بازیکن ذخیره به جای اسکورپیوس مالفویهافلپاف & ریونکلاودوربين بر فراز زميني سبز حركت مي كنه. از توي حلقه هاي دروازه مي گذره و روي دماغ گزارشگر ثابت مي شه:
- خدمت همه ي بينندگان برنامه ي
"نوشتن پست كوييديچ زوركي نيست!" سلام عرض مي كنيم... اين نمايي از ورزشگاه بزرگ كوييديچ هاگوارتزه كه قراره فردا درش مسابقه اي بين تو تيم پرطرفدار
هافلپاف.....
پسر بچه اي گزارشگرو بادست هل مي ده اونطرف.
-هااااااااافل هاااااااافل
-برو كنار بچه...
و باز دماغ گزارشگر صفحه رو پر مي كنه:
- بله بين دوتيم هافل....
بازهم همون پسربچه:
- هاااافل.. هافل...
حركت دستي ديده مي شه و يه صداي شترق مياد و پسر از توي كادر دوربين خارج مي شه.
- خوب اين مسابقه بين تيم هافل....
صداي پسرك از فرسنگ ها دورتر:
- هاااااافل.. هاااااافل...
- و ریونکلاو....
صداي بوق ممتد به گوش مي رسه
خوابگاه هافل.. شب قبل از مسابقه:تالار آروم بود. ني ني كوچولوها مثل هر شب بالا و پايين نمي پريدن و سر باباهاشون دعوا نمي كردن.
اسكورپيوس زانوهاشو بغل گرفته و تو اين فكره كه چرا امتحان رياضي موگليشو خراب كرده. مرلين گوشه ي ديوار لم داده و داره توي آينه نگاه مي كنه ببينه خشونت بش مياد يا نه؟ درك داره با يكي از كوچولوها نون كباب بازي مي كنه. پيوز داره مي زنه تو سر خودش و مي گه من امتحان نهايي دارم و هر كس به كاري مشغوله.
يكدفعه صداي گرمب گرمب شنيده مي شه. همه سرشونو بالا مي گيرن.
درك زيرلب مي خونه: ديرين ديرين درين ديرين دين ديريريرين
*مرلين صداشو ميندازه ته گلوش: يعني كي مي تونه باشه اين موقع شب؟
قيييييييييييييييژ (افكت باز شدن در. ببخشين ديگه. روغن كاري نشده دره!
)
در باز مي شه و نور قرمز وارد صحنه مي شه.
سوزان جيغ مي زنه: يامرلين!
سايه ي گنده ي يه آدم هيكلي ميفته روي زمين. كسي اسلوموشن قدم به جلو مي ذاره!
قيافه ي دنيس مشخص مي شه...
اریکا با شناختن دنيس بلند مي زنه زير خنده. دنيس سرشو تند طرفش مي چرخونه. صداي گردن دنيس شنيده مي شه. دنيس چشم غره اي به اریکا مي ره و اریکا همون جا از ترس خشك مي شه.
قيافه ي ملت:
دنيس صداشو بلند صاف مي كنه:
- مگه نگفتم همه ساعت 7 تو زمين باشين؟ چرا هيچ كس نبود؟
مرلين نيم نگاهي به آينه اش ميندازه و مي ره جلو:
-بابا بي خيال دن...
و دنيس كه صورتشو طرف مرلين برمي گردونه مرلين هم به سرنوشت اریکا دچار مي شه.
دنيس سرشو پايين ميندازه:
- ببينين من تا الان با شما راه اومدم. هر سازي زدين براتون تكنو زدم. من ازتون مي خوام كه همه ساعت 7 تو زمين باشن و تمرين كنن اونوقت شما چرا نيومدين؟؟
ولوم صداي دنيس لحظه به لحظه بيشتر مي شه و اينجا به اوج خودش مي رسه:
-
هيچ كس نيس اينجا به من جواب بده؟؟؟؟و سرشو كه بالا مي گيره با يه سري آدم خشك شده مواجه مي شه... كسايي كه ترس توي صورتشون موج مي زنه.
روز مسابقه. رختكن هافلپاف:همه سراشون پايينه. با دقت كه نگاه مي كني مي شه فهميد كه اندازه ي چشم هاي همه بزرگتر از هميشه است و حالت شوك توي صورتشون ديده مي شه.
دنيس دستشو مي كوبه روي ميز. آلبوس چنان از جا مي پره كه سرش به سقف مي خوره و قيافش اينجوري مي شه:
دنيس مي گه: اينم درس عبرتي براي همه. يالله برين تو زمين. واي به حالتون اگه نبريم!
زمين مسابقه:صداي لي جردن توي ورزشگاه طنين انداز مي شه: سلام به همه ي ملت جادوگر. اينجاييم تا مسابقه ي بزرگ بين دو تيم پرطرفدار هافلپاف....
صداي لي در داد و هوار جمعيت گم مي شه.
و ریونکلاو....
صداي بوق ممتد مانع از شنيدن بقيه ي صداهاست.
لي : بازي با سوت مادام هوچ شروع مي شه... و حالا اين پسراي هافل.. نه! ببخشين. دختر هم دارن.
اين بازيكن هاي هافل اند كه دارن دفاع مي كنند. حالا اين بلکه كه به سمت دروازه ي هافليا مي ره. مواظب باش دروازه بان.. و... و....اين پیوزه كه توپو مي گيره...
صداي تماشاگران هافلي كر كننده اس
: پیوز... پیوز...
كمي بعد. همون جا:لي: سرخگون دست تره وره. عجب پسريه! مي ره جلو... هيچ كس نمي تونه جلوشو بگيره. يعني چرا... اين بازدارنده ي دنيسه كه نمي ذاره بلك از اين جلوتر بره.
مرلين انگشت شستش رو به دنيس نشون مي ده ولي دنيس طوري نگاه مرلين مي كنه كه مرلين دستش همون جا مي مونه.
اريكا اين حركت دنيس رو مي بينه و توي دلش مي گه: بهت نشون مي دم حالا با مرلين اينطوري مي كني؟
صداي لي جردن
داناي كل رو از افكار اريكا بيرون مياره:
- سرخگون دست اماست! حالا پاس مي ده به اسکور... تازه وارده اما بد بازي نمي كنه! و حالا اين مرلينه كه سرخگونو از اسکور مي گيره و تك و تنها جلو مي ره. عجب جاخالي باحالي و حالا سرخگونو به اما پاس مي ده. و... و... اما... گل مي زنه....
40-20به نفع ریونکلاو
- سرخگون دست لوناس... چه مي كنه اين اريكا... عجب بازدارنده اي بود. و حالا توپ دست مرلینه... نه حالا بلك... با تمام سرعت به سمت دروازه ي هافل! چه لايي مي كشه!
الانه كه... wow! بازدارنده ي دنيس مي خوره بهش... و حالا سرخگون دست اماس... اِما با يه جا خالي قشنگ به طرف دروازه ي راون حركت مي كنه. عجب دختر خوشگليه!
وااااي... اين بازدارنده از كجا اومد؟
مرلين با شنيدن صداي لي به اون طرف زمين مي ره. دنيس هم اونوره... داره موهاشو مي كشه.
مرلين مي گه: عيب نداره! خودتو ناراحت نكن.
- خفه شو! ما عقبیم تو هی قد قد میکنی؟ چرا آل اينقدر معطل مي كنه؟ پس كو گوي؟
- اون الان.....
صداي فرياد تماشاگران حرف مرلين رو ناتموم مي ذاره. الفرد يه گل ديگه زده.
خيلي خيلي بعد! بعد از مسابقهدوربين روي دماغ گزارشگر ثابته.
- بله عزيزان. مسابقه به پايان رسيد. تيم برنده هافلپاف...
صورت همان پسرك صفحه را پر مي كند:
- هااااافل هاااافل....
- بازم تو اومدي بچه.
گزارشگر پسرك رو به يه طرف هل مي ده.
- بله... و بهترين بازيكن زمين اريكا زادينگ از هافل پاف...
گزارشگر كنار زده مي شه و پسرك باز توي كادر دوربين:
- هافل هافل...
و دوباره همون حركت دست و شترق و پسرك اين بار هم از كادر خارج مي شه.
- ببخشين...امان از اين بچه ها! اريكا زادينگ بهترين مدافع. بازي امروز با نتيجه ي 180-120 به نفع هافل....
صداي پسرك شنيده مي شه:
- هااااافل.. هااااافل...
-------------------------
*: آهنگ پلنگ صورتيه مثلا!
ویرایش شده توسط پرفسور پومانا اسپراوت در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۲ ۱۹:۰۳:۴۴