هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹
#1
سلام ببخشید
چطور میتوان عضو چت باکس شد ؟؟


به پک ظرف هام به هیچ وجه نزدیک نمیشی ها!
هر کی مرگخوار دمش گرم


پاسخ به: بدترين فيلم هري پاتر
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹
#2
یادگاران مرگ بخش 2 . چون ارباب و مارشون میمرد .


ویرایش شده توسط جاستین استیل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۹ ۱۰:۵۶:۰۳

به پک ظرف هام به هیچ وجه نزدیک نمیشی ها!
هر کی مرگخوار دمش گرم


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹
#3
درود ای ارباب تاریکی ها
1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!

من و محفل ... من حتی اگر کل دنیا را هم به من بدن عضو محفل مزخرف نمیشوم.

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

لرد عزیز

دامبلدور فقط حرف میزد . اما وقتی شما حرفی میزدین به آن عمل میکردین.

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

به همراه لرد عزیز دنیا را تسخیر کردن و دنیا را در تاریکی فرو ببریم .

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

دامبلدور: پیر خرفت

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

تمام افراد محفل را با ورد ایمپریوس به فرمان درآوردن .

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

از او محافظت میکنم . و اگر گشنه اش بود میگذارم حتی من را هم نوش جان کند و اگر کسی میخواست او رابکشد او را

به درک واصل میکنم .

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

لرد عزیز متاسفانه به دلیل اینکه آن هری مزخرف به او دست زد ظاهر زیبا و خشن شان را از دست دادن اما هری تواث

این کار پس میدهد با مرگ خود .

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

خیلی ساده ریش او را برای نرمی مبل خانه ی ارباب استفاده میکنم .


سلام جاستین!

اگر خورشید و در یک دست و ماه هم در دست دیگه‌اتون بذارن محفلی نمی‌شین... خوبه!

با ایمپریو تحت فرمان در میارین و بعد وادارشون می‌کنین خودشون رو نابود کنن؟... هوشمندانه‌ است!

تواث چیست و چگونه آن را پس می‌دهند؟ با رسم شکل، دو نمره!

جاستین ببینین معیار سنجش من، فعالیت شما در ایفای نقشه. هم کیفیت و هم کمیت!
از کمیت فعلا بگذریم و برسیم به کیفیتش... ببینین ما در جبهه مرگخواران گاهی ماموریت‌های دسته جمعی داریم و این مهمه که پست‌های همه اعضا گروه یک کیفیت حداقلی که مدنظر ماست رو داشته باشن. دلیلش هم واضحه... چون وسط ماموریت فرصت نقد و دادن پیشنهاد وجود نداره و اگه سوژه خراب شه، فرصت برای ترمیمش توسط ناظر یا لرد نیست و این کار رو خود اعضا باید بکنن.
حالا این همه توضیح دادم که برسم به اینکه شما هیچ پست ایفای نقشی نداری که من برم بخونم و ببینم چطور می‌نویسی.
کاری که باید بکنین اینه که شروع به نوشتن کنین... بنویسید و نقد بگیرین. نکاتی تو نقدها بهتون کفته میشه که باعث می‌شن نقاط قوت و ضعف پست رو تشخیص بدین و روشون کار کنین.
پست‌های سایرین رو بخونین و با شخصیت ها آشنا شین.

عجله نکنین... وقتی آماده باشین، درهای خانه ریدل به روتون بازن.

موفق باشید.




ویرایش شده توسط جاستین استیل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۹ ۱۰:۳۶:۳۲
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۱ ۱۱:۵۶:۱۴

به پک ظرف هام به هیچ وجه نزدیک نمیشی ها!
هر کی مرگخوار دمش گرم


پاسخ به: بهترین و بدترین سکانس های فیلم های هری پاتر از نظر شما
پیام زده شده در: ۹:۲۹ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹
#4
بدترین:مرگ دامبلدور-مرگ سیریوس بلک -مرگ ریموس ، تانک و فرد

بهترین: مرگ لرد ولدمورت - بردن هری توی دوئل با ولدمورت - جستوجوگر شدن هری


به پک ظرف هام به هیچ وجه نزدیک نمیشی ها!
هر کی مرگخوار دمش گرم


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۹
#5
اسم: جاستین

اسم میانه:روبرت

فامیل:استیل

گروه:ریونکلاو

سن:13

قد:150 سانتی متر

حیوان:جغدی سفیدرنگ به نام ادوارد

پاترانوس:کرگدن

بوگارت:ظرف استیل شکسته

چوبدستی:چوب درخت افرا، ریشه ی قلب اژدها،11 اینچ، با انعطاف بسیار زیاد

رتبه خون:دورگه

ویژگی های ظاهری:
دارای قدی متوسط، موهای قهوه ای رنگ چشمان ابی و دستانی کشیده.

ویژگی های اخلاقی:
مهربان،شوخ طبع و البته اگه کسی به ظرف های استیلش نزدیک بشه خشن؛ یا بهتره بگوییم"دیوانه"میشود!

جاستین در سال 1987 بدنیا امد. او در مرکز شهر لندن زندگی میکرد. مادر جاستین یک ساحره بود اما پدر جاستین یک ماگل اهل واشنگتن بود. وضع مالی خانواده ی جاستین بدشت عالی بود و از هر نظر بافرهنگ و هنرمند بودند! اما جاستین علاقه ی بدشت زیادی به ظروف استیلی داشت بنابراین فامیلی جاستین از کاریدشن به استیل تغییر یافت.
در جشن تولد 11 سالگی جاستین جغدی از پنجره اتاق نشیمن وارد پذیرایی شد و دعوت نامه هاگوارتز را به او تقدیم کرد. جاستین بسیار خوشحال شد و همراه با پک کاملی از ظروف استیلی اش به سمت هاگوارتز روانه شد. در هاگوارتز در گروه ریونکلاو افتاد برخلاف مادر که یک گیریفیندوری بود. خیلی زود جاستین و ظروف استیلی اش در مدرسه معروف شدند و بیشتر دوستان جاستین او را پسر استیلی صدا میزنند!
در کمتر از یک ماه جاستین هوشی که یک ریونکلاوی باید داشته باشد را رونمایی کرد و باعث شگفتی معلم های جاستین شد.او اکنون 13 ساله است و در سال سوم در هاگوارتز به تحصیل می پردازد.
او و ظروف استیلی اش همیشه با هم هستند.

تایید شد.
شرمنده طول کشید.
خوش اومدی.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۹ ۰:۱۶:۵۳


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۹
#6
درود بر تو ای کلاه مهربان!

خب من کمی خشنم،مهربون هم هستم. تا حدی شجاعم یکم خسیسم.بخشنده هم هستم.از حیوانات دررنده می ترسم.باهوشم هستم.تنبل هم کمی هستم.
کنکجکاو هم هستم

اولویتهام هم گیریفیندور و ریونکلاو هستش!

ولی اول گیریفیندور است.

ممنون.


----

ریونکلاو

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط surenA.AbEdI در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۵ ۲۱:۳۰:۵۰
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۶ ۰:۱۶:۴۰

به پک ظرف هام به هیچ وجه نزدیک نمیشی ها!
هر کی مرگخوار دمش گرم


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۹
#7
تصویر شماره ی 3

-پوففف!

این صدای اه دردناک سوروس بود؛از دو هفته پیش متوجه ی علاقه جیمز به لیلی شده بود و سعی داشت قبل از جیمز قلب لیلی رو تصاحب کنه. اما همش تیرش به سنگ میخورد!
دیروز اعلامیه گردش هاگزمید رو زدن رو تابلوی اعلانات،سوروس میخواست با لیلی بره گردش اما وقتی که ازش درخواست کرد لیلی جواب رد بهش داد. صبح تو هاگزمید وقتی که داشت تنهای تنها به سمت سه دسته جارو میرفت،جایی که تمام خاطراتش رو با لیلی تو هاگزمید ذخیره کرده بود. اما ناگهانی لیلی و جیمز رو توی دوک ها عسلی دید!
از عصبانیت با گام های محکم به هاگوارتز برگشت،میدونست که بهتره کمی استراحت کنه وگرنه باعث دردسر برای همه میشه! صبح تو سرسرا لیلی رو دید که بین جیمز و سیریوس نشسته و قه قهه کنان با جیمز حرف میزد؛ در اون لحظه قند تو دلش اب شد،خیلی نگران بود که نکنه،نکنه اون اتفاق ناراحت کننده بیوفته؟

-لیلی عزیز...چرا با من حرف نمیزنی؟چرا با من نمیخندی؟چرا با جیمز مغرور و رفقاش میگردی؟چرا منو درک نمیکنی؟...من دوستت دارم لیلی!

سوروس فریاد زنان این را گفت و محکم به آینه ای که جلوش بود کوبید!اما ناگهان لیلی رو بر روی شونهاش دید!

-لیلی؟

صدایی نیومد.

-لیلی؟

سوروس نمی خواست شونش رو نگاه کنه،چون میترسید.

-لیلی؟جواب بده!لیلی کجایی؟

تصمیمش رو گرفت!

-نههههه!

لیلی بر روی شونه های سوروس نبود! اما وقتی به آینه نگاه میکرد لیلی رو بر روی شونه اش میدید. روز زمین نشست و به آینه خیره شد...

-چرا همچین آینه...

اما صدای سوروس در درونش محو شد!


--------


پاسخ:
آ باریکلا...خیلی خوب شد...الان دیگه مشکل خاصی نداره رولت که حداقل از این مرحله عبور کنی...

تایید شد.

مرحله‌ی بعد: کلاه گروهبندی




ویرایش شده توسط surenA.AbEdI در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۵ ۱۲:۰۱:۴۹
دلیل ویرایش: ....
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۵ ۱۵:۵۱:۲۴


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۹:۱۳ جمعه ۴ مهر ۱۳۹۹
#8
تصویر شماره ی 4
-بالاخره رسیدم،آخیش. حالا باید برم سوار قطار شم...خب، بزار ببینم این کوپه خوبه تا توش بشینم؛آره!
-سلام...ببخشید من هم میشه اینجا بشینم؟
-بله که میتونی!
-ممنون.
-راستی اسم تو چیه؟
-من ریموس لوپین هستم؛ و اسم تو؟
-من جیمز پاتر هستم. وایستا ..... این کی که تا داره به پنجره در میزنه؟
-بذار ببینم...عههه اینکه سیریوسه!
-سیریوس رو میشناسی ریموس؟
-در رو باز کنید!
-باشه باشه،اومد؛سلام...اسمت چیه؟
-من سیریوس بلک هستم دوستِ ریموس؛وشما؟
-من جیمز پاتر هستم .دوست جدید ریموس.
-خوشبختم.
-بیا بشین سیریوس.
-ممنون جیمز.
-بچه موافقین پولامون را رو هم بذاریم و کمی خوراکی بخریم،نظرتون چیه؟
-من موافقم ریموس!
-من هم وافقم ریموس.
-خب ، حالا من 5 گالیون دارم، اما شکلات قورباغه ای 7 گالیونه. جیمز تو چند گالیون داری؟
-من 18 گالیون دارم!
- وتو چی سیریوس؟
-من 8 گالیون دارم.
-خب ، با این حساب میتونیم کلی چیز های خوشمزه بگیریم... ایول!
-سلام بچه ها،شما چیزی می خواین؟
-بله،چهارتا شکلات قورباغه ای لطفا.
-این هم 4 تا شکلات خوشمزه ی قورباغه ای.
-ممنون.
-خب ،جیمز،سیریوس...بفرمایید این هم کلی شکلات قورباغه ای!
-یوهووووو !
-بخورید و کیف کنید!
-باهات موافقم ریموس .
-ممنون جیمز .


------------------


پاسخ:
آفرین...خیلی بهتر شد...تنها اشکالی که باعث میشه تایید نشه این داستانک، نبود هیچگونه توصیف، فضاسازی یا قسمت های غیر دیالوگه...همه‌ی این رولت دیالوگ هست که خب اونقدرم قوی نیست دیالوگ‌ها که کافی باشه..لذا نیاز داره به توصیفات و فضاسازی‌هایی که که تکمیل کنه دیالوگ ها رو..مطمئنا اگه این نکته رو رعایت کنی، حتما توری داستان بعدیت تایید میشی..اما فعلا:

تایید نشد!


ویرایش شده توسط surenA.AbEdI در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۹:۵۳:۱۷
ویرایش شده توسط surenA.AbEdI در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۱۲:۳۲:۲۵
دلیل ویرایش: ....
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۱۵:۱۶:۰۵

به پک ظرف هام به هیچ وجه نزدیک نمیشی ها!
هر کی مرگخوار دمش گرم


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۹
#9
تصویر شماره 5

- هری : هاگرید اینجا دیگه کجا است ؟

- هاگرید : خب معلومه دیگه ، اینجا لندن است .

- هری : لندن دیگه چه شهری است ؟

- هاگرید : ؟

- هری : خب چیه ،ازت سوال پرسید مگه چه عیبی داره ؟

- هاگرید : خب بزار برات توضیح بدم . اینجا لندن است . یکی از شهر های بزرگ دنیا .

- هری : خب حالا اینجا لندن است ، چرا اومدیم لندن ؟

- هاگرید : به خاطره این که میخواییم برویم به کافه ی پاتیل درز دار، تا از آنجا به کوچه ی دیاگون برویم و لوازم مدرسه
ی تورابگیریم و بعد به ایستگاه کینگز کراس لندن برویم تا سوار قطار لندن به مدرسه ی جادوگری هاگوارتز شوی وبه مدرسه هاگوارتز بروی . حالا فهمیدی ؟

- هری : بله

- هاگرید: خوبه حالا بیا برویم به کافه ی پاتیل درزدار ، در ضمن یکم بجنم که از برنامه عقب هستیم .

- هری : ببخشید .

-هاگرید : اشکالی نداره هری ، بیا بریم .

-هری : بریم که زودتر میخوام مدرسه را ببینم .

-هاگرید : هاگرید حرکت میکنیم .

- هری : پیش به سوی هاگوارتز

دو دقیقه بعد:

- هری : هاگرید ، تو خل شدی ؟

- هاگرید : جان ؟

- هری : من را میخوای ببری تو یک خونه یا یک کافه به نام کافه ی پاتیل درزدار ، حالا الان این درِ ، درِ یک کافه است ؟

- هاگرید : خواهی دید .

- هری : باشه

در باز میشود

- هاگرید : به کافه ی پاتیل درزدار خوش آمدی .

- هری : راست میگفتی . ببخشید زود قضاوت کردم .

- هاگرید : عیبی ندارد .

- هری : حالا باید چه کاری انجام بدیم .

- هاگرید : الان باید برویم به کوچه ی دیاگون .

- هری : حالا این کوچه ی دیاگون کجاست .

- هاگرید : اینجا . دقیقا همین جا

- هری : جان ! البته شاید مثل دفعه ی قبل یک دفعه گی پشت این دیوار عین اون در که پشته اون کافه بود این هم شاید پشت اش کوچه باشد . از کجا معلوم .

- هاگرید : درست گفتی ، فقط یک لحظه صبر کن من رمز عبور را بزنم .

- هری : باشه

هاگرید رمز عبور را زد و دیوار شروع به حرکت کردن کرد!

- هاگرید : به کوچه ی دیاگون خوش آمدی .

- هری : چقدر اینجا باحال است .

- هاگرید : در این مورد باهات موافقم .

- هاگرید : خب حالا لیست را بخوان تا وسایلت را برویم و بگیریم .

- هری : 1 چوبدستی ، 1ردا ، کتاب های مربوط به سال تحصیلی و حیوان خانگی (باید یا جغد یا موش ویا وزغ باشد )

- هاگرید : همم ، خب ، اول بیا برویم به بانک گرینگوتز تا کمی پول برداریم تا بتوانیم وسایلت را بگیریم .

- هری : باشه ، فقط من مگه در اینجا پولی دارم ؟

- هاگرید : خواهیم دید .

هری و هاگرید به سمت بانک عظیم گرینگوتز روانه شدند. در تالار اصلی بانک صدها جن مشغول کار کردن بودن،قیافه ی انان زیاد دوستانه نبود و هری را می ترساند.

- هاگریدی : دیدی مادر پدرت چه ارثی برایت گذاشته اند .

- هری : آره

- هاگرید : خوب حالا من میروم برایت یک حیوان خانگی میگیرم و تو هم برو چوبدستی ات را بگیر .
خداحافظ .

- هری : هاگرید .....هاگرید ..... وایستا

- هری : رفتی که!حالا این چوبدستی فروشی کجاست ؟

- هری : آهان ، دیدمش

چوبدستی فروشی الیوندرز:

- هری : سلام کسی هست ؟؟

- آقای الیوندر : سلام پسرم ، وایستا ، تو هری پاتر هستی ؟

- هری : بله ، خودم هستم و شما ؟

- آقای الیوندر : من کریک الیوندر هستم ، البته تو میتونی من را آقای الیوندر صدا کنی .

- هری : هر جور راحتین .

- آقای الیوندر : خب... چه سریع برات یک چوبدستی پیدا کردم . بیا امتحان کن .

- هری : چشم

بعد از اینکه هری چوب دستی را امتحان کرد

- آقای الیوندر : میدانستم این چوبدستی مناسبت است . راستی میشه 10 گالیون

-هری : بفرمایید . خداحافظ آقای الیوندر

ناگهان هری هاگرید را دید که یک جغد زیبا در دستش بود

- هری : هاگرید ، چغدر سلیقه ات خوبه

- هاگرید : ممنون

- هاگرید : حالا من تو را به ایستگاه کینگزکراس میرسانم .

- هری : مرسی

وقتی که به ایستگاه کینگز کراس رسیدند

- هاگرید : اوه نه ،من باید الان بروم پیش پرفسور دامبلدور ، راستی این هم بلیتت . خداحافظ

- هری : دوباره سریع رفتی .

- هری : وایستا ببینم . این که زده سکوی نه و سه چهارم . حالا این سکوی کجا هست .

ناگهان هری شنید که یکی گفت : عجب ماگل ها مزخرف هستند
وبعد دید که رفتن تو دیوار

- هری : شاید باید بروم تو دیوار

پس هری رفت توی دیوار و ناگهان...

- هری : واو ، عجب جای باحالی!

وبعد رفت توی قطار داخل یکی از کوپه ها .

وقتی که به هاگوارتز رسید...

- هری : عجب جای جالبی .

- پروفسور مک گونگال : سلام بر دانش آموز جدید . من پرفسور مک گونگال هستم ، سرگروه ،گروه گریفیندور. لطفا با من بیایید که گروهبندیتان بکنیم .

پس از اینکه وارد سرسرای بزرگ شدند

- پروفسور دامبلدور : سلام و شب بخیر ، به مدرسه ی جادوگری هاگوارتز خوش آمدید . همین الان بزارید سرگروه های گروه های گریفندور ، هافلپاف ، ریوینکلا و اسلیترین را معرفی کنم .
-سرگروه گریفندور: پروفسور مک گونگال
-سرگروه هافلپاف : پروفسور اسپراوت
-سرگروه ریوینکلا : پرفسور فیلیک ویک
و سرگروه اسلیترین : پروفسور اسنیپ

- پروفسور مک گونگال : خب ، زودتر بیایید گروه بندی را شروع کنیم .
اولین نفر آقای هری پاتر.

وقتی که بر روی صندلی گروه بندی نشست

-کلاه گروهبندی : عجب ، بالاخره اومدی هری . چی ! داری میگی گریفندور . به نظرم بهتری بری اسلیترین .

- هری : توروخدا من را بنداز تو گروه گریفندور .

- کلاه گروهبندی : بزار ببینم تو میگی گریفندور ام من میگم اسلیترین اما تو میوفتی تو گروه ..... گریفندور

-------------------

پاسخ:
لطفا پست های تایید شده‌ی قبلی رو همراه با توضیحاتی که توسط کلاه داده شده رو بخون.
قالب مناسب نیست...در قسمت های دیالوگ فقط از یکی از این دو روش خط تیره یا نام بردن استفاده میشه (ترجیحا خط تیره!)...پست پر از دیالوگ بود و فضا سازی و روایتش کم و ناقص بود. بعد از تموم شدن هر جمله دو اینتر نمیزنیم. و البته خلاقیت مناسبی نداشتی، تقریبا هون چیزی بود که توی کتاب بود و از خودت چیزی اضافه نکردی میشه گفت...
برای تایید شدن نیاز داری که یک نمایشنامه بهتر بنویسی!

تایید نشد.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۳ ۲۳:۵۸:۴۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.