- پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم به هاگوارتز... عـــــــــــو!
- تدی جون عمه ـت خفه شـــو.
- تو که از اون بدتر داری جیغ میزنی بوقــــی.
کل الیوم محفل ها توی ماشین لارتن داشتند از سر و کول همدیگه بالاتر می رفتند و تو سر و مغز یکدیگر می زدند که لارتن کوفید رو ترمز و با یک لَغَت(!) کل الیومشون رو انداخت بیرون.
مودی با عصبانیت گفت:
- دیدید؟ اینقدر سر و صدا کردین که اعصابش خراب شد و پرتمون کرد بیرون.
جیمز همون طوری که بغز توی گلوش جمع شده بود به ماشین لارتن آویزون شد و شروع به جیغ زدن کرد:
- عمو لارتن جون اون سلما هایک که تو اون فیلم زاقارته باش یک روابط مشکوکی داشتی ما رو ننداز بیرون. در رو باز کن بذار سوار شیـــم.
لارتن از ماشین پیاده شد و مثل هیپوگریف به ملت محفلی که آویزون ماشینش شده بودند نگاه کرد و گفت:
- چرا وحشی بازی در میارین ملت؟ خب رسیدیم جزایر قناری.
مودی که برای لحظاتی به شدت از نقشش خارج شده بود گلگیر عقب ماشین لارتن رو ول کرد و گفت:
- مرتیکه تسترال خب زودتر می گفتی آدم اینجوری خودشو خوار و خفیف نکنه.
ملت که هیچ کدوم براشون این سوال پیش نیومد که چطوری با ماشین و زمینی به
جزیره سفر کردند خیلی شیک و مجلسی برای پیدا کردن دامبلدور در جزیره پخش شدند.
چند ساعت بعد محفلی ها دست خالی از پا درازتر برگشتند و دور هم جمع شدند.
جیمز گفت:
- عمو دامبل نیست که نیــست.
ویلبرت با نگرانی گفت:
- نکنه بلایی سر خودش آورده؟
مودی نگاهی به ویلبرت کرد و گفت:
- نترس، دامبلدور قوی تر این حرفاست. باید یکی رو پیدا کنیم که ازش بپرسیم.
لارتن گفت:
- بابا ما که هر چی گشتیم تو این جزیره آدم نبود که. فقط مرغ و خروس و کفتر بود!
ارنی سریع از جیبش عینکش رو در آورد و به چشمش زد و گفت:
- پس من اینجا چیکاره ام؟ مگه شما نمی دونید من دوره زبان خروس ها رو دیدم؟
بعد از گفتن این جمله و زیر نگاه چپ چپ ملت محفلی به سمت یک خروس که از اونجا رد می شد رفت. سینه ش رو جلو داد، چند لحظه صبر کرد، چشم هاش رو بست و بعد با صدای بلند عربده زد:
- قــــوقــــولی قــــوقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو.قـــــوقــــو...
همینطور که ارنی مشغول جیغ و داد به زبان خروسی بود ناگهان خروسه رو به محفلی ها گفت:
- این رفیقتون چرا همچینی می کنه؟ عین بچه آدم حرفتونو بزنین!
- تو چطوری حرف میزنی؟
- من چمیدونم، از مروپی بپرسید.
- خب حالا می دونی دامبلدور کجاست؟
- همون پیرمرد دیوونه؟ دو تا اومدن بردنش خونه بیدل.
- خونه بیدل؟!
- آره یه همچین چیزایی گفتن.
خروس بعد از این که حرفشو زد رفت و از کادر به مقصد افق خارج شد.
ملت محفلی دور هم جمع شده بودند تا حرف خروس رو رمز گشایی کنند و ببینند خانه بیدل کجاست.
در پس زمینه داستان ارنی همچنان مشغول جیغ زدن بود که از بس به خودش فشار آورد هنجره ش پاره شد و از شدت خونریزی جان به جان آفرین تسلیم کرد.