هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۸
#1
هازال سامرز هستم از گروه خفن هافلپاف. دختری هستم که به خاطر کشته شدن دوست صمیمی ام به وسیله مشنگ ها به سوی سیاهی و همچنین لرد سیاه کشیده شده است. دو خواهر کوچک تر دارم اما رابطه مان اصلا خوب نیست. ۱۵ سال سن دارم. خیلی وراج و بد اخلاق هستم و زبان تندی دارم. به مجسمه سازی خیلی علاقه دارم و به بازی های ذهنی و به خصوص منچ علاقه دارم. بعضی ها بخاطر عینکم مسخره ام میکنن. البته یه آوادا میزنی حله!
مجسمه سازی بلدم فقط یه کم کندم!
جانورنمای ثبت شده هستم و به شکل مار درمی ام.
اصیل زاده هم هستم
بعضی مواقع هم خواهر ۵ ساله ام رو توی سطل آشغالی میندازم.
از مامان و بابام ترسی ندارم.
یک مدتی هم با آملیا فیتلوورت دوست بودیم اما پس از عضویت او در محفل ققنوس، این دوستی به هم خورد.
دیالوگمم از وقتی به هاگ وارتز اومدم شده : چرا گریفندر قرمزها
از آب بازی و شوخی های خرکی خیلی خوشم میاد.
خلاصه که آدم بدیم و از عالم و آدم بدم میاد و هرکی مسخرم کنه اذیتش میکنم (کروشیو یا آوادا) و مجسمه سازی هم دوست دارم

لطفا دسترسی هافلپافم رو برگردانید اسمم رو هم عوض کردم فقط سامرز توی لیست شخصیتها بود خودم براش اسم گذاشتم


تایید شد. خوش برگشتید.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۲۶ ۰:۱۸:۳۲


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
#2
-وای گل تمام شد الان چی کار کنم؟باید برم وگل بخرم.
دافنه پیش به سوی مغازه رفت.
اما دید که مغازه خیلی شلوغ است.
-
در همین زمان آملیا را دید و با عصبانیت از مغازه خارج شد .
ومجبور شد از جاده خاخی نزدیک خانه گل بیاورد.
و شروع کرد به ساختن مجسمه.
در همین حال برادر زاده ی دافنه با سرعت خیلی زیادی از خانه خارج شد وزیر مجسمه ی دافنه زد دافنه خیلی عصبانی میشود وروی برادر زاده اش داد خیلی بلندی کشید.

شب شد.دافنه با عصبانیت زیادی روی مبل نشسته بود وبه برادرزاده اش نگاه میکرد .
که ناگهان مادر دافنه وارد اتاق شد. وقتی مادر دافنه نوه اش رادید که دافنه چه بلای سرش اورد با عصبانیت به دافنه نگاه کرد .
وقتی دافنه مادرش رادید . وقتی دافنه می خواست همه چیز را برای مادرش توضیح دهد مادر دافنه بدون آنکه به حرف هایش گوش بدهد دافنه را از خانه بیرون انداخت. و دافنه مجبور شد آن شب بیرون بخوابد.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
#3
این این لطفا اشکالاتش گرفته بشه


نقد پست ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۴ ۲۲:۵۳:۱۲


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
#4
- مامان من میرم بستنی فروشی.

دافنه از خانه خارج میشه. وقتی که سوار دوچرخه میشه تا بره بستنی فروشی...
-آااااااخ!

دوچرخه کاملا وارونه شد.
- الان باید با پای پیاده برم؟
_______

-آقا یه بستنی کاکائو ی می خوام
-بفرمایید.

دافنه وقتی بستنی رو می گیره و سراغ میزش میره.

- واااااای!
- ببخشید مشکلی هست؟

دافنه که بستنی از سر و روش می چکید با ناراحتی بیرون رفت. آقای بستنی فروش دنبالش دوید.
- پولم چی شد؟

دافنه دستشو برد توی جیبش تا پول در بیاره، اما...
- واااااای پولامو جا گذاشتم.
_______

شب شد.

-دخترم باید بری دور درس و مشقت.

-باشه مامان.

دافنه کتابش رو درآورد.

- واااااای ! جوهر ریخت رو کتابم

- دخترم این آخرین جلدش بود

دافنه با ناراحتی گفت:
- بدشانسی چقدر بده!



پاسخ به: نقد پست اعضای الف دال
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
#5
آیا هنوز هم نقد می کنید؟

خیر. احتمالا الف دال شروع به فعالیت کنه امسال که در اون صورت، یک منتقد خوب پیدا میکنیم. با تشکر


ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۶ ۲۳:۱۵:۱۴
ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۶ ۲۳:۱۶:۰۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۶
#6
دافنه سامرز هستم از گروه خفن هافلپاف. دختری هستم که به خاطر کشته شدن دوست صمیمی ام به وسیله مشنگ ها به سوی سیاهی و همچنین لرد سیاه کشیده شده است. دو خواهر کوچک تر دارم اما رابطه مان اصلا خوب نیست. ۱۵ سال سن دارم. خیلی وراج و بد اخلاق هستم و زبان تندی دارم. به مجسمه سازی خیلی علاقه دارم و به بازی های ذهنی و به خصوص منچ علاقه دارم. بعضی ها بخاطر عینکم مسخره ام میکنن. البته یه آوادا میزنی حله!
مجسمه سازی بلدم فقط یه کم کندم!
جانورنمای ثبت شده هستم و به شکل مار درمی ام.
اصیل زاده هم هستم
بعضی مواقع هم خواهر ۵ ساله ام رو توی سطل آشغالی میندازم.
از مامان و بابام ترسی ندارم.
یک مدتی هم با آملیا فیتلوورت دوست بودیم اما پس از عضویت او در محفل ققنوس، این دوستی به هم خورد.
دیالوگمم از وقتی به هاگ وارتز اومدم شده : چرا گریفندر قرمزها
از آب بازی و شوخی های خرکی خیلی خوشم میاد.
خلاصه که آدم بدیم و از عالم و آدم بدم میاد و هرکی مسخرم کنه اذیتش میکنم (کروشیو یا آوادا) و مجسمه سازی هم دوست دارم


تایید شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۷ ۲۰:۵۵:۲۸
ویرایش شده توسط رز سامرز در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۷ ۲۱:۰۵:۳۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۰:۲۸ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶
#7
سلام کلاه

من یه آدم مهربان وسخت کوش هستم
انتخاب های من گریفندر وهافلپاف هستند ولی هافلپاف بیشتر
از اسلایترین و ریونکلاو به شدت متنفر هستم
شجاعم ولی بیشتر سخت کوش



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۶
#8
با کی؟ با سامرز



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۶
#9
تصویر گروه‌بندی
هرماینی گرنجر!
با نگرانی جلو رفتم. فکر می کردم قراره ازمون امتحان می گیرن. رفتم و نشستم و کلاه رو رو سرم گذاشتم.
نگران بودم بیفتم اسلایترین.

خوب یکم درمورد خودت بگو

درمورد خودم؟ پس اون همه کتاب که حفظ کردم چی شد؟!

_خب. من خیلی درسخونم و همه کتابامو حفظم. میشه گفت شجاعم و خیلی هم سخت‌کوش. اما مشنگ زاده م و نمیتونم برم اسلایترین
_واو به نسبت یه مشنگ زاده خیلی اطلاعاتت بالاست. حالا بگو... ریونکلاو یا گریفندور؟

نفس راحتی کشیدم اما قبل از اون که بتونم چیزی بگم کلاه داد زد
گریفندور

منم با خوشحالی به سمت میز گروهم رفتم که همه داشتن برام دست میزان

بعد از من یه پسر مک قرمز رفت که همه برادراش رو میزما نشسته بودن. یکم طول کشید اما بلخره گفت گریفندور. من می دونستم که اون پسر ازم خوشش نمیاد اما نه اونقد که حاضر نباشه پیشم بشینه.
وقتی گفتن هری پاتر همه میخواستن ببینن که اون همگروهیشون میشه یا نه. وقتی که بهش نگاه میکردم متوجه شدم که میگه نگو اسلایترین
بعد از یکی دو دقیقه کلاه هم گفت گریفندور. خب دیگه
من از همگروهیام پرسیدم که چرا اینقدر گروه‌بندی هری پاتر طول کشید اونا هم گفتن مال تو بیشتر طول کشید. باورم نمیشد اما حقیقت بود.

حالا واقعا خوشحال هستم که عضو گریفندور م

درود بر تو فرزندم.

خب... بدک نبود. اصول اولیه نوشتن رو بلدی تقریبا. با ورود به ایفا مطمئنم که از این هم بهتر میشی.
تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط سامر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۱۲:۳۷:۱۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۲۱:۵۸:۴۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.