لیلی: پتونیا انقدر تاب نخور حالم بد شد.
پتونیا:همه که مثل تو بلد نیستن با جادو جنبل خودشونو سرگرم کنن. مجبورن برن دنبال تفریحات سالم.
مثل این . . .
و با شتاب بیشتری تاب خورد.
لیلی ابروهایش را در هم کشید و دست به سینه به او پشت کرد. ناگهان متوجه یه جفت چشم سیاه
پشت بوته ها شد.
بعد با هیجان به خواهرش گفت: پتونیا . . . پتونیا . . . نگاه کن! این همون پسرست که هر جا میریم تعقیبمون میکنه. فکر کنم دنبال منه ولی نیست همش تو دم من میشی، بنده ی خدا روش نمیشه بیاد جلو.
بعد یکم از حالت ذوق زدگی دراومد و کمی جدی گفت: البته من که ازش خوشم نمیاد. بزار برم رک و راست بهش بگم دوست ندارم دور و برم بپلکه.
اینو گفت و آسته آسته با قدم های خرامان به پسرک نزدیک شد. پسرک روی زمین زانو زده بود و دنبال چیزی میگشت.
لیلی با ناز گفت: سلام من لیلی ام. میشه بپرسم اینجا داری چیکار میکنی؟
پسرک پاسخ داد: دارم دنبال چیزی می گردم.
ناگهان لیلی مشتش را جلوی صورت پسرک گرفت تا توجه او را به خودش جلب کند. و مشتش را باز کرد در دستش یک گل بود. گفت: دنبال این میگردی؟
پسرک با اخم نگاهش کرد و گفت: درسته خودشه.
خواست آن را از لیلی بگیرد که لیلی دستش را عقب کشید و گفت: اول باید باهات صحبت کنم. . . . میدونم که مدتیه دنبال ما راه رو دنبال میکنی . . .
اما پسرک حرفش را قطع کرد و گفت: آه درسته. . . من یه سوال داشتم ازتون. اون خواهر شماست؟ اسمش چیه؟؟
و با دست پتونیا را نشان داد.ََ
لیلی گفت: آره. خواهرمه. چطور مگه؟
پسرک با حالتی که قند تو دل آدم آب میکنه گفت: وای . . . چه اسم قشنگی!!!!!
لیلی با تعجب گفت: چی؟ . . . یعنی چی که "چه اسم قشنگی!"؟ مگه تو سورس نیستس؟ مگه تو نباید عاشق من میشدی؟
پسرک با تکبر گفت: آه. . . سوء تفاهم پیش اومده. من ورنون هستم. در ضمن من عاشق شما بشم؟محاله من با عجیب الخلقه ها وصلت کنم. همه بچه محلامون میدونن تو جادوگری. مسئله اینه که کسی مثل پتونیا چه طوری میتونه خواهر تو باشه؟
اینو گفت و گل رو از دست لیلی قاپید. سپس درحالی که چپ چپ لیلی رو نگاه میکرد به او پشت کرد و به سمت پتونیا رفت. لیلی آن دو را از دور نگاه میکرد و دید که ورنون گل را به پتونیا میدهد.
سپس با حال عصبی شروع به گشتن لا به لای بوته ها کرد. و با خود میگفت: مگه میشه؟
بعد با صدای بلند داد زد: سورس؟ . . . سورس؟ کوشی؟ . . . قول میدم اگه بیای زنت شم. فقط بدو بیا که بدجور ضایع شدم. . . . سورس؟ ای بابا، مطمئنم الآن باید سر و کلش پیدا بشه. توی کتاب که اینطوری بود. سورس؟ . . .
__________________
خوبه. با مزه بود.
تایید شد !