کورنلیوس هنوز مات و مبهوت اون وسط ایستاده بود که یه یه دستمال افتاد روی صورتش.
تدی: وقت نداریم. یالا بیا اینجا. من دیوارو کف مالی می کنم تو هم با اون دستمال خشکش کن.
- چشم!
کورنلیوس خودش رو جمع و جور کرد و سعی کرد معقولانه رفتار کنه. فرصت خوبی هم بود که از زیر زبون تدی حرف بکشه.
- یه کم زور بزن! همه دیوارو خیس موند بابا!
- ماشالا شما زور صد گرگینه در ژنهای خود نهفته دارین.
- هان؟
- بی خیال! این بارتی منظورش چی بود که گفت باید موجب تفریحات جادوگر ها و ساحره ها بشم؟
- چیه ترسیدی؟
- من و ترس؟ نه! فقط میخوام وظایفم رو بدونم.
- ببین اینجا خیلی وقته بلا استفاده مونده. تیم آبدارخونه وزارت تصمیم گرفت یه سر و سامونی بهش بده تا ملت حالشو ببرن.
- ایول! چه دموکراتیک. خب دیگه چیک...
- شما دو تا به جای کار چی پچ پچ می کنین؟
صدای فریاد بارتی مو بر تن کورنلیوس و تدی سیخ کرد.
- من بهتون پول نمیدم که وراجی کنین.
تدی با تعجب به بارتی نگاه کرد و گفت: کدوم پول؟
- اممم! چیزه...
گابی جونم؟
- جونم؟
- مگه قرار نشد حق الزحمه بچه ها رو بدی؟
-
من؟
بارتی با ایما و اشاره به گابی میگه به روی خودش نیاره، تدی و بقیه بچه ها هم به این حالت
دارن تماشا می کنن. اما گابی اصلا" توی باغ نیست.
- کدوم پول بارتی؟
- همونی که گفتم جناب وزیر عنایت فرموده که به بچه های آبدارخونه بدیم، عزیزم!
- تو چن روز پیش یه پولی به من دادی گفتی اینو وزیر بهت پاداش داده منم ورداشتم رفتم موهام رو اکتنشن کردم!
- راست میگیا! گفتم قبلا" حسن کچل بودی حالا چل گیس شدی.
بقیه آبدارچی ها هم اعم از خبره و غیر خبره روی زمین افتاده بودن و دلشون رو از شدت خنده گرفته بودن تا اینکه دوباره با جیغ بنفش بارتی به خودشون اومدن:
- بسه دیگه! برین سر کارتون نصف شب شد! باید تا پس دو روز دیگه اینجا افتتاح بشه.
- قبوله!
مرلین اینو گفت و یه تی پرت کرد سمت بارتی.
- این دیگه چیه؟
- اگه میخوای به وزیر نگیم پولش رو خرج چه عمل غیر آسلامی کردی باید به ما کمک کنی...الانم با گابی زمین رو تی بکشین. منم میرم کافه تریا رو تمیز می کنم.
بارتی دید چاره ای نداره و برای جلوگیری از اعتصاب هم که شده دست به کار شد!