اگه جادو گر بودم چقدر تغغیر می کردم
1- از لحاظ تغییراتی که خود به خود در انسان به وجود میاد
تغییرات چون غرور از داشتن چیزی که اکثریت ندارن بودن در اقلیت اونم نه اقیلتی که در حاشیه قرارتون بده داشتن جادو به منزله قرار گرفتن در اقلیتی چون اقلیت بازی گران خوانندگان و ابر ثروتمندان و ........ هست که باعت غرور شادی نشاط می شه شاید شخصیتم مغرور تر راحت تر شاد تر اسوده خیال تر می شد حتی راحت طلب تر و تاریک تر

2- یک تغییراتی که وظیه انسانی انسانست و وجدان ایجاب کرده در خودمان ایجاد کرده تا تغییرات خود به خودی که در شمار یک ذکر کردم و تغییراتی تقریبا نامطلوب به حساب میاد خنثی کنه مثل تمرین ارامش تواضع دوری از جادو در موارد غیر ضروری و......


در نتیجه اگه تنوستم مرحله دو رو طی کنم ثبات شخصیتم حفظ می شد اگه در مرحله یک می مانندم شما با انسانی بس ثروتمند راحت طلب و شاد رو به رو می شدید که از هیچ کاری فرو گذار نیست در بدست اوردن بیش تر راحتی

"ونگ زن"

نوعي جن که در مازندران به ونگ زن معروف است.افراد کمي تا به حال ديدنش با اين حال بعضي ها ميگند كه نامرئي! .معمولا توي جنگل و سر جاده ها ميشينه و افراد رو تنها گير مياره و به اسم کوچيک صدا ميزنهشون، میگفتن وقتی‌ تنها بریم تو باغ شبیه صدای یه اشنا صدات می‌کنه و با خودش میبره..
"ونگ زن" نوعي از دوال پا که توي ايرانه (مخصوصا توي مازندران) اسمش ونگ ِ زن هست.البته توي خراسان ميگن که اين پيرزن ها معمولا نوزاد ها رو مي دزدن و براي همين هم بايد تا 40 روز يه دعاي مخصوص رو به لباس نوزاد وصل کرد که به تبع اون نوزاد رو نزدن.

البته من درستی یا افسانه بودنش تایید نمی کنم قضاوت با خود شماست به شخصه باور ندارم

اگه جادو داشتم باهاش چی کار می کردم سوال عجیبی استفاده از جادو در نظر من به منزله تقلب در زندگی یعنی بدست اوردن خواسته ها بدون ذره ای تلاش اگه جادو داشتم

اگه بیماری می گرفتم سریع خوبش می کردم پس هیچ وقت لذت بدست اوردن سلامتی دوبار را نمی چشیدم

اگه رقیبی داشتم راحت نابودش کرده پس هیچ وقت لذت تلاش برای عقب راندن دیگری را نمی داشتم

اگه مشکلی داشتم با حرکتی ساده چوبی ساخته شده از مغزی که جادویی حلش کرده پس هیچ وقت لذت توصل به افریدگار را پیدا نمی کردم

اگه و اگه و اگه زندگی راحت بدون نیاز به اشپزی پختن رفتن تلاش کردن همه چیز دم دست همه چیز اماده زندگی راحت و ایده ال بله این دقیقا همون دلیل نیست که همه جهان همه بشریت انسان به دنبال جادو بود اونم از هر نوعی ایا این همان دلیلی نیست انسان هموار دوست دار جادو بود چون جادو زندگی راحت طلبانه به انسان می ده اما پس هر سختی لذتی درسی و. وجود دارد که استفاده از جاادو اونو از ما منع می کن

پس من اگه جادو داشتم حد الا مکان هیچ استفاده ای ازش نمی بردم هیچ استفاده ای

کاری که من دوست دارم با جادو کنم همان هیچ کار است و بس

اگه منظور جادوگری در مثال جادوگر های دنیای هری پاتر باش باید گفت که خیر چیزی واضح و مبرهن است که چنین دنیایی از علم و پایه های ان به دور است و این جادوی علم است که این دنیا را به وجود اورد و چنان شگفت اور است که شگفت اور ترین طلسم های دنیای هری پاتر را هم به شگفتی می انداز اما اگر هم جادویی وجود داشته باشد باید انرزی باشد طبق قوانین فیزیک به خصوص فیزیک های نوین مثل کوانتوم شاید بشه گفت نظریه گایا خودش جادو قدرت ذهن حتی ماورائ جادو بدن انسان جادیست باور نکردنی تکامل جادو طبیعت که هر لحظه دار از جلو چشمای ما می گذره

ولی بله یک نوع جادو در دنیای هری پاتر وجود دار که باین که دنیای هری پاتر فقط حاصل تخیل ابریشمی خانم رولینگ این جادو اینقدر قوی که مرز های شفاف تخیل را می گذرون و به دنیای واقعی راه پیدا می کن و این جادو همان جادوی عشق

راستیتش به نظرم برای بر اورده شدن چنین خواسته گرانی
باید دارایی گرانی را داد و دارایی ها جز قسمت ارث و میراثش که نسل به نسل رسیده با کوشش و تالاش و تجربه بدست امد
و همان طور که همگان شاهدی بر این ماجرا در زندگیشان هستند تجربه بدست اوردن عالی اما گاهی برای بدست اوردنش باید تاوان سختی پرداخت کرد و هر چقدر این تجربه سنگین تر و و پر بار تر باشه تاوانش بیش تر پس برای بدست اوردن تجربه جادو باید تاوانی چنان سنگین پرداخت شود اما ایا ارزشش را دارد ؟؟؟
به نظرم با دادن چیز های که شاید ارزش چندان ندارند نمی شه به چنین تجربه هایی رسید و گاهی اوقات تاوان سنگین تر از تجربس
اگه بشه با تاوانی که سبک تر از تجربه جادوگری ان را بدست اورد که بله همه قبول کرده و الان از 8 میلیارد جمعیت 9 میلیارد جادوگر بودن ولی چون این تاوان سنگین تر از این حرف هاست معمولا کسی زیر بار نمیره منم اگه قرار باش چنین تاوانی پس بدم چیزی را نداد و به زندگی مشنگ وارم ادامه خواهم داد

1- با توجه به این که عصر عصر علوم و فنون و تکنولوژی و..... می باشد می زارم ظهر وازش کنم که به عصر لطمه وارد نشه
2-به این فکر افتاده که این شوخی بس نا جوانمردانه از طرف یکی از دوستان و سر ما رو کلاه گذاشتن
3- یک گشت و گذار حسابی برای پیدا کردن هر گونه دوربین جهت دوربین مخفی نبودن واقعه
4- مورد قبول وارد شدن واقعه جیغی صورتی بنفش از فرط خوشحالی و تفکر در این موضوع که من جادوم کجا بود و این که سازمان جادوگری اشتباه کرده و من باید این اشتباه را مانند ریسمانی چنگ زده و از بالا رفته و در هیچ شرایطی طناب شانس را ول نکرده

بله شانس در خونمو زد درو واز می کنم

هیچی جیمز با اسید می رفت سراغ لیلی خانوم همون جا به زندگیش پایان میداد
اسنیپ و جیمز هر دو خرده شیشه های داشتن فقط جنس خرده شیشه هاشون با هم فرق داشت یکیش چینی بود یکیش المانی نمی شه گفت کدوم بهتر بود هر دو به خاطر عشقشون باد کلشون خوابید جیز واسه جلب توجه لیلی اسنیپ برای یاد بودش گرچه تغییری که اینیپ کرد خیلی اساس بود

خب به نظرم ذهنش مشغول بود می خواست برذه پیش هری و فکر نمی کرد ولدمورت قصد کشتنش داشته باش پس وقتی فهمید رفت تو شک وقتیم انسان می ره تو شوک یه 2 دقیقه وقت لازم دار از اون شوک خارج بشه و جناب لرد تاریکی هم که مثل دستگاه ادم کشی عمل کرده با فرکانس 100 هرتس و در دو دقیه 100 اسنیپ رنگ می کن خشک می کن جای دامبلدور می فروش کشتنش که جای خود دار

1- ابتدا یک سکته ناقص از بیخ گوشم می گذرونم که اگه شانس بیارم یه طرفم فلج بشه
2- با اون طرف سالم هی سیلی میزنم به طرف ناقصم تا بیابم بیداری را
3- وقتی دیدم بیدارم اینم ولدمورت هیچی به دامنش میوفتم از اسلیترین تا مادر گرامشو اینقدر قسم مید م تا از رو بر( وقتی زورتون نمی رسه نباید مقاومت کرد که باید با پنبه سر برید)
4- پس از از رو رفتن یک سلفی یک امضا یک هکسم با سر در هان نجینی گرفته راهی دیار باقی میشم

1- از نظر عقلانیت اسنیپ (البته با این که مرگ خوار جسمانی بود معنویاتش محفلی بود) باهوش زیرک سر خود لرد تاریکی هم کلاه می زاشت

2- از نظر مبارزه:بلاتریکس کلا چون شاگرد خود لرد سیاه بود قطعا
طلسم هایی بس تاریک و قوی در چنبره ذهنش کلید زده شد بود
و من فکر نمی کنم پاس شدن از زیر دست لرد ولدمورت به این اسونی ها باش حتما خیلی قوی بود که پاس شده از این نظر بلاتریکس