هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#1
"ازدواج به سبک جوادی!"

برای کودکان 4 تا 5 سال!
با هنرمندی
هری پاتر در نقش پسر شجاع
جیمز پاتر در نقش پدر پسر شجاع
لیلی اوانز در نقش مادر پسر شجاع
هریه پاتر در نقش خواهر ترشیده ی پسر شجاع
رون ویزلی در نقش پسر ترسو
آرتور وبزلی در نقش پدر پسر ترسو
مالی ویزلی در نقش مادر پسر ترسو
جینی ویزلی در نقش خواهر پسر ترسو
هگرید در نقش خرس مهربون
شماعی زاده در نقش صدای پیچیده
گیتار شماعی زاده در حکم ناموس شماعی زاده
علی دایی در نقش چوب لباسی(نکته:به دلیل اینکه طراح صحنه نتونست چوب لباسی مورد نظر را پیدا کند مجبور شدیم ازعلی دایی استفاده کنیم!)
و
با حضور افتخاری آلبوس دامبلدور در نقش رهگذر!
--------------------
بازیگر،صدابردار،نورپرداز،طراح صحنه و لباس،تهیه کننده و کارگردان:مهران مدیری!!
نویسنده:رومیلدا وین
--------------------
همه دور هم جمع شده بودند تا تولد 16 سالگی هری را جشن بگیرند.
دوربین روی تک تک افراد زوم می کنه.
ابتدا هری را نشان می ده که نیشش تا بنا گوشش بازه داره به کادوهاش نگاه می کنه.
سپس هریه که شباهت زیادی به هری داشت با این تفاوت که ابروهاش تو مایه های ابروهای دکتر شبهای برره بود سیبیلاشم تقریبا همون قدر بود!(نکته:می تونید دبیر دین و زندگیتون رو تصور کنید!! همون طور که می دونید برداشتن ابرو حرام است و دخترانی که ابروهای خود را برمیدارند میرن تو جهندم!!)
دوربین از جیمز،لیلی،رون،آرتور،مالی و جینی نیز عبور می کند و سپس روی هدایا زوم می کند.
هری در حال باز کردن یکی از هدایا بود که صدای پیچیده ای به گوشش می رسد:
- آهای بی ناموس، مگه خودت ناموس نداری؟مگه ناموس نداری..مگه ناموس نداری...(بر وزن آهای بی وفا دیگه دوستم نداری؟)
هری:
- شما هم این صدا رو شنیدین؟
- نه کدوم صدا؟
هری احساس کرد جای زخمش کمی تیر می کشد!
هنگامی که هدیه را باز کرد با تعجب نگاهی به آن انداخت وگفت:
- این دیگه چیه؟!
مالی با لبخند گفت:
- پارسال که یه سفر رفته بودم ایران با یه مرده آشنا شدم اسمش حسن بود بعد که می خواستم برگردم انگلیس به من گفت هر چی دلت می خواد ببر فقط گیتارو با خودت نبر!منم فکر کردم باید چیز باارزشی باشه واسه همین اون روزی که می خواستم بیام، گیتارشو از تو اتاقش بلند کردم البته خیلی چیزای دیگه برداشتم حتی سیبارم از درخت پشت پنجره چیدم!!فکر کنم به دردت بخوره خوشت اومد ازش؟
- آره ولی قبل از اینکه بازش کنم فکر میکردم دسته جاروئه!!آخه من یه دسته جاروی نو لازم دارم ما باید امسال از تیم های اسلایترین و راونکلاو ببریم!
هری باز همون صدای پیچیده رو شنید:
- از هر تیمی می خوای ببری ببر فقط گیتار منو با خودت نبر!!!
هری ناگهان از جا پرید و چوبدستی اش را بیرون آورد.
- شما هم این صدا رو شنیدین؟
- نه چه صدایی؟
- همین صدایی که الان اومد دیگه.
جای زخم پیشانی هری به شدت تیر می کشید!
هنوز چند لحظه نگذشته بود که صدای جیغ جینی توجه همه رو به خود جلب کرد:
- سووووسک!!
پسر ترسو که از همه ترسوتر بود سریع پرید بالای میز و شروع کرد به جیغ زدن:کمک
بقیه نیز به بالای میز پناه بردند و تنها کسی که به کمک جینی شتافت کسی نبود جز هری،پسر شجاع!
هری با شجاعت و مهارت خاصی با یک طلسم خفن سوسک را کشت.
جینی:هری شجاع من..تو خیلی شجاعی..!!
هری:جینی گل بانو تو هم خیلی خوشگلی..!
همه:هووووووق
در همان لحظه هگرید نیز وارد شد و کتش را روی چوب لباسی(علی دایی!!)آویزون کرد.
قبل از اینکه هگرید در را ببندد یه رهگذر که ریش بلندی هم داشت چند بار از جلوی در عبور کرد!!ما با بسته شدن در دیگه او را ندیدیم!!!
هگرید به همه سلام کرد و در آخر:
- سلام هریه!
جیمز که انگار منتظر شنیدن این کلمه بود شروع کرد به دست زدن:
- مبارکه مبارکه!!!
و همه نیز بعد از او شروع کردند:
- ایشالا به پای هم پیر بشین!!
هگرید:
-من که منظور..
هریه:
- با اجازه ی بزرگترا بله!!
هگرید(خرس مهربون)که خیلی مهربون بود و دلش به حال هریه می سوخت تصمیم گرفت با او ازدواج کند!!
و این گونه بود که جشن تولد هری به مراسم ازدواج هگرید و هریه،هری و جینی،تبدیل شد و آرتور و مالی ، جیمز و لیلی هم تصمیم گرفتن دوباره ازدواج کنند!!!
---------------
این فیلم کاملا بر اساس داستانی واقعی بود و قسمتی از زندگینامه ی یکی از معلمان زحمت کش این کره ی خاکی محسوب می شد!!
--------------
تیتراژ پایانی:
خوشگلا باید برقصن خوشگلا باید برقصن
نبینم که باز نشستی منتظر چی هستی؟!...(نکته:خوشگلایی که نمی خوان برقصن برن دنبال گیتار شماعی زاده بگردن!!)


ویرایش شده توسط روميلدا وين در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۱۸:۰۷:۵۳


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
#2
من اصلا ناراحت نشدم منظورم هم فقط همین یه تایپک نیست.
خیلی از تایپک ها بودن که به دلایل بیخودی بسته شدند من فقط این مثال و زدم که مثلا منظورم و بهتر برسونم ولی فکر کنم بدتر شد!



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
#3
بابا چرا شما منظور منو نمی فهمید؟
من خیلی بد منظورمو می رسونم؟!
اصلا تایپک من نیست که اون!
اصلا دیدین تایپکو؟؟
بابا اون کسی که تایپک قفل کرده نوشته به خاطر این که اعضا تو اون تایپک با هم کل کل می کنن تایپک قفل شده!!
خوب به نظر شما درسته این دلیل؟!
وگرنه من اصلا منظورم این نبود که شما با من کل کل دارین!
من منظورم از این که گفتم چرا تایپک رو قفل می کنید به خاطر این بود که منظورم کل کسایی بودن که بیخودی تایپک ها رو قفل می کنند نه فقط شما چون من اصلا نمی دونستم کی قراره جوابمو بده چون هر دفعه یکی از مدیرا جوابمو میده.
اصلا به من چه الان احتمالا منظور منو یه جور دیگه می فهمین بعد حالا بیا و درستش کن!اصلا هر موقع هر کی خواست هر تایپکی رو قفل کنه!!!


ویرایش شده توسط روميلدا وين در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۳۱ ۲۰:۴۸:۱۴


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
#4
اصلا جواب شما ربطی به سوالم نداشت!
در حقیقت اصلا حرفای من ربطی به حرفای رونالد ویزلی نداشت!
نمی دونم احتمالا من منظورمو واضح نگفتم.
من میگم چرا تایپک"کدام کتاب تخیلی را بیشتر می پسندید"قفل شده؟!
مگه یکی از اهداف سایت این نیست که اعضا تو تایپک ها با همدیگه بحث کنند تا به یه نتیجه ای برسند؟
خوب واسه چی پس یه هو تایپک و قفل می کنید که جواب آدم بمونه تو دلش ؟!
این تایپک اصلا انقدر ارزش نداره که من انقدر دارم خودم و می کشم براش. فقط من میگم چرا باید این جوری باشه یعنی یه تایپک قفل بشه اونم علکی!
به هر حال اصلا درست نیست این کار. باید بذارین همه از عقایدشون دفاع کنند یا حداقل اگرم تایپک و قفل می کنید یه دلیل قانع کننده داشته باشه نه به خاطر کل کل!!



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
#5
من صفحات پیش معرفی شخصیت کرده بودم تاییدم شده بودم یه مدت نیومدم تو سایت حذف شدم حالا اگه میشه منو دوباره بذارید تو گروه گریفیندور؟

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۳۱ ۱۳:۰۱:۵۵


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
#6
چرا تایپک ها رو هنوز به نتیجه نرسیدیم قفلشون می کنید؟
بابا معنی بحث با کل کل فرق داره!
خوب بذارید حد اقل به یه نتیجه برسیم .بعدم اگه نخوایم بحث کنیم که به نتیجه نمی رسیم!



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵
#7
سلام
یه زمانی من تو گروه گریفیندور بودم الان چرا نیستم دیگه؟!

ما اعضایی رو که یه مدت فعالیت نمیکنن از ایفای نقش خارج میکنیم و شخصیتشون رو به اعضای تازه وارد در صورت درخواستشون میدیم.پیشنهاد میکنم در تاپیک معرفی شخصیت دوباره خودتون رو معرفی کنید تا در صورتیکه این شخصیت به شخص دیگه ای داده نشده باشه به شما تعلق بگیره.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۳۰ ۱۸:۰۱:۳۷


Re: ضرب المثل های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#8
چوبدستی مرلین صدا نداره.(چوب خدا صدا نداره)



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۵:۲۳ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#9
نه بابا من که اونو نمی گم آخه من وقتی رفتم توی شکلک دیگه اون بالاییه که همیشه بود نبود فقط پایینیه بود ولی الان درست شده.



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#10
یعنی دیگه توی شکلک نمی تونیم تصاویری که خودمون داریم رو بذاریم حتما باید از سایت باشه؟؟

نه خانم/آقای محترم... شما هر وقت دوست داشتی بزن شکلتو عوض کن... ( همون شکلک)... اینی که مونالیزا گفت فرق فوکوله. هری پاتر


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۷ ۱۸:۴۵:۰۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.