. البته با شما خون فاسد ها نبودم امیدوارم باسیلیسک بخوره شماها رو خلاص شم.
سپس به سمت تخته رفت و گفت :
- بهتره کتاب هاتون رو جمع کنید .
سپس با اشاره ی چوب دستی اش از کمد انتهای کلاس به تعداد بچه ها پر بیرون آورد و روی میز هرکدامشان گذاشت.
یکی از بچه ها بلند شد و گفت :
- آقا اجازه ، من اون موقع که به هاگوارتز دعوت نشده بودم یه کتاب خونده بودم به اسم هری پاتر ، توی اون کتاب استادشون بهشون گفت این پرها رو به پرواز در بیارن .
سالازار زیر لب وردی خواند و بعد از چند ثانیه پسرک نا پدید شد .

- بعد میگن چرا از خون فاسد ها بدت میاد ، خب همین کارها رو میکنن دیگه. در ضمن لازم نیست نگران هم کلاسیتون باشید ، جاش امنه ، پیش فیلیچ داره شکنجه میشه .بهتره برگردیم به درس .
به پشت میزش رفت و نشست.
- این جلسه میخوام به عنوان اولین ورد " وینگاردیوم له ویوسا " رو بهتون درس بدم. این ورد برای جابه جا کردن اشیا به کار میره . تنها کاری که لازمه بکنید اینه که مچ دستتون رو آروم به سمت عقربه های ساعت بچرخونید و ورد رو بخونید . نوک چوب دستی باید بعد از ادا کردن ورد به سمت جسم مورد نظر که در اینجا پر هستش باشه . سپس باید جسم رو هدایت کنید .

- استاد این که آسونه.
-استاد این رو که همه بلدیم.
- استاد این رو که تو کتاب هری پاتر خونده بودم.

دخترک جمله ی سوم بلافاصله بعد از ادا کردن جمله اش غیب شد .

- حالا که اینطوره پس تکالیفتون رو یادداشت کنید .

1- تحقیق کنید و مخترع این ورد را بیابیدو راجع به زندگی اش اندکی توضیح دهید. 10 امتیاز
2- چه اتفاقی منجر شد که او این ورد را بسازد 10 امتیاز
3- اولین باری که از این ورد استفاده کردید کی بود؟ برای چه کاری استفاده کردید و چه اتفاقی افتاد ؟ 10 امتیاز



ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۰ ۱۰:۴۲:۴۲

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
سیستم امتیاز دهی دلوروس جایگزین خواهد شد .

در مورد برنامه ی هاگ هم من مدت هاست دارم میگم اساتید روزهایی رو که میتونن تدریس کنند به من بگن ولی کسی این کار رو انجام نمیده حتی این دلوروس که سنگ امتیاز رو به سینه میزنه.



" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.