هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: بهترین نویسنده بحث های هری پاتری(غیر رول)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶
#1
من پرسي ويزلي راي ميدم

دليل:چون بيشتري ها به اون راي دادند و ديگي اينكه خودم دو سه تا پستاشو وقت كردم بخونم و ميبينم يك خطي نيست و با دليل و منطق هست.




Re: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶
#2
هووم من پستهاي لارتنو خودم خيلي خوب كوئيديچ مينويسه و فعلا هم كه با هم بازي داريم.

پستهايي كه با شناسه ادوارد جك گراپ زده(البته با توجه به امضاشون ميگم)خوندم هووم اگه شناسه قبلي ايشون ادوارد جك ينست اين رايوناديده بگيريد.

به نظر من هر دو خيلي خوب مينويسند اما من به ادوارد جك(گراپ)راي ميدم




Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶
#3
سر ميز صبحانه

بچه هاي راوان خيلي بيخيال مشغول صرف صبحانه بودند و ورنون خيلي به سختي داشت به تخم مرغي كه جلوش گذاشته بوندند ور ميرفت .و زير لبي مشغول خواندن وردهايي بود.

_اه من اصلا از سفيده خوشم نمياد كي بشه به زردش برسم تصویر کوچک شده

بقيه بچه ها نيز منتظر اعلام مادام هوچ بودن تا هر چه سريعتر به رختكن برن.

چند دقيقه بعد

_از اعضاي دو تيم كوئيديچ راوانكلاو - گريفندور درخواست ميشود كه جهت برگزاري مسابقه به رختكن هاي مربوطه رجوع كنند.

چو در حالي كه خميازه بلندي ميكشيد اضافه كرد:خوب ملت پاشيد بريد ...

و زير چشمي به ورنون نگاه كرد كه سخت مشغول زور زدن بود:اه اينچقدر سفته چرا در نمياد اه..

_ورنون تو داري چي كار ميكني الان مسابقه شروع ميشه تصویر کوچک شده

_الان ميام بذار چيزي نمونده...اه چرا در نمياد .. خيال كردي من دست از سرت برنميدارم.
ه
چو با ناديده گرفتن ورنون از سر جاش بلند شد اما به دليل اينكه شب گذشته تا دير وقت در تولد فلور بود نتوانست تعادل خودشو حفظ كنه و محكم به ورنوني خورد كه بلاخره موفق به جدا سازي زرده تخم مرغ شده بود.

در طي اين فرايند هر دو گومپي از صندلي پايين افتادند و زرده نيز غل غل خوران به زير ميزي فرو رفت.

_اي چوي نامرد تو زرده منو گم كردي تصویر کوچک شده من زردمو ميخوام تصویر کوچک شده

_باب بلند شو بريم از اين هيكل خرست خجالت نميكشي دير شد تصویر کوچک شده

_نامرد تو زرده منو گم كردي من زرده ميخوام من بي زردم جايي نميرم تصویر کوچک شده

در رختكن

از توصيف مشقتي كه چو براي اوردن ورنون به رختن كشيد خود داري ميكنيم.فقط همينقدر بدانيد كه خواب را از سر چو پراند.

صداي هق هق ورنون تمام رختكن را پر كرده بود و همه مجبور شده بودند كه انگشت شصتشان را در گوششان فرو كنند.

_من زردمو ميخوام من زردمو ميخوام تصویر کوچک شده چو تو خيلي نامردي

صداي غيژي بلند شد و فوران صدا به درون رختكن هجون اورد اين امر به قدري ناگهاني بود كه حتي ورنون هم براي مدتي دست از گريه برداشت.

ملت به سمت ورزشگاه راه افتادند كه اوريل متوجه شد ورنون هنوز سر جايش نشسته

_باب بلند شو الان مسابقه شروع ميشه

_نميخوام چو زرده منو گم كرده من مسابقه نميدم تصویر کوچک شده

اما همين كه پيكر قشنگ سوسكي رو درون رختكن ديد زرده را فراموش كرد به دنبال اوريل راه افتاد.

كاپيتان ها با هم دست دادند و هر دو تيم پا به زمين كويند و به هوا رفتند سوت مادام هوچ به صدا در امد و توپها ازاد شد.

اسنيچ طلايي جلوي ورنون ويراژ زيبايي داد و خودنمايي كرد.

ورنون پيش خودش:اخ جون زرده تخم مرغم ...وايسا الان ميگرمت(در همين هنگام اسنيچ ناپديد شد)اااا زرده ام كو ...اشكال نداره الان پيداش ميكنم... تصویر کوچک شده

و با سرعت به كند و كاش پرداخت

گزارشگر:بله جسيكا پاتر رو ميبينيم يه پاس قشنگ به هدويگ ميده و هدويگ در كمال اسودگي يه گل ميزنه .

گل دوم هم همين الان زده ميشه....اي بابا سومين گلم همين الان به ثمر رسيد...اينم از چهارمي .. واي نه اين يكي پنجمي بود...توپ از جلوي دروازه راوان كنار نميره و جسي و هدويگ تا الان توي يه همكاري دو نفره 8 تا گل زدن...پس مدافعا كجان...اوه بله دكتر رو ميبينيم كه داره برا تماشاچي ها نخسه ببخشيد نسخه مينوسه اوريل هم كه اونور زده زير اواز ... يكي نيست بگه اينجا يه سايت هي پاتري و جايي براي گيتار و بقيه وسايل نيست .. واي چو چانگ كجاست... انگار دارم ميبينمش بله اون توي جايگاه تماشيچي ها كنار مگ نشسته...انگار هدويگ و جسيكا دستشون خسته شده ... تا الان 120 امتياز كسب كردن......

ورنون كه اصلا اهميتي به حرفهاي گزارشگر و كلا مسابقه نميده تمام حواسش دنبال اون زرده تخم مرغ پرندست.. براي خوردنش بي تابي ميكنه.

در همين هنگام برق طلايي اون زرده تخم مرغو پشت تير دروازه وسطي ميبنه مريدانوسم متوجه ميشه و به سمت زرده شيرجه ور ميشه..

ورنون با خودش:ااا اين باز زرده من چي كار داره الان حسابشو ميرسم...
در گيري سختي بر سر اسنيچ در ميگيره ..اسنيچ با چابكي از داخل دستهاي گوشتالو جستوجوگرها جا خالي ميده...

اما ورنون با ولعي وصف ناپذير به دنبال زرده ميگرده...در همين هنگام صداي بوم بلندي شنيده ميشه كه ناشي از تركيدن تابلو امتيازات هست..انگار گريف اينقدر گل زده كه ديگه تابلو توان محاسبشو نداشته.. تصویر کوچک شده

مريدانوس با چابكي از ورنون جلو ميزنه و چند لحظه بعد اسنيچ توي دستاش بال بال ميزنه.

_نه اون زرده تخم مرغه منه تصویر کوچک شده

قرچ!!!!!!!!!!!!

جيغ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در حالي كه دست مريدانوس تا ارنج توي دهن ورنون رفته و ورنون دندوناشو روي اون قفل كرده داره جيغ ميزنه.

توصيف ادامه ماجرا براي زير 16 سال ممنوعه علاقه داريد پيام شخصي بديد به همراه فتوكپي شناسنامه تا براتون بفرستم

در نتيجه تيم كوئيديچ روانكلاو با اختلافي بسيار زياد مغلوب تيم گريفندور شد و اسنيچ نيز سر دل ورنون گير كرد و اونو مرحوم كرد تصویر کوچک شده

____________________________________________________

پايان


ویرایش شده توسط ورنون دورسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۷ ۱۰:۲۷:۳۹



Re: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۹:۳۱ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
#4
تركيب تيم عقابهاي سياهتصویر کوچک شده

دروازه بان:رايان1000

مدافعان:داكسي1000.گراپ(مجازي)

مهاجمان:انجلينا جانسون1000.جان راوانكلاو1000.گرگ(مجازي)

جستجوگر و كاپيتان:ورونون دورسلي1000

*ممكنه يه چند نفر ديگه به اين تركيب اضافه بشن

*من از موجودي تيم اطلاعي ندارم اما با توجه به مبلغي كه به تيماي تازه تاسيس تعلق گرفته بود فكر كنم بتونيم پول بازيكنانو بديم

*اين تيم با توجه به استعفاي تيم جاروبدستان گريفندور جايگزين شد.

ورنون عزیز فقط یک نکته:

با توجه به قوانین اسپانسرها ، شما تا فردا فرصت دارید تا یکی از اسپانسرهای موجود را انتخاب نموده، با نماینده آن به توافق رسیده و در تاپیک عضویت در کوییدیچ اطلاع دهید .

5000+750=5750
موجودی کنونی تیم شما:4250 گالیون
تیم شما به ثبت رسید.(در صورت رعایت نکته فوق تا فردا، قطعی خواهد شد.).با احترام.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۹:۵۴:۳۳
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۴:۴۶:۴۹
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۱۸:۰۵:۳۳



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶
#5
اينملينك پست من.

*لطفا با توجه به اينكه تازه واردم نمره بديد




Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶
#6
سال ورزشي دياگون

ورونون در حال كتاب خواندن بود و همان كه كتاب را بست يكي محكم در گوش كنار دستي اش نواخت.بغلي كه همچنان با نگاهي متحير به او خيره گشته بود از براي تلافي محكم در گوش ورنون زد.

ورنون كه گويا پيش بيني همچنين عملي رو از او ميكرد ديگر از براي تلافي بر نيامد و در عوض صفحه خاصي از كتاب مطلوعه (مطالعه شده)را در پيش روي ان فرد گذاشت.

فلش بك

ورزشگاه كوئيديچ حتي يك لحظه ارامش به خود نديده بود عده اي همچون مغولان بيابان گرد براي تصاحب جا به يكديگر به ستيز برخاسته بودند.

گويا در راس اين ساعت قرار بود ديدار دو تيم محلي به انجام برسد.

با درامدن صداي گزارشگر كش مكش ها تمام شد و پس از انكه گزارشگر اسامي بازيكنان را بلغور كرد.انها همچون عربان ملخ خور به داخل سالن ريختند.

نيم ساعت بعد

فردي چاق كه ورنون ميخواندندش با خوشحالي به تابلوي امتيازات نگاه ميكرد نتيجه 170 به 20 به نفع تيمش بود .نتواسسته بود پي اسنيچ را دنبال كند.البته خوب ميدانست كه هرگز به چابكي تريتي باكس*نيست.اما از اين بابت هيچ نگراني نداشت زيرا نتيجه اطمينان بخش بود انها حتي با كسب مساوي نيز به مرحله بعدي راهي ميشدند.

ناگهان برق طلايي اسنيچ چشمان دو جستجوگر را متوجه خود كرد و هر دو تيز به دنبالش راه افتادند

از ان طرف در زمين كوئيديچ بازيكنان لحظه اي از كوافل غافل نشده بودند.داور نيز گويا خسته شده بود و تحرك كافي را نداشت.در ان هواي گرم انتخاب داوري در اين سن و سال امري عجيب بود.

تيم تريتي حمله اي اغاز كرده بود مهاج به راحتي مدافع ورنون را فريب داد دروازه بان به چابكي به پيشوازش امد كه به ناگهان دو نفر مهاجم ديگر نيز به تك مهاجم پيوستند.كيپر دست خود را به نماد خطا بالا برد اما گويا داور حالش خيلي بد تز از ان بود كه هوشيار باشد.در ههمين هنگام مهاجم با پاس به هم رزم كناريش موفق به ثمر رساندن گلي شد تريتي هم از ان سو اسنيچ را گرفت و در نتيجه 180 به 170 تيم ورنون باخت.

پايان فلش بك

حالا كه تريتي حقيقت را دريافته بود ساكت و بهت زده به ورنون نگاه ميكرد ورنون نيز تو گوشي ابداري به وي زد و به سمت در خروجي راه افتاد
_________________________________________________
تريتي باكس:جستجوگر حريف




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۸:۳۲ جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶
#7
اين لينك پست من.

*لطفا با توجه به اينكه اولين رولم بود و تازه واردم نمره بديد




Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۸:۱۱ جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶
#8
كمي بعد بيرون وزارت

ادوارد:ببينم شما ميدونين بايد كجا بريم؟
مك و كريچر:خب معلومه ميخوايم بريم گرينگوتز!
ادوارد :خب ميدونم ميخواين برين گرينگوتز راهشو بلدين؟!
مك و كريچ: تصویر کوچک شده

بعد از كلي تفكر و هم فكري پيرامون اين مسئله تصيميم بر اين گرفته شد كه از يك عابر محل بانك كرينگوتز رو سوال كنند.

بلاخره ادوارد جرات كرد و در حالي كه دستش تا ارنج توي دماغش بود به يكي از عابرا نزديك شدو در كمال متانت سوال خود رو مطرح كرد:اوهوي...ببينم تو ميدوني بانگ گرينگوتز كجاست؟
عابر:برو گمشو موجود مفلوك...ايش* حالمو به هم زدي ...تصویر کوچک شده

و با گفتن اين جمله عابر با قدمهاي تند از انها دور شد و كريچر و مك كه هركدام يكي از دستهايشان را در گوششان فرو كرده بودند به ادوارد كه دستش همچنان در دماغش بود پيوستند و براي طرح نقشه اي ديگه اي به راه افتادند.

كمي بعد

در حالي كه سه مفلوك از جست و جو نااميد شده بودند و بي هدف به اينور و ان ور ميرفتند توجه ادوارد به تكه كاغذي كه روي زمين بود جلب شد و به اميد اينكه زير اون كرمي خوش مزه براي كفت كردن باشد برشش داشت.
خيلي زود نا اميد شد و درحالي كه ميخواست كاغذ را در سطل اشغال شهرداري بياندازد(تريپ فرهنگ شهر نيشيني)صداي گوشخراش مك اونو متوقف كرد.
_اوي ادي ببينم اون چيه تو دستت.....
ادوارد كاغذ را به مك داد
مك از خوشحالي جيغي كشيد:اي ول اين نقشه شهره تصویر کوچک شده
كريچ و ادوارد: تصویر کوچک شده



نيم ساعت بعد ورودي گرينگوتز

در حالي كه سه جونور در حال بالا رفتن از پله بودند دستي جلوي اونها رو گرفت :اوهوي..شما سه تا كجا ميرين .
و به تابلوي بالاي سر در گرينگوتز اشاره كرد:

ورود هر گونه جك و جونور بدون كارت پرسنلي اكيدا ممنون

سپس ادوارد و كريچ و مك احساس كردند كه از روي پله ها شوت شدند.


ویرایش شده توسط ورنون دورسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۸ ۸:۲۲:۵۳
ویرایش شده توسط ورنون دورسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۸ ۸:۲۸:۵۹



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#9
نام:ورنون دورسلي
گروه:از اونجا كه ما توانايي به دست اوردن حاصل 2 ضربدر 2 و 2 به علاوه 2 رو دارا هستيم و باز از انجا كه در بچگي در مهد كودك تيز هوشان ماگلي خمير بازي كرده ايم .پس احتمالا تيز هوش محسوب ميشويم و براي از بين نرفتن استعدادمان خواستار عضويت در گروه راوانكلاو هستيم

علاقه مندي ها:والله دنيا فانيه و ما نبايد دلمونو به اين دنياي فاني خوش كنيم براي همين در اين دنياي فاني ما هيچ علاقه مندي نداريم و ارزو منديم در دنياي اخرت با هوري هاي بهشتي هم نشين بشيم.

توانمندي ها:والله يكي از توانمندي هاي رايج بنده خوردن شش پرس غذا در هر وعده است.كه البته براي اين استعدادمون خيلي تحقير شديم.ملت درك نميكنند ديگه!!

معرفي كوچولو موچولوي شخصيت:عموي خبيث هري پاتر كه از به انباري انداختن اون نهايت لذت رو ميبره.در عين حال از اين هري هم ميترسه اخه بچه جادوگره تو كتاباي اسماني هم نوشته جادوگر بده ورنونم فردي متدين هست.

بايد شكم شش تا زنو بچه رو سير كنه(اين پتونيا كه شما ميبينيد يكي از زناشو رولينگ خواسته ابروشو نبره)براي همين مجبوره صبح تا شب جون بكنه و تلاش كنه ميبينيد چه قدر باريك و قلمي سوال نداره ديگه براي همينه.

چوب جارو:والله ما به چب جارو احتياج نداريم يه دور ميپريم هوا با شكم ميايم رو زمين انرژي پتانسيل شكم فعال ميشه ميندازتمون هوا.

چوب جادو:من ديدم گاليون ندارم تو كوچه كه راه ميرفتم يه شش هفت تا زدم تو گوش يه بچه چوبدستيشو گرفتم ماركشو نميدونم.بچه هم رفت آجان خبر كنه كه من فلنگو بستم.


تایید شد!!!


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۲۱:۱۷:۱۷
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۲۳:۵۱:۰۱


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#10
خيلي نوشتن در باره اين نقاشي سبك كوبيسم سخته
من غوله رو هگر در نظر گرفتم اون فرد اويزونم جيمز پاتر تصویر کوچک شده
_________________________________________________
هري به سختي مشغول جستجو در ميان كارتونهاي انبوه انبار خانه دورسلي ها بود.انها در خانه نبودند و هري براي پيدا كردن وسايلش كه توسط عمو ورنون ثبت و ضبط شده بود به زير زمين امده بود.

در حالي كه هر لحظه مايوس تر از لحظه قبل ميشد چشمش به كارتوني خاك گرفته افتاد.معمولا دورسلي ها از وسايل خود خيلي خوب مراقبت ميكردند و وجود همچين كارتون خاك گرفته عجيب به نظر ميرسيد.

حس كنجكاوي هري او را به سمت كارتون روانه كرد.حروفي روي كارتون نوشته شده بود كه با توجه به لايه ي ضخيم خاك قابل خواندن نبود .هري به وسيله دستمالي كه معمولا براي پاك كردن بيني اش از ان استفاده ميكرد خاك هاي روي كارتون را پاك كرد و ناگهان بر خود لرزيد.

زيرا اكنون نام جيمز و ليلي پاتر روي كارتون مشهود بود به سرعت درب ان را باز كرد.

جز چند عكس از پدر و مادر ش و كتابهاي قديمي هاگوارتز و يك دفترچه كهنه چيزي درون ان نيافت.

توجه هري بيشتر از همه به دفترجه جمع شد وقتي خاك روي جلدش را كنار زد نام دفتر چه خاطرات جيمز پاتر مشهود شد.

لاي كتاب را باز كرد صفحه اي باز شد كه با يكي از نقاشي هاي جيمز تزيين شده بود.مرد بزرگي را نمايان كرده بود كه پسري را وارونه در هوا گرفته بود.

در همين هنگام هري متوجه شد كه پدرش در نقاشي بر عكس كوئيديچ هيچ گونه استعدادي نداشته است.و دليل عقب ماندگي خودش در اين رشته را هم متوجه شد.

بعد از اندكي تامل در باره اين مسئله شروع به خواندن خاطره كرد:

امروز روزي بود همي نحس.اگر از صبحش كه با بوي لطيف جورابهايمان از خواب بيدار شديم بگذريم.اگر از نان كپك زده صبحانه هم چيزي به دل نگيريم.حتي اگر اين را هم به دل نگيريم كه ريموس شكلاتمان را به غارت برد.هرگز از مشتهاي هاگريد كه بر سرمان فرود امد نخواهيم گذشت.

مردك يك بار ديگر نيز گول اندامش را خورد و به زور ورزي در پيشواي ما برامد.وحسابي ما را در جلوي ليلي ضايع جلوه داد.و به همين مناسبت او در پي دوستانش سر افكنده شد و مادام مالكين جي اف هاگريد كلي به اون افتخار ورزيد.

مرلين شاهد است كه ما بي گناه كتك خورديم و صد البته اجازه داديم كه ما را بزنند.

همه اش تقصير اين ريموس بي خواهر و مادر است كه فريب لبهاي درشت مادام مالكين را خورد و وسوسه شد و پس از ان كه سنجيد مادام مالكين جنبه اين كار را ندارد همه چيز را سر ما خراب كرد.

البته نميگوييم ما هم وسوسه نشديم اما بيشترش تقصير اين ريموس بود نميدانيم چرا هاگريد فقط ما را زد.آيا زور ريموس را نداشت.اخر ريموس كه از ما نيز كتك ميخورد.راز اين كار را ندانيم.

ديگر حوصله نوشتنمان تنگ امد ليلي در خوابگاه دختران منتظرم است بيش از اين سر خود را درد نمي ارم..بدرود


هري نيز تصميم كبري گرفت كه به محض شروع ترم جديد هاگوارتز حساب هاگريد را برسد
__________________________________________________
اگه اين نوشته بد بود بدونيد كه جيمز پاتر توي خاطره نويسي هم مثل نقاشي استعداد نداره

ایول....خاطره هه کلی جالب بود! شما قبلا تو رول نبودی!؟

تایید شد!


ویرایش شده توسط vernon در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۷:۲۹:۳۴
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۲۰:۰۷:۵۰







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.