هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵
#59

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
کریچر در رو باز کرد ولی بیرون نرفت.
-آقا بهت نگفتم مگه تشریف ببرین خونه؟بدم وبمستر بلاکت کنه؟
کریچر همانطور به عقب میمومد و ابتدا صورتش به این شکل: بعد به این شکل و بعد به این شکل !
دنیس:این دیوونه شده؟
رابستن:از بس ملت رو بلاک کرده بالاخره خدا سرش اورد من میدونستم ... .
همه ساکت شدند.یک فرد بلند و پشمالو جلو در ایستاده و به طرف دنیس و رابستن در حال حرکت هست.
رابستن:شششمما؟
فرد ناشناس: ،پاشو از مغازه من برو بیرون تا زنگ نزدم نیروهای ارزشی بریزن اینجا.
رابستن:اخه شما کدوم بوقی هستی که به من میگی برو بیرون؟
فرد ناشناس به طرف آینه شکسته ای میره و خودشو نگاه میکنه.
-وایییی،این کیه تو آینه؟دنیس تویی؟ و همونجا سکته میکنه.
چند ساعت بعد!
-اون دیگ آب جوش رو بیارید بریزیم روش شاید بلند شد.
-باشه الان میارم.
-اخه باهوش،رابستن عزیز ادم دیگ آبجوش میریزه؟من شوخی کردم.
-هوووی بوقی مگه من با تو شوخی دارم که با من شوخی میکنی،تو دوست داری که دوست من که دوست داره با دوست تو شوخی کنه،شوخی کنه؟
- ،اون دوستت کی هست؟
(در این تیکه ملت متوجه شدند که اثر همنشینی بر دنیس هم اثر کرده و او هم مثل لودو و رابستن شده هست.)
-مگه خودت ناموسی نداری که میخواهی با دوست من دوست بشی؟
ناگهان فرد پشمالو از وری زمین بلند میشه و خودشو پاک میکنه.
-ااا...اینکه لودو خودمونه.
رابستن که میبینه اوضاع داره کم کم بد میشه یواش یواش از در میره بیرون و بعد در یک حرکت انتحاری با یک فروند چوب جادو فرار میکنه.
لودو:
دنیس:
لودو:
دنیس:
لودو:
دنیس:
لودو:چرا میخندی بوقی؟مگه من با تو شوخی دارم که میخندی؟
پووف خووف کووف شووف
دنیس:کمممممک،یکی به دادم برسه.
لودو:خب دیگه بستته بریم که امروز حسابی عقبیم،یکذره هم کار نکردیم.
تا میشیننده روی صندلی فردی با پتو وارد مغازه میشه.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۲ ۱۱:۳۸:۰۸

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۲۳ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵
#58

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
لودو ودنيس شت ميز نشسته بودند كه مك بون وارد شد .
مك بون : اومدم مدباشم .
لودو : اول باد پشماتو بكني بعد....
مك بون به طرز عجيبي از شنيدن حرف لودو عصباني شد يه هو به سمتش شيرجه زد و خودشو به اون چسبوند ، لودو چشمانش قهواي رفت و در حالي كه يه مشت پشم قهوه اي توي دهنش بود به پشت روي زمين افتاد ، مك بون فرار كرد و دنيس گفت :
اون مرد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لودو به سنت مانگو انتقال يافت .
ملت سالن مد جادوگري اعلاميه اي را براي پر كردن جاي لودو زده بودند و در اين ميان رابستن جاي لودو را گرفت .
رابستن و دنسي نام كساني را كه براي مد شدن آمده بودند مي نوشتند و قرار بود تست راه رفتن صحيح و انتخاب يك هفته بعد برگذار شود .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در باز مي شه و كريچر مياد تو .
دنيس بدون اين كه به او نگاه كند گفت : سلام ... براي مد مي
خواين باشين ؟
كريچر : بله !
دنيس نگاهي به كريچر مي كنه و در حالي كه جلوي خنده شو گرفته بود گفت : شما اول بايد تست راه رفتن بدي .
كريچر : تست ؟ حالتون خوبه ؟
دنيس : بعد هم بايد قدتو بلند كني و لاغر شي ، بعد هم يه لباس خوب برات انتخاب مكي كنيم ولي قبلش بايد قسم بخوري كه هر لباسي بهت داديم بپوشي و اگر سر پيچي كني شكنجه بشي ؟
كريچر كه به نظر نمياد هيچ كدام از حرف هاي دنيس را شنيده باشد گفت :
باشه قبوله !
رابستن گفت :
اسم ؟
كريچر : بله ؟
رابستن :
اسمت چيه ؟
كريچر گفت :
آهان...
سپس سرش را بالا گرفت و با غرور گفت :
كريچر !
رابستن در حالي كه نام كريچر را در زير نام جسيكا پاتر يادداشت مي كرد گفت : بفرمايين ...براي تست بهتون خبر داده مي شه .
سپس به در اشاره كرد و كريچر بيرون رفت .

ادامه دارد...




Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵
#57

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
يوهــــــــــــــــــــــــــا...من اومدم
*********************************
نفر بعد كسي نبود جز مرلين كبير...
مرلين خرامان خرامان جلو اومد و گفت:اينجا سالن مد است؟
بچه ها:
آني استبي: آرشام خوبه؟؟؟
مرلين:پسره ديوانه منو فرستاده ميگه تو اعلاميه زدن من حتمآ بايد باشم.من كه نديدم.
دنيس خوشحال ميگه:پس تو رو به خير ما رم سلامت.
آني با ريتم خاصي ميره تو آهنگ:حيف اون همه رفاقت.
بعد يكهو به خودش مياد و ميگه:چي ميگي تو؟؟؟اين نباشه منم نيستم..
لودو:خب نباش...
آني:ها؟؟؟يعني اين نباشه من خودمو ميكشم.
دنيس:خب بكش.
آني: يعني اين نباشه......من..من..مامان........
دنيس كه از سرش دود بلند ميشد گفت:خب حالا بريم تو دفتر مديريت تا ببينيم چي ميشه.
همه به سمت دفتري كه اندازه ي يك قوطي كنسرو بود رفتن.سه تا صندلي بود.دنيس وسط نشست و لودو و آني اينور واونورش نشستند.مرلين هم روبروشون ايستاد.
آني:ببخشيد،به ريشتون قسم چقدر لباستون بو ميده.بوي ترشي داكسي ميده.
مرلين:آره،ايگور يك مشت از گوشه خيابون داكسي جمع كرده بود،گفتيم كه چيكار كنيم؟خلاصه ترشي انداختيمشون.
دنيس:
لودو: به دماغتون قسم اين كف پاهاتون چقدر كثيف است.اينجا را تازه گروه ضربت شسته بودند.
مرلين:آها...آره،اين كف گاراژ ما يكم روغني بود.ديگه اينجوري شد.
دنيس:بســــــــه!!!!...خب حالا جناب مرلين،شما اگر..اگر...اگر...اگر...بازم ميگم اگر...
لودو به ناگاه يكي ميزنه پشت گردن دنيس و ميگه:تو بيخود ميكني ميگي بازم اگر...خوب بنال ديگه.
دنيس:.بله،شما اگر قبول بشيد....
آني از اون ور دنيس يكي محكم ميزنه پس كله ي دنيس:تو بيخود ميكني ميگي اگر قبول بشيد.
دنيس: .آقا من ديگه هيچي نميگم.هر كاري ميخوايد بكنيد.هر *چفت-شل-لنگ-لوكي* رو كه ميخوايد بياريد.
لودو وآني:آخ جون.
دنيس:
دنيس از قوطي كنسرو بيرون ميره و....
لودو:خب،آني جون آقا رو راه بنداز.
آني:به من چه؟لودو جون آقا رو را بنداز.
لودو:دنيس؟!!!!!!!!!
آني:دنيـــــــــــس...
لودو و آني:
نيم ساعت بعد دنيس به اين صورت روي صندليش نشسته و داره آقا رو را ميندازه.
دنيس:خب مرلين جون شما چه جور لباسي رو ميپسندي؟
مرلين:شلوار 16پيلي؛ شايد هم خانواده.لباس رو شلوار تا روي زانو،ريش را دو روز از قبل تو آب پياز گذاشته تا خوب خوش بو بشه.
دنيس:
آني:اي جـان...
لودو:چقدر تو نيناسي.................
دنيس :هيكل خوب از نظر شما چيه؟
مرلين:شكم بيرون،دو متر و 25 سانت از خود آدم جلو تر راه بره.قد هم مهم نيست.
دنيس: شما الان فكر كن جلوت هزار تا آدم هست و دارن نگات ميكنن.كارهايي كه ميكني تا همه به طرفت جلب شن رو الان انجام بده.
مرلين:اول يك آفتابه بزرگ ميگيرم دستم، همه ي نگاهها برميگرده طرف من.بعد ...
دنيس: اگر بر نگشت چي؟؟؟
مرلين:يك موزيك ميزارم و بعد ادوارد رو ميندازم جلو تا بندري بره...
دنيس:
آني: راستي ادوارد كجاست؟!؟
مرلين:اون هم تو صف است.منتها رفت مرلينگاه يه چهار-پنج ساعت ديگه مياد خدمتون.
دنيس:
لودو:آره،ما تا يك ساعت ديگه جمع ميكنيم ميريم خونه.قدمش رو چشم.
آني: چي ميگي تو؟ميگه 5ساعت ديگه.كري؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لودو:چي ميگي تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دنيس بگو نتيجه رو.
دنيس كه حسابي قات زده بود:به آفتابه ي مرلين قسم، بايد از رو جنازه ي ادوارد رد بشين اگه شلوار خانواده ي من، بذاره ايگور و مرلينگاه عضو تيم كوييديچ مد بشن.
آني:ايول، قبول كرد.
لودو ميره جلو و با دست چسبناك مرلين دست ميده و اسمش رو تو ليست مينويسه.
---------------------------------------------------
فعلآ پستاتون فقط در مورد افرادي باشه كه براي مدل شدن ميخوان بيان تست بدن.


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۶ ۱۶:۴۰:۴۲

قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
#56

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
در حالی که انی و دنی و لودی با نگاههای اینجوری به خانمه داشتند داخل میشدند.ناگهان پشت سر آنها سکوتی محض حکمفرما شد.انی و دنی و لودی از حالت خلسه بیرون آمدند و نگاهی به پشت سرشان انداختند.خانمه از پشت سر آنها فریاد زد:
- پناه بگیرین.
آنها هم از خدا خواسته پریدند تو بغل خانمه.
-اینجا نه!!!آوادا کدا...اوا خواهر!!!
ناگهان انی و لودی و دنی و خانمی هر سه به هوا برخاستند.کسی که آنها را در دست خود گرفته بود گفت:
-ببخشید من برای تست مانکنی آمدم.باید به کجا مراجعه کنم؟
خانمه که عقل از سرش پیرده بود گفت:
-نمیدونم...حمید!!!
انی و دنی و لودی همصدا با هم گفتند:
- حمید کیه..ها!!!؟
دنیس گفت:
-ببخشید میشه ما را پایین بذارین تا ما شما رو بررسی کنیم و ببینیم که مثل این خانم واجد شرایط هستین یا نه!!!
خانومه گفت:
-نیگا اینا من رو میگن..حمید!!!
آن موجود غول مانند آنها را به زمین گذاشت و گفت:
-ببنید هیکل من خوبه..
به محض اینکه او تکان خورد زمین و زمان به هم ریخت...آنی تریپ حسین فهمیده آمد و گفت:
-یا ریش مرلین!!!
و به سوی غول هجوم برد...او هم انی را گرفت و گفت:
-بله؟؟؟
-نمنه!!! اسپراوات تویی؟
- پس میخواستی کی باشه.منتظر کی بودی ها!!!!
-هیچ کی به ریش تانکیان...
-بین من اومدم مانکن بشم ...در این لحظه تانکیان از فرط غیرت اینطوری شد و گفت:
-چی بشی؟
-مانکن ...تازه لباس نوهام رو هم کردم خوشگل بشم...
-تو نباید مانکن باشی...
-آنی حرفی زدی؟
آنی که در حال فشرده شدن در میان دست اسپراوات بود گفت:
-هیچی گفتم خوب کاری کردی..همین به خدا...
-خب..مرسی...بریم تست بدم دیگه...
لودو از آن پایین داد زد:
-هی آنی بیا این خانمه رو نیگا کن...داره والس میره.
اسپی و آنی اینجوری شدند:
-
-دنیس کمکشون کن تا به خونشون برگردن ایشون از شرایط ما خارج شدند..باشه؟
-باشه.
دنیس با خاننومه رفتند.
- من نمیام...
بیا بریم عزیزم میخوام برسونمت خونتون...
-نمیخوام ...
-آبنبات چوبی میگیرم برات ...
-نه..مامان ...
در همین حین که آنها دور می‌شدند اسپراوات گفت:
-من میرم برای تست آماده بشم باشه؟
-باشه عزیزم برو.فقط یه لحظه صبر کن.
لودو و آنی قبل از حرکت او پناه گرفتند.لودو گفت:
-پس بقیه برادران و خواهران محترم کجا هستند؟
آنی به گوشه‌ای که سطل آشغال‌ها وجود داشتند اشاره کرد و گفت:
-دارن در میان...
- ....اینا اونجا چی کار میکنن؟
-فکر کنم اسپی سر راهش اونا رو به اونجا پرت کرده...
دیش....دنگ...
-یه بار دیگه ..فقط یه بار دیگه لودو اسم مخفف اونو صدا بزنی من میدونم و تو...
-ببخشید
اسپراوات از داخل فریاد زد:
-من برای تست آماده هستم...بیاین دیگه...
آنی با نگاهی هراسناک گفت:
-بیا قبل از اینکه حرکت بکنه راه بیافتیم...خب؟
-باشه.
و بعجله به داخل سالن رفتند...لودو به محض ورود اینجوری شد و سپس:
دنگ..دیش...
-اه...تو چرا هی میزنی؟
-میگم نخند خب..
-
آنی که اینجوری شده بود گفت:
-اسپراوات شروع کن ...!
اسپراوات هم خرامان به سوی آنها گام برمی‌داشت.لولدو اینجوری شد در همین حین آنی رفت که او را بزند گفت:
-صبر کن..صبر کن.خودم دنگ..خودم دیش...خوبه؟بسه؟
-افرین.
اسپی که درانها لحظه خنده‌ای بر لب او دیده بود اینجوری شد و گفت:
-مامانی این داره مسخره‌ام میکنه....!
-نه..به خدا جدی میگم...تو رو خدا نه...!لودو پناه بگیر.
و سپس هر دو به زیر صندلی خود هجوم بردند.
آنی از پایین فریاد زد:
-به خدا جدی میگم اسپی...اصلا بیا پایین این برگه رو امضا کن تا قرار داد ببندیم..خب؟
لودو فریاد زد:
-داری چی کار می‌کنی..اینجوری ورشکست میشم.
-تو که دوست نداری اینجا رو سرمون خراب بشه نه؟
-آخه...
-اسپی...بیا اینجا را امضا کن...
-ک...کجا....
-این پایین رو..آره خوبه...
-کی کارم شروع میشه...
-لودو این کی کارش شروع میشه؟
-آنی این کارش کی شروع میشه؟
-اسپی تو کارت کی شروع میشه؟
اسپی دوباره اینجوری شد و آنی گفت:
-نه...نه...خیلی خب شنبه بیا...خوبه؟
-باشه مرسی
اسپی رفت و لودو فریاد زد :
-نفر بعد.
در همین لحظه دنیس داخل شد و گفت:
-این خانومه راه خونشونو یادش رفته بود..کلی معطل شدم.خب اسپی رو که رد کردین؟
-چی میگه؟
-هان؟
-راستش...
-وایسین ببینم.نمیخواین بگین که اون رو به عنوان مانکن انتخاب کردین؟
آنی و لودو اینجوری شدند:
-
دنیس گفت:
-کدوم کیتون این کارو کردین؟
-چی ؟؟؟هان!!!حمید...!
و دنیس اینجوری شد:
-
در همین حین نفر بعدی داخل شدند و هر سه نفر اینجوری شدند:
-


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۵ ۲۳:۵۷:۳۶
ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۶ ۱:۲۵:۵۲
ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۶ ۱:۲۷:۳۵

فریا


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
#55

خانم بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۵ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
از خانه ی بلک ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 68
آفلاین
ببخشین اگه قشنگ نشد!آخه جزو اولین رولایی که من خارج از تالار خصوصی می نویسم!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دنیس که سعی می کرد کاملا آرامش خودشو حفظ کنه با لحنی کاملا غیر خش خشی گفت:خب ما برا تبلیغ اعلامیه دادیم دیگه!
لودو:برای چی؟
-برای این که گلم،مگه ما یدونه سالن مد نزدیم؟
آناکین :سالن مد زدیم؟
دنیس که به حد دیوانگی رسیده بود وقط این جوری کرد
لودو :میگم حالا بذار ببینیم حرف حساب اینا چیه؟
آناکین:نه!
لودو:چرا؟
آنی :اگه دزد باشن چی؟
دنیس:به برادران نیروی انتظامی خبر می دهیم. و با سلامی نظامی به آناکین و لودو اطمینان خواطر داد(نه بابا!) بدین تر تیب این سه تن شریف،شهیر،مغیرو غیره و غیره به سمت و در حجوم می برند و....یه مشکل خیلی کوچولو ،...از اون جایی که این جنابان یه مقدار زیادی ملتو منتظر گذاشتن وقتی می خواستن به سمت در هجوم ببرن با ملت 100 هزار نفره روبرو میشن که همین جور در حال قر دادن و چشمک حواله کردن و این جور کارا بودن تا به حساب خودشون تست بشن!
آناکین در حالی که کمی نه چندان بیش تحت تاثیر این منظره قرار گرفته بود:لایف ایز بیوتیفول!
لودو(که حالش از آناکین چندان بهتر نبود!):جانممممم؟؟؟؟؟........
دنیس:یعنی زندگی زیباست!آآآآآآآاه ه ه ه ه ه ه
در همین حین هزاران نفر از مشتاقان شهید شدند تا راه برای دوشیزه ای رومانتیک باز بشه!خانمه (خودم!)در حالی که هم به این طرف و اون طرف آواکادور هدیه می کرد هم راه رو برای خودش باز می کرد به سمت آنی و لودو و دنیس قدم لطف کرد(اختراع خودمه!) دست پیش برد و بایک دست یقه هر سه تاشونو گرفت و برد بالای سرش و در حالا که و در حالی که کمی نه چندان بیش وحشیانه تکان می دادbomb:::هی آقاهه می خوام تست شم کیو باید بیبینم؟
لودو ی عصبانی: این چه طرز حرف زدنه خانم؟
آناکین که میبینه تنها نیست:بله!ناسلامتی شما خانمی باید ادب داشته باشی!
خانمه حسابی اعصابش به هم میریزه و نه تنها دو برابر پیش وحشانه تکان می داد بلکه اکنون چوب دستیش را در آورده بود! بنابراین آقایون به این نتیجه رسیده بودند که خانم اعصابش خورده!
دنیس :من از جانب همه ی اینا متاسفم خانم عزیز!:angel::angel:
تکان ها آرام تر میشوند.
لودو:البته!اگه شما لطف کنید مارو زمین بگذارید مام حتما شمارو تست می کنیم!اصن شما که تست نمی خواید !ماشالا هزار ماشالا خوشگل،خوش اندام ،خانم!!!!!!!!
خانمه با قیافه ای این گونه:بی غیرت خجالت نمی کشی به ناموس مردم نگاه می کنی؟
آقایون:
خانمه:بریم سر تست!
دنیس :بله بریم. خب آناکین فرما کجاس؟
آناکین :لودو فرما کجاست؟
لودو :خانمه فرما کجاس؟
خانمه: :


هرجا که باشی خوبه...روشن و بی غروبه...


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
#54

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
لودو كليد را در قفل چرخاند.. ترق!! در را باز كرد.. قــيــژژژژژژژژژژژژژ...!!
همه جا را خاك فرا گرفته بود و چند موش روي زمين ميلوليدن! تنها چيزي كه به چشم ميخورد، تعدادي تخته پاره بود!
لودو با خود گفت: هوووم م م م، بايد از گروه ضربت كمك بگيرم!
در همين لحظه موبايل خود را از جيب بيرون كشيد و شماره ي "آناكين" را گرفت...
-الو، سلام جيگر!
-سلام عزيزم!
- ببينم تو خودتي يا داداشت!
- چي؟؟
- اين روزا يه چيزايي تو چت باكس ديدم.... ولش كن بابا!
.
.
.
خلاصه گروه ضربت توسط آني هماهنگ شده و به محل اعزام ميشوند و طي يك عملات ضربتي، تو سه سوت همه جا رو ميشورن و ميروبن و ميسابن و ميرن!! لازم به ذكر است كه ميز و صندلي و... نيز توسط گروه ضربت خريداري و در محل چيده ميشه!!
لودو روي صندلي رياست ميشيه و با خودش ميگه: خوب حالا بايد چيكار كنم؟؟
اينجا چيكار بايد كرد؟ من چيكار كنم اينجا؟ من چكاره بيدم؟؟
حالا ما ديديم اينجا اسمش قشنگه گفتيم بازش كنيم! خوب اصلآ اين "سالن مد جادوگري" يعني چي؟؟
دوباره شماره آني رو ميگيره...
- الو، دوباره سلام، آني اين "سالن مد جادوگري" يعني چي؟؟؟
.
.
.
سرانجام آني به همراه دنيس، كه از بهترين دوستاي لودو بودن به سالن ميان.
لودو: ببينيد بچه ها من ميخوام از اينجا پول در بيارم، بقيش با شما..!!
آني: آخه احمق جون تو كه نميدوني اصلآ سالن مد جادوگري يعني چي.. چيكار ميخواي بكني؟ راستي دنيس سالن مد جادوگري يعني چي؟؟
دنيس: ا......... لودو، سالن مد جادوگري يعني چي؟
لودو: خوب يعني يه جايي كه پول درميارن ازش!!
دنيس و آني:
دنيس: آها... خودم فهميدم! بابا ما ميتونيم اينجا جديدترين مدها و فشن ها رو نمايش بديم.!!
آني: خوب فكريه. ولي چجوري؟
دنيس: ما اول بايد يه كاري بكنيم.
لودو: من هم موافقم!
دنيس: با چي موافقي؟
لودو: آني من با چي موافقم؟؟
آني: دنيس، لودو با چي موافقه؟؟
دنيس:
آني: خوب ما بايد اول چيكار كنيم دنيس؟
دنيس: ا.... ما بايد اينجا جديدترين مدها و فشن ها رو نمايش بديم.
آني: اينو كه گفتي.
دنيس: لودو، ما بايد اول چيكار كنيم؟؟
لودو: ما..... ما بايد اول..... بايد اول پول در بياريم.
آني: بابا اين خيلي پرته!!!
لودو: آره موافقم، اين خيلي پرته!
دنيس: چي خيلي پرته لودو؟؟
لودو: ا... گير نده ديگه. تابلوه كه پرته ديگه!!!!!
آني و دنيس:
آني: آها... ما براي اين كار نياز به چند نفر داريم كه بيان و توسط اونا مدهامون رو ارائه بديم... چند تا مانكن!!
دنيس:
دنيس: به چند نفر خوش تيپ و خوش هيكل!!
لودو: آره... چه خوب. برادر حميد رو هم بگيم بياد... خيلي نازه!!!
دنيس و آني:
دنيس: خوب اينارو از كجا بياريم؟!
آني: اينا رو كه ما نمياريم! اينا خودشون ميان؟
لودو: چجوري خودشون ميان؟!!
آني: يه اعلاميه ميزنيم! من ميدم يكي از دوستام اين اعلاميه رو بنويسه. فردا ميارمش...
.
.
------------------------------------------
**فرداي آنروز

آني: سلام دنيس! سلام لودو!
-سلام
دنيس: اعلاميه رو آوردي؟
آني: آره، ببين چه كرده...
دنيس شروع به خوندن ميكنه:
برادرا و آبجياي جيگر...
سالن مد جادوگري در سدد است كه تعدادي از شما جيگراي خوشگل موشگل رو كه البته هاوي شرايت ما هستيد، به كار بگيره.
شرايط ما:
براي داداشاي گلم:
1- پوشيدن شلوار16پيلي مسل شلواراي من. يا شلوار چين دار مسل مال ادوارد.
2- تسلت كامل بر رقس بندري و بابا كرم.
3- همراه داشتن هداقل چهار انگست پشت مو.
4- داشتن ريش و سبيل جواتي نيز به نفع شماست.
5- الاقه ي كافي به آفتابه و مرلين گاه.
6- مرلين كبير حتمآ بايد باشه.
7- ايگور هم باشه.
.
.

.
دينس خواندن را متوقف ميكنه و ميگه: ببينم اينو كي نوشته آني؟
آني: با آرشام با هم نوشتيم، خيلي روش كار كرديم. قشنگه نه!
لودو: ا.... چرا اعلاميه به اين قشنگي رو پاره ميكني ديوونه!
آني: كلي زحمت كشيده بوديم..
دنيس: خودم مينويسم.

---------------------------------
سر انجام اعلاميه اي به شرح زير تهيه و در جاي جاي كوچه دياگون منتشر گشت:

جادوگران و ساحره ها ي عزيز.
سالن مد جادوگري به زودي آغاز به كار خواهد كرد. بدين وسيله از شما داوطلبان عزيز جهت همكاري دعوت به عمل مي آيد.
اين سالن به تعدادي افراد جهت ارائه مدها (مانكن) نياز دارد. از علاقه منداني كه داراي قيافه و هيكل خوب و قشنگ ميباشند و سن آنها نيز بين 18 تا 35 سال است، خواهشمنديم جهت انجام تست هاي اوليه به سالن مد جادوگري، واقع در كوچه دياگون مراجعه كنند.
سالن مد جادوگري
مديريت : لودو بگمن
دنيس و آناكين


--------------------
دنيس: خيلي توپس نوشتم نه!!!
لودو: ببينم كي به شما اجازه داد اسمتون رو اون زير بنويسين؟!
دنيس:
آني:
آني: اين سر و صدا ماله كجاست؟
دنيس: ملت جمع شدن پشت در سالن ما.
لودو: واسه چي؟؟
دنيس: چميدونم، حتمآ بيكارن.
آني: دارن درو ميكنن!!
لودو: ديوونه شدن اين ملت ها!
دنيس يكي محكم ميخوابونه زير گوش آني و ميگه ديوونه مگه ما اعلاميه نداديم، خوب ملت اومدن ديگه.....
آني:
لودو: يعني چي؟ ما چه اعلاميه اي داديم؟
دنيس:
آني:

__________________________________
با پوزش از اين كه پست جالبي نشد!
من فقط ميخواستم ايده رو بدم.....
حالا نوبت شما دوستان عزيز هست كه با پستاي قشنگتون زيباش كنيد!
روند تست دادن افراد مختلف فكر ميكنم خيلي جالب باشه!!!!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۵ ۱۶:۵۳:۳۸

ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۴۰ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
#53

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
تاپیک مجددا باز شد تا شاید این دفعه ارزشی نشه و فعال بشه!

من شدیدا اخطار میکنم که اگر این تاپیک از هدف اصلیش دور بشه و به بیراه بکشه تاپیک دوباره بسته میشه.امیدوارم فعالیت خوبی در این تاپیک داشته باشید.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
#52

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی:بچه ها تورو خدا ول کنید...الان در و همسایه میبینن...فکر میکنن ما هم معتادیم....
تومی:برو بابا....ژن ژلیل.....
زاخی:یعنی چی اصلا...برین از اینجا بیرون....حوصلمو سر بردین...من از هر چی معتاد و سیگاریه بدم میاد...برین بیرون....
لی:حالا بیا یه پک بژن دادااااش....
زاخی:همه بیرون...من قاطی کردم...
****زاخی در یک چشم به هم زدن همه رو بیرون میکنه****
زنگ درو میزنن***
زاخی:کیه؟؟؟؟
کتی:کوفت....حالا دیگه برای من معتاد میشی؟؟؟؟
زاخی:چی؟؟؟...ای بابا....نگاه کن اینا منو از خونه زندگیم انداختن...
کتی:درو باز کن...
زاخی:باشه....
******کتی میاد تو*******
کتی:میکشمت زاخی.....میدونم باهات چی کار کنم.....اااااا....پس چرا هیچ کس اینجا نیست؟؟؟.....قایمشون کردی؟؟؟
زاخی:چی میگی کتی؟؟؟کیا رو میگی؟؟؟
کتی:همون معتادای عوضی رو میگم.....
زاخی:اهان....بابا دو تا از بچه ها اومده بودن اینجا دود راه انداخته بودن...منم بیرونشون کردم....
کتی:آره جون خودت...تو گفتی و منم باور کردم....باید بریم تست بدی....تست معتادی....
زاخی:آخه برای چی؟؟؟....تو که خودت میدونی من از سیگار متنفرم...بعد برم معتاد بشم؟؟؟؟
کتی:پس این ساتانیکا چی میگفت؟؟؟
زاخی:بابا....بچه ها رو دیده...منم پیششون بودم...ولی من که کاری نکردم...اونا به زور اومدن تو.....من که نمیتونستم بیرونشون کنم..اخر سرم به زور بیرونشون کردم...اونم در حالت خماری...
کتی:این نمیشه...باید بریم تست بدیم...من نمیخوام زندگیم تباه بشه....
*****بعد از تست و معلوم شدن اینکه زاخی معتاد نیست****
زاخی و کتی سوار لیموزینشون میشن....خبرنگارا دورشونو گرفتن...
خبرنگار1:شما اینجا چی کار داشتید اقای اسمیت؟؟؟
زاخی:اومده بودیم آمپول بخریم...
خبرنگار:پس شایعه معتاد شدن شما چیه؟؟؟
زاخی:چی؟؟؟؟..شما از کجا فهمیدید؟؟؟....بابا همش دروغه...نگاه کنید اینم جواب آزمایش....میبینید....
خبرنگار:ولی شما قند خونتون بالاست...
زاخی:دیگه داری اعصابمو داغون میکنی...بای...دیگه حرفی ندارم...
******تویه ماشین*****
کتی:میدونی چیه زاخی...من از اولم میدونستم تو پاکترین مرد رویه زمینی...
زاخی:آره جون خودت...حالا نگاه کن فردا تو روزنامه ها چی مینویسن....
کتی:اخه.....آخه...تقصیر ساتانیکا بود....سفرمم خراب کرد...حسابشو میرسم...
زاخی:فقط اینو بهت بگم که از دستت خیلی عصبانیم....چون اصلا به من اطمینان نداری....
کتی:خب...بخشید زاخی...ببخشید.....
زاخی:این شکلی نمیشه...
کتی:خب باید چی کار کنم؟؟؟؟
زاخی:هیچی...خیلی راحته...یه تنفس مصنوعی....
کتی:مسخره..... ......تازگیا هیز شدی...
زاخی:نه....ببخشید....خب...میدونی چیه؟؟؟.....من میخوام بار و بندیلمو ببندم با هم بریم مسافرت...چطوره؟؟؟
کتی:کجا؟؟؟
زاخی:همون جایی که خیلی دوست داشتی بری........
کتی:جزایر قناری؟؟؟؟
زاخی:دقیقا...اینم بیلیطش....
کتی:اوه زاخی...من تورور خیلی دوست دارم...

زاخی:منم همین طور...

زاخی و کتی: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
***************************************
بعد از چند دقیقه**********
زاخی:میگم کتی نمیخوای عروسی بگیریم؟؟؟؟
کتی:چی؟؟؟؟...زاخی حرفای غیر منتظره میزنی...من دوست دارم چند سال با هم نامزد باشیم...
زاخی:خب...آخه...خب...من برام فرقی نداره..هر جور دوست داری....ولی من از بچگی آرزو داشتم که یه پسر داشته باشم...
کتی:چی؟؟؟؟...زاخی حرفشم نزن...من از بچه بدم میاد...خرج داره....
زاخی:مثل اینکه فراموش کردی من نوه پولدارترین...
کتی:اوووه...باز همون حرف قدیمی ...خب باشه....روش فکر میکنم....



Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۶:۳۸ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
#51

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
-زاخی بیام تو
زاخی: تو اینجا چیکار میکنی
لی:پشت در بودم منتظر بودم کتی بره بیام تو
زاخی: حالا بره چی اومدی
لی:همینجوری دور هم باشیم.خب برو دیگه؟
زاخی:کجا.
لی:برو یه چی بیار کوفت کنیم.بعدم اینجا رو آماده کن زنگ زدم رفقا شب یه منقل پارتی توپ راه بندازیم.
زاخی: دو دقیقه بعد

====================
مکان:سالن مد
زمان:همون شب
زاخی:داداش منقلارو بیار.
لی:ایول ایول
همه: :bigkiss:
زاخی:منم میخام برم :bigkiss:
لی:واستا بینم مثلا تو پارتی مستری.
زاخی:چیم؟
لی:پارتی مستر
-زاخی بلیطا اوکی نبود من برگشتم.

زاخی:لی منو نجات بده .گوشیمو وردار زنگ بزن سنت مانگو
لی:این چه جوریه
زاخی
لی(بعد از کلی تلاش):الو سنت مانگو


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
#50

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی:چشم خانم اسمیت...من غلط کردم این حرفو زدم....
کتی:اوکی...من میخوام چند وقتی برم مسافرت کار نداری؟؟؟
زاخی:چی؟؟؟؟.........بدون من؟؟؟؟
کتی:آره میخوایم زنونه بریم....حرفیه؟؟؟؟
زاخی:نه خب....ولی.......
کتی:ولی نداره....کاری نداری با من؟؟؟؟
زاخی با خودش:ای خاک تو سرت با این زن گرفتنت....حداقل یه زن میگرفتی که ازش نترسی....البته خودمونیما من عاشقتم کتی....نمیدونی چقدر...نمیتونم بهت بگم....خب بهتره بهش چیزی در این مورد نگم......
زاخی:خب نه...فقط یه چیزی....من بدون تو چی کار کنم؟؟؟
کتی:بشین تلویزیون ببین....برو بیرون قدم بزن....چه میدونم...
زاخی:بهت تلفنم بزنم؟؟؟؟
کتی:خب آره بزن...من دلم برای صدات تنگ میشه....
زاخی:منم همین طور.....
به افتخار وزارت گیلیدی و شروع تنفسهای مصنوعی یک تنفس مصنوعی هم به هم دادن(زاخی و کتی).......
=================یه تیکه ویرایش شد حتما بخونید دوباره


ویرایش شده توسط زاخاریاس در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۲۲ ۰:۴۴:۰۶







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.