هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۰:۱۴ چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۶
#1
ادامه ی فیلم فنریر و سکه نحس

...فنریر در حالی که به فکر راه چاره ای برای فرار بود ناگهان به فکر چوب جادوی خود افتاد پس با یک حرکت سریع آن را از زیر ردایش بیرون آورد و با گفتن یک طلسم عجیب Super Girl را تبدیل به یک چوب جادوی پرنده کرد.
از آن طرف کوچه چند جادوگر که سوالات خود را درباره ی آسلام می خواستند از آیت المرلین Super Girl بپرسند شاهد ماجرا بودند، بدون معطلی به طرف فنریر آمدند تا او را دستگیر کنند و آیت المرلین Super Girl را به حالت اول بازگر دانند ولی فنریر از ترس سوار چوب جارو شده بود و فرار کرد .
فنریر نمی دانست که چگونه آیت المرلین Super Girl را تبدیل به یک چوب جاروی پرنده کرده است ولی فقط می دانست که باید فرار کند تا دست جادوگران دیگر به او نرسد اما مشکلی وجود داشت او جاروی پرنده را اشتباه سوار شده بود به طوری که پشمک های جارو را جلوی کمربندش قرار داده بود(اقا شرمنده اصطلاح پشمک های جارو یادم نیومد) و اصلا روی جارو ننشسته بود و به طور ناشیانه ای در حال پرواز بود که ناگهان پرفسور کوییرل را در جلوی خود دید که به او فرمان ایست می دهد .
پرفسور کوییرل:چرا کلاه کاسکت سرت نیست ها؟
فنریر :اولا تو که پلیس نیستی ثانیا چرا فونتت اینقدر بزرگه؟

پرفسور کوییرل :اولا من مدیرم همه چیز تو همه جا به من مربوط میشه ثانیا هم می خوام جلب توجه کنم،می خوام بگم گندم اصلا به تو چه.چرا جاروی پرنده رو اینجوری سوار شدی؟ بی ادب خجالت نمی کشی؟ بگذارش لای پات:hammer

فنریر:خوب اگه اونو لای پام بگذارم که بدتره،بابا من آبرو دارم،بچه ها می بینن آبروم میره:ygrin

پرفسور کوییرل:الان باید با من بیای به منکرات جادویی فهمیدی؟به جرم نداشتن کلاه کاسکت،نداشتن گواهینامه و قرار ندادن جارو لای پات.

فنریر بدو ن توجه به کوییرل و فونت های بزرگش با چوب جاروی پرنده اش به راه افتاد ولی کوییرل دست بردار نبود و طلسمی را به طرف فنریر پرتاب کرد که به جاروی او برخورد کرد و آیت المرلین Super Girl به حالت اول خود بازگرداند. فنریر خود را سوار بر Super دید که بر روی شلوارش نشسته است.

ُSuper:فنریر تو به من قول داده بودی ولی...

ادامه دارد...


ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۰:۱۷:۵۳
ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۰:۲۲:۴۶
ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۰:۳۷:۰۷


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱:۱۰ جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶
#2
کمپانی تف تقدیم می کند

فیلم:فنریر گری بک و سکه ی نحس
با شرکت
Super Girl
فنریر گری بک

_______________________________________________
دوربین به ارامی در امتداد خیابان در حرکت بود نسیم صبحگاهی
صورتش را نوازش می کرد وجو ساکتی در خیابان حکم فرما بود ولی او این سکوت را نمی پسندیدو منتظر پیدا کردن سوژه ای بود و با دقت به همه جا نگاه می کرد و به دقت زوم می کرد انگار خبری نبود که ناگهان در ان سوی خیابان مردی را دید که سکه ای را وسط خیابان انداخت و خود در گوشه ای پنهان شد. پس دوربین با سرعت زیاد از میان جمعیت عبور کرد تا خود را با آن مرد برساند ، ان مرد را شناخت او کسی نبود جز فنریر گری بک کمی ترسید چون فنریر اهل قزوین بود و هدف او را از انداختن سکه در وسط خیابان می دانست .در دلش تردید داشت که از ان سکه فیلمبرداری کند یا از فنریر چون اگر از ان سکه فیلمبرداری می کرد باید پشت یه فنریر می ایستا پس از مدتی مکث تصمیم خود را گرفت به بالای یکی از پشت بام ها رفت تا از دور نظاره گر ان ها باشد.
بعد از چند دقیقه فردی با ردای مشکی و نقابی بر صورت از آن حرکت می کرد که چشمش به سکه افتاد پس خم شد تا ان را بردارد ، ناگهان برقی در چشمان فنریر ایجاد شد دوربین متوجه شد که فنریر ناپدید شده و فقط گرد و خاکی در وسط خیابان ایجاد شده است وبعد از مدتی آن ها نیز ناپدید شدند و فقط صدای خفیفی از کوچه ای می آمد.

آخ...آی... آی...دردم اومد...یواش تر... تو رو به چیز مرلین یواش تر...اخه توکی هستی...باشه باشه هر چی تو بگی...عجب زوری هم داره دوربین می خواست بداند که آن جا چه خبر است آیا فنریر باز هم طعمه ی خود را ... پس به سرعت از میان راه باریکی که به کوچه منتهی می شد عبور کرد تا به آن جا برسد.

صحنه عوض می شه
دوربین صخنه ای را فیلم برداری می کرد که باورش برای هر کس سخت بود ولی نه او اشتباه نمی کرد آن فرد ناشناس که حروف S بر روی پیراهنش و حرف G را که چند سانتی متر پایین تر از پیراهنش حک شده بود (نکته ی انحرافی) فنریر را شکست داده بود و دستش را تا اخرین حد ممکن پیچانده بود و صورت فنریر روی دیوار چسبیده بود . فنریر از او خواهش می کرد که او را آزاد کند و می گفت اشتباه شده من نمی خواستم که تو را... فقط یک تصادف بود من خیال کردم که تو یک بچه هستی منو ببخش...هر کاری که بگی برات انجام می دم فقط منو ول کن الان بچه ها از مدرسه تعطیل می شن منو می بینن آبروم می ره سیاستمو جلوشون از دست می دم.آ ن شخص بالاخره به حرف آمد و گفت :هر کاری که من بگویم باید انجام دهی باشد که مرلین بزرگ تو را عفو کند ،فنریر به سرعت پاسخ داد :باشه چشم هر چی شما بگین فقط یک ذره برو عقب تر اخه برای اولین بار دارم یک چیزی احساس میکنم آن شخص جواب داد باشه ولی تو باید شخصیت خود را تغییر دهی و به آسلام بپیوندی این تنها راه است .

فنریر که شوکه شده بود نمی دانست که چرا او این پیشنهاد را به او می دهد از طرفی دستش در حال شکستن بود و مهمتر از همه بچه ها ممکن بود هر لحضه از آن جا عبور کنند آهی کشید و گفت :باشه تو اول دستمو آزاد کن بعد دربارش با هم صحبت می کنیم.
آن شخص ناشناس دست فنریر را آزاد کرد و مشغول معرفی کردن خود شد و گفت:من Super Girl هستم و نماینده ی مرلین کبیر می باشم به پاس زحمت هایم و به دلیل وفاداریم به مرلین کبیر،او درجه ی آیت المرلین Super Girl را به من عطا کرد باشد که نماینده ی خوبی برای او باشم.حال از تو هم دعوت می کنم تا به ما بپیوندی باشد که تو هم به راه راست هدایت شوی.

فنریر سخت در فکر فرو رفته بود آیا او می بایست همه ی کارهای گذشته ی خود را ترک می کرد و دیار خود قزوین را ترک می گفت و به آسلام می گروید.
یک چیز بود که مانع او می شد و آن هم بچه ها بودند،ولی او به Super قول داده بود...
ادامه دارد...


ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۴ ۱:۱۷:۵۹
ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۴ ۱:۲۶:۰۳
ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۴ ۱:۳۰:۳۶
ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۴ ۱۷:۲۹:۵۷


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ سه شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۶
#3
نام:فنریر
نام خانوادگی:گری بک
چوب جادو: از جنس چوب درخت زالزالک
سن:30 سال
رنگ چشم : سبز
رنگ مو:سیاه لجنی
جنسیت:مذکر
قد:175
گروه:اسلیتربن_مرگ خوار
محل زندگی:غار های تاریک
مشخصات ظاهری:دارای لباسی نامرتب است وچون محل زندگیش کثیف می باشد و چشمان سبز رنگش ظاهری ترسناک به او داده است.
زندگی نامه:فنریر رئیس همه ی گرگینه ها می باشد او اعتقاد دارد که گرگینه ها دارای قدرت بیشتری از جادوگران هستند. او از جادوگر ها متنفر می باشد ویکی از دلایل نفرت او از جادوگران رفتار ناخوشایند ان ها با گرگینه ها است از این رو بیشتر جادوگران را مثل ریموس لوپین وبیل ویزلی گاز گرفت و به گرگینه تبدیل کرد تا تعداد گرگینه ها افزایش یابد و با قوای بیشتری در مقابل جادوگرها قرار بگیرد در ضمن او برای پیشبرد اهداف خود در خدمت لرد سیاه می باشد.
علاقه مندی ها:گاز گرفتن جادوگران و تبدیل ان ها به گرگینه

تایید شد!!!
ولی برای مرگ‌خوار بودن باید جدا درخواست بدی!


ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۱ ۱۶:۰۶:۲۰
ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۱ ۲۰:۲۵:۳۶


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ یکشنبه ۹ دی ۱۳۸۶
#4
نام:فنریر
نام خانوادگی:گری بک
چوب جادو:ندارم نامردا برام نخریدند
سن:30 سال
گروه:اسلیتربن_مرگ خوار
رنگ چشم : سبز
رنگ مو:سیاه لجنی
مشخصات ظاهری:دارای لباسی نامرتب،قدی متوسط
زندگی نامه:فنریر رئیس همه ی گرگینه ها می باشد او اعتقاد دارد که گرگینه ها دارای قدرت بیشتری از جادوگران هستند از این رو بیشتر جادوگران مثل ریموس لوپین را گاز گرفت و به گرگینه تبدیل کرد.
علاقه مندی ها:گاز گرفتن جادوگران و تبدیل ان ها به گرگینه


ناقص نوشتی! لطفا بیشترش کن!
مثلا تو کتاب 6! چی کار کرد و ...!

تایید نشد!


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۰ ۱۹:۲۱:۴۹


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱:۰۵ جمعه ۷ دی ۱۳۸۶
#5
هری بی صبرانه منتظر رسید سال نو و جشن کریسمس بود انگار زمان اصلا حرکت نمی کرد زمان به کندی برایش می گذشت او می دانست با رسیدن جشن کریسمس بیشتر دانش اموزان از جمله دراکو مالفوی هاگوارتز را ترک خواهندکرد و او برای مدتی هم از دست دانش اموزان و هم از دست معلمان نفس راحتی خواهد کشید چون بعد از ان اتفاقی گه در مسابقه ی جام اتش افتاد همه طوری با او رفتار می کردند که گویی او مقصر اصلی بوده است.

بالاخره روز جشن فرا رسید طبق معمول سالن را بسیار زیبا تزئین کرده بودند همه ی دانش اموزان در سالن سراسری حضور داشتند .هری ، رون،فرد و جرج کنار هم نشسته بودند مادر ان ها طبق معمول برای هدیه ی کریسمس پبراهنی فرستاده بود که حروف اول اسمشان در ان قرار داشت.هاگرید مشغول صحبت با پرفسور مک گوناکل بود و دامبلدور مشغول سخنرانی برای دانش اموزان بود که ناگهان فرد یک گلوله به هری داد و گفت ان را روشن کن تازه ساختیمش وقتی روشن بشه همه جا رو روشن می کنه و در اخر یک صدا ازش در میاد که میگه کریسمس مبارک باد .رون می خواست هری را از این کار منصرف کند ولی هری تصمیم خود را گرفته بود ان را روشن کرد و نوری درخشانش حواس همه را به خود جلب کرد دیگر کسی به حرف های دامبلدور گوش نمی داد و نظم جشن به هم ریخته بود

تایید شد! لطفا برای انتخاب گروه (در صورتیکه شخصیت انتخابی در کتاب گروه مشخصی نداره) به انجمن ایستگاه کینگزکراس، تاپیک راهنمای انتخاب گروه برو. موفق باشی


ویرایش شده توسط فنریرگری بک در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۷ ۱:۱۱:۲۴
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۹ ۱۲:۰۰:۴۵


Re: چگونه با کتاب های هری پاتر آشنا شدید؟
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#6
داستان هری پاتری شدن من از انجا شروع شد که یک دوستی به نام احمد(فنریر گری بک)داشتم که خیلی خوره ی هری پاتر بود هی به من می گفت که برو کتابشو بخون من که از کتاب تخیلی خوشم نمی اومد به حرفش گوش نمی دادم ولی با لاخره با خودم تصمیم گرفتم که یک بار کتابشو بخونم شاید ضرری نداشته باشه وقتی شروع به خوندنش کردم طوری منو جذب کرد که کتاب 1 تو 2 روز تموم کردم.



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ سه شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۶
#7
شناسه ی قبلی من حامد گوزن بود ولی پرفسور کوییرل عوضش کرد و به گوزن نقره ای تغییر داد پس یعنی گوزن نقره ای مشکلی نداشته. چراحالا شما میگین دوباره باید عوض بشه؟

اولا که شما هنوز در کارگاه نمایشنامه نویسی پست نزدید تا اینجا تایید بشید... گوزن نقره ای که همون جیمز پاتره. لطفا ببینید اگه این شخصیت فعال نیست معرفیش کنید البته این شخصیت در گریفیندوره.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۳ ۱۰:۱۴:۴۹


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۶
#8
نام : گوزن نقره ای
سن: 17
جنسیت: ماده
رنگ چشم: نقره ای
گروه : اسلیترین
ظاهر کلی :بدنی بسیار ظریف
چوب جادو : چوب جادوم کجا بود
دسته جارو : نداشتم.
علاقه ها: کمک کردن به هری پاتر
محل زندگی:داخل چوب اسنیپ
ويژگي هاي اخلاقی : زود رنج هستم ولی از هیچکس کینه ای به دل نمی گیرم
گذشته:وقتی که هری خسته و نا امید به دنبال راه حلی برای از بین بردن جان پیچ بود پرفسور اسنیپ مرا از داخل چوب جادو به طرف او فرستاد تا به هری محل شمشیر گریفندور را نشان دهم

همانا فرزند بايد بداني که پاترونوس شخصيت کسي نمي شود و لذا بر شما واجب است که شخصيتي را از ليست انتخاب بنمايي که همي ريش مرلين شادت گرداند و ما تو را تاييد کنيم


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۲ ۰:۱۷:۲۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۷ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
#9
زخم هری دوباره شروع به سوزش کرد اسمشو نبر دوباره به ذهن او نفوذ کرده بود هری خود را در پناهگاه می دید که مشغول مطالعه ی کتاب جادوی سیاه است.
صدای اسنیپ از سمت اشپزخانه شنیده می شد که به نگهبان می گفت می خواهد لرد تاریکی را ببیند.
اسنیپ با ردای نقره ایخود وارد اتاق شد و با ترس گفت:سرورم من را ببخش نتوانستم گنجینه ی شما را پیدا کنم انگار کسی قبل از من ان زنجیر را برداشته است.
صدای فریاد غضب لرد تاریکی همه را در پناهگاه به ترس انداخت.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۷:۳۰:۱۲


Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۶
#10
من پرفسور کویبرل را به خاطر زحمات زیادشان در سایت انتخاب میکنم!!!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.