هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: مسابقات دوئل هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#1
دوئل خانم بلک Vs سارا کلن
کلاس ریاضیات جادویی


همگان باخبر شده بودند که سارا کلن به همراه رز زلزله وارد خانه شماره 12 شده، اموال خانم بلک را غارت کرده و سپس او را بیهوش کرده اند. اما از آنجایی که خانم بلک از نسل جوانان اویلایی قدیم بود () پس از از بین رفتن اثر بیهوشی حافظه خود را از دست نداده و ترتیب دوئلی را در سالن اصلی دوئل قلعه هاگوارتز با سارا داده بود.
حضار زیادی در اطراف و داخل سالن جمع شده بودند و منتظر آغاز دوئل بودند. مدئائلین ( = دوئل کنندگان ) در رختکن و در حال لباس پوشیدن برای شروع نبرد بودند.
در رختکن شماره 1، خانم بلک بر روی یک صندلی نشسته بود و تعدادی دختر جوان در حال ماساژ پر و پای او با روغن زیتون بودند. بعد از اینکه او از نظر بدنی آماده شد لباس مخصوص دوئل خود را که یک ردای زرد و چسبون بود پوشید، عصای خود را با دست چپ برداشت و با دست راست خود چوبدستی اش را از جیب ردا در آورد و در یکی از دو انتهای سکوی طویل مخصوص دوئل حاضر شد.
عده ای از حضار پلاکارد هایی با مضمون های مختلف از جمله: ننه جون همیشه در قلب مایی و ننه قهرمان ضامن نسل جوان در دست داشتند و به شدت او را تشویق می کردند.
در طرف دیگر سکو سارا با ردایی زرد و مشکی و موهایی که از پشت بسته بود ظاهر شد.
قانون دوئل به این صورت بود که یا تا پای مرگ ادامه می دادند یا یکی از طرفین تسلیم می شد.
- دختر جون... نگاه نکن با یه پیره زن طرفی، ننه بزرگانه بهت توصیه میکنم دست بکشی از این کار، بیا دستمو ببوس قال قضیه رو بکن.

در همین لحظه سارا ناجوانمردانه طلسمی را به سوی میس بلک فرستاد:
- اکسپلیارموس!

چوبدستی خانم بلک از دستش به طرف حضار پرتاب شد.
- خودت خواستی دختر جون... اینسندیو!

ناگهان شعله های آتش از سر عصای مار نشان او بیرون آمد. سارا برگشت و شروع به دویدن کرد و در همان حال طلسم هایی را به پشت سرش روانه کرد:
- استیوپفای!... اکسپلیارموس!... استیوپفای!...

دومین طلسم به میس بلک که از جلوی اولی کنار رفته بود برخورد و او را سه متر به عقب پرتاب کرد.
- سکتوم سمپرا!... ریداکتو!...

سارا دو طلسم دیگر را به سمت او که هنوز بر روی زمین افتاد بود روانه کرد. خانم بلک بار دیگر به هوا پرتاب شد و این بار از شکاف هایی که بر روی پهلویش ایجاد شده بود خون به صورت فواره بیرون می زد.
با سختی از جای خود برخاست و در حالی که به شدت عصبانی بود عصای خود را با قدرت به کف سکو زد و فریاد کشید:
- اولتراکداورا!

ناگهان شش پرتو سبز رنگ از دهن مار به سمت سارا شلیک شد. صحنه آهسته شد و سارا به صورت ماتریکسی خم شد و توانست جان سالم به در ببرد.
- کروشیو... کروشیو!

او به زمین افتاد در حالی که از شدت درد فریاد می کشید.
- سایلنسیو... کروشیو!

صدای فریاد او قطع شد در حالی که همچنان دهانش از شدت درد باز بود. (بی صدا فریاد کن )

خانم بلک همچنان عصا را با خشم به سمت او گرفته بود و شاهد پیچ و تاب خوردن سارا بود. بعد از اینکه مطمئن شد دیگر رمقی در بدن او نمانده شکنجه را متوقف کرد. سارا با زحمت فراوان چوبدستی اش را به سمت بالا گرفت و جرقه های سفید رنگی را به نشانه تسلیم به هوا فرستاد.
در این لحظه خانم بلک هم به دلیل خون ریزی شدید از حال رفت. شفا دهنده های سنت مانگو به سمت آن دو رفتند تا جراحاتشان را مداوا کنند.
خانم بلک برنده دوئل شد و ثابت کرد که همچنان دود از کنده بلند می شود.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳
#2
نام شخصيت انتخابي: خانم بلک

گروه : هافلپاف

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: خانم بلک پیر زنی هست که اولا خیلی خوب مونده. قد نسبتا کوتاهی داره. یک مقدار تپله، موهای سرش سفید شده یکی از این کلاه هایی که تور داره سرش گذاشته. یک کت و دامن مشکی هم میپوشه از این دامن هایی که تا زانوئه. صورتش چین و چروک داره. از نظر اخلاقی بسیار بد خلق، آدمیه که شدیدا به بقیه گیر میده، همش غر میزنه، داد و فریاد میکنه، عاشق ریگولوسه و از سیریوس متنفره.

چوبدستی: یه چوبدستی 40 سانتی قدیمی رنگ و رو رفته مشکی که مغزش ریسه قلب اژدهاست.

جارو: به دلیل سن و سال بالا از قالیچه پرنده استفاده میکنه.

معرفی کوتاه: خانم بلک، با نام کامل والبورگا نایجلوس (نیگولاس) بلک ، متولد 1925 تا 1985 (60 ساله) ساکن در خانه شماره 12 میدان گریمولد است. او با اوریون بلک از فرزندان آرکچروس (آرکتروس) بلک ازدواج کرد و ماحصل ازدواج آنها تولد دو فرزند با نام های ریگولوس و سیریوس بود. او همواره از پسر ارشدش سیریوس به دلیل نافرمانی هایی که انجام می داد نفرت داشت و در عوض شیفته پسر دیگرش ریگولوس بود. بعد از وفات، او تابلویی از خود در خانه شماره 12 به یادگار گذاشت که همواره به سیریوس و اعضای محفل ققنوس ناسزا میگفت و آنها مجبور بودند همواره پرده ای جلوی تابلو قرار دهند تا ساکت شود.



پ.ن: می دونم خانم بلک بهش نمیاد هافلپاف باشه. ولی ... پلیــــــز...:pretty: طول کشید تا این اطلاعات رو از شجره نامه پیچیده شون در بیارم.


تایید شد! به ایفای نقش خوش اومدید خانم بلک!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۴ ۰:۰۹:۲۸


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳
#3
شخصیت خودم فکر می کنم یک آدم با ظاهر آرومی هستم. خیلی زود عصبانی میشم، بیشتر اوقات حالم گرفته است ولی هیچ کدوم از اینا توی ظاهرم مشخص نمیشه. عرضم به حضورتون که یه مدت خر خون بودم، ولی بعد فهمیدم راه های دیگه ای هم واسه نمره گرفتن هست. تقلب نه، نفوذ! نفوذ روی کادرفنی مدرسه. در کل شخصیتی هستم که اکثرا بهم اعتماد می کنن. آدم شروری نیستم. اعتقادم به اون اصالتی که سالازار ازش دم میزد نیست.
آدمی ام که یاکاری رو قبول نمیکنم یا تا انتهاش هستم و به نحو احسنت انجامش میدم. در طول تحصیل هم همیشه در هر زمینه ای تحقیقی مقاله ای باید انجام میشد من اولین نفر بودم که انجام میدادم اونم کامل و دقیق.
از درگیری هم خیلی بدم میاد. تا جایی که بشه با صلح و زبان خوش سعی میکنم مشکلاتمو حل کنم.
و فکر میکنم اینکه آدم حکیم باشه خیلی بهتره تا فقط در یک زمینه تخصص داشته باشه.

در مورد گروه بندی، خودم دوست دارم اگر بشه یا برم هافلپاف یا ریونکلاو



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳
#4
اسنیپ با عصبانیت به سمتی هری رفت و سیلی جانانه ای به او زد ... گیـــــش !!
- برای آخرین بار ازت می پرسم پاتر! گالیونا کجاست؟!

هری در حالی که خون بالا می آورد نصفه و نیمه جواب داد:
- مـ ... من نمی ... دونم ...

اسنیپ چوبدستی اش را بیرون آورد و گفت:
- دروغ میگی... کروشیوووو!

درد طاقت فرسایی تمام وجود هری را در بر گرفت. از روی صندلی به زمین افتاد و پی در پی استفراغ کرد.
اسنیپ با چوبدستی اش هری را بلند کرد و روی صندلی نشاند و شروع به خواندن ذهنش کرد .......

هری، رون و دابی جلوی بانک گرینگوتز در حال صحبت با یکدیگر ....
.
.
.
دابی با استفاده از قدرت جادویی اجنه ای خود آنها در جلوی صندوق شخصی لرد ولدمورت ظاهر کرد....
.
.
.
حمله سه باسیلیسک در اعماق زمین به آن سه و فرار آنها به داخل صندوق....
.
.
.
هری و رون مات و مبهوت از اینکه صندوق لرد ولدمورت خالیه!
.
.
.
آنها جلوی صندوق دیگری ایستاده بودند...
.
.
.
دابی با استفاده از قدرت خود درب صندق را باز کرد و... صحنه با شکوهی از گالیون های طلا در مقابل آنها قرار داشت...
.
.
.
اسنیپ هر چه تلاش کرد نتوانست به ادامه خاطره دسترسی پیدا کند. با خشم از هری سوال کرد:
- اون صندوق مال کی بود؟

چهره در هم هری به چهره خندان تبدیل شد و شروع به قهقه زدن کرد:
- ها ها ها !

ناگهان در این لحظه دامبلدور با ردای خواب گلدار خود وارد اتاق شد در حالی که او هم مانند اسنیپ خشمگین بود!
- این بچه بی حیای نمک نشناس صندوق منو خالی کرده!!

هری همچنان در حال قهقه زدن بود. دامبلدور ادامه داد:
- پسره نفهم! تو میدونی چقدر طول کشید من اون همه طلا رو به دست بیارم؟ چقدر از ویزنگاموت اختلاس کردم! چقدر مال مردم رو خوردم! چقدر ساحره هارو اغفال کردم! تو کجا بودی زحمات منو ببینی؟! این بود جواب اون همه لطف و محبتی که به تو کردم؟! آره لعنتی؟!

در همین لحظه دخمه ای که آنها داخل آن بودند مثل روز روشن شد و مامورین وزارت سحر و جادو دخمه را محاسره کردند. کسی هم که روی صندلی نشسته بود دیگر هری نبود...!
- سرگرد جعفری هستم از اداره مبارزه با مفاسد اخلاقی و اقتصادی! شما آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور به همراه دستیار خودتون سیوروس اسنیپ به جرم اغفال و آزار و اذیت نوامیس مردم همچنین اختلاس های کلان از صندوق ویزنگاموت بازداشت و به دادگاه حقوقی کیفری ارجاع داده خواهید شد!

سپس رو به مامورین کرد و گفت:
- ببرید این مفسدین فی الارض رو!

پس شد آنچه باید میشد!


"محاصره" درسته. جالب بود!
تایید شد! سال اولیا از این طرف!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۳ ۱۱:۴۰:۳۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.