هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سالن دوئل انفرادی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴
#3

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
سوزان بونز & سوزان بونز

موضوع: قتل


نیمه های شب بود و هوا نیز سرد بود. سکوت جنگل را فراگرفته بود. انگارجنگل نیز از اتفاقات در حال وقوع، ناراحت بود.

در آن سکوت و تاریکی، دختری جوان در حال قدم زدن و لذت بردن از منظره ها و درختان اطرافش که در نور کم سوی چوبدستی اش دیده می شد، بود. شاید کمی عجیب به نظر بیاید، ولی از نظر او، این حرف مفهومی نداشت.

بالاخره به محل مورد نظرش رسید. ایستاد و منتظر ماند. منتظر ملاقات با یک دوست قدیمی.

برخلاف ظاهر، باطنش آشفته و نگران بود. درحال کلنجار رفتن با خودش بود. وجدانش آرام نمی گرفت. مدام به خودش تلنگر می زد:
- من مجبورم. باید این کار رو انجام بدم.
- نه! تو مجبور نیستی هر کاری اون میگه رو انجام بدی.
- اتفاقا مجبورم. اگه این کار رو انجام ندم اون منو میکشه.
- خب بکشه. یعنی تو حاضری برای نجات جونت، بهترین دوستت رو بکشی؟
- بهترین دوستم؟ من حتی نمی دونم اون هنوز من رو یادشه یا نه؟ از وقتی عضو محفل شد دیگه ندیدمش.
- یه جوری میگی انگار صد ساله ندیدیش. همش پنج ساله که از هم جدا شدین.
- ببینم...از نظر تو پنج سال کمه؟
- در مقابل یازده سال دوستی، پنج سال همچین طولانیم نیست. تو داری بزرگش می کنی.
- اصلا صبر کن ببینم. این چه ربطی به شرایط فعلی داره؟ الان مهم اینه که من مرگخوارم و اون یه محفلی و ...
- و چی؟
- و...و من....من ....من ماموریت دارم اونو...اونو...
- اونو چی؟ می بینی؟ تو حتی نمی تونی به زبون بیاریش. اونوقت می خوای...
- بسه...دیگه بسه. حرف نزن. می خوام تمرکز کنم.

و به بحث کردن با وجدانش خاتمه داد. همزمان با فکر کردن، سعی می کرد نگرانی اش بر چهره اش نمایان نشود.
همچنان درحال فکر کردن بود، که صدایی شنید. به طرف صدا برگشت.
هیبتی در میان سایه ی درختان حرکت می کرد و به او نزدیک می شد.
نور چوبدستی اش را به طرف آن گرفت. با دیدن چهره ی آن دختر، لبخند تلخی بر روی لبانش نشست.
فاصله ی بینشان درحال کم شدن بود.
نمی توانست خودش را کنترل کند. طاقت شنیدن صدای او را نداشت. طاقت دیدن خنده هایش را نداشت. می ترسید نظرش عوض شود. باید کار را تمام می کرد.
نجات دادن جان خودش، بهانه بود. جان خودش برایش اهمیتی نداشت. او می خواست خانواده اش در امان باشند. او مجبور بود.
همانطور که چوبدستی اش را به سمت دخترک گرفته بود، چشمانش را بست. تمام خشم هایش را در وجودش جمع کرد. خشم از دست دادن پدرش را. خشم کشته شدن مادر و خواهر کوچکترش، به دلیل سرپیچی از دستور. دستانش می لرزید. نفس عمیقی کشید و فریاد زد:
- آواداکداورا

دخترک در نزدیکی اش به زمین افتاد. لبخند همچنان بر روی صورت دخترک نقش بسته بود.

.............................................................................................................
.............................................................................................................

لطفا امتیازدهی صورت بگیره.
ممنون


امتیاز دهی انجام گرفت.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۲ ۲۲:۵۳:۴۰

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن دوئل انفرادی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴
#2

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
خودم
Vs
خودم
سوژه: انتقام مشنگی!

***

آفتاب به شدت در دره گودریک هالو می تابید. انگار می خواست انتقام بگیرد. از چه کسی؟ مرلین می داند. حتی پیکسی هم پر نمی زد. عقلش که تاب بر نداشته بود. اما اگر دقت می کردید در آن گرما و آفتاب سوزان یک بنده مرلینی ایستاده بود و دنبال یک سانتی متر سایه می گشت، اما دریغ از همان.

- ببخشید حاج خانم، شما این دای ما رو ندیدین؟
- خفه شو زاک.
- ا دای خودتی؟
- زیر آفتاب می سوزم زاک. مجبورم اینو سرم کنم. زودتر بگو چه کار مهمی داری.
- میخوام دوست قدیمی بی معرفتمو ببینم. اشکالی داره؟
- تو به من گفتی یه چیزی هست که حتما باید تو روز نشونم بدی و نیم ساعتم اینجا، زیر آفتاب نگهم داشتی.
- آره خب. آفتابو ببین چه خوشگل می تابه. سکوت دره رو نگا!
- زاک!
- می دونستی چقد با این چیز سیاهه خوشگل می شی؟

دای به هیچ عنوان هم احساس خوشگلی نمی کرد. دای حتی اگر در این گرما با این قیافه آتش نمی گرفت، حتما از دست شوخی مسخره دوستش اتش می گرفت.
- دلم می خواد خفت کنم زاک!
-

دای خیلی وار به دوستش نگاه کرد. همه آدم ها یک نقطه ظعف دارند. فریاد زد:
- گور بابای سوختگی!

آفتاب به شدت در دره گودریک هالو می تابید. انگار می خواست انتقام بگیرد. از چه کسی؟ مرلین می داند. حتی پیکسی هم پر نمی زد. عقلش که تاب بر نداشته بود. اما اگر دقت می کردید همان بنده مرلین را می دیدید که روی دوستش چمباته زده و" انتقام مشنگی" می گیرد. آن هم از نوع قلقکش!

***
لطفا امتیاز دهی بشه.


امتیاز دهی انجام گرفت.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۲ ۲۲:۵۵:۰۵

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


سالن دوئل انفرادی
پیام زده شده در: ۱:۳۷ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴
#1

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
سالن دوئل سالن بزرگی نیست...یک سالن کوچک و تقریبا خالی. با یک آینه!
اینجا تنها حریف شما، خودتون هستین.


قبلا اعلام شده بود که برای کسایی که دوست دارن درباره سوژه های دوئل بنویسن، نقشه هایی داریم.

این تاپیک مخصوص اون گروهه.

هر عضو، به محض تموم شدن یک دوئل(امتیاز دهی و اعلام نتیجه)، می تونه در این تاپیک درباره سوژه اون دوئل بنویسه. پست ها در صورت درخواست امتیاز دهی می شن. امتیاز ها از 20 خواهند بود.
سوژه ها رو می تونین از این تاپیک انتخاب کنین. سوژه ها بعد از پایان هر دوئل به این تاپیک اضافه می شن.

اگه کسی دوست داره پستش امتیاز دهی بشه لطفا در پایان پست به این موضوع اشاره کنه.

حتما در قسمت بالای پستتون، سوژه رو بنویسین.

این دوئل ها مهلت خاصی ندارن. شما می تونین درباره سوژه ای که ماه ها قبل داده شده هم بنویسین.

با توجه به مشورت های انجام گرفته، تصمیم بر این شد که برای از بین بردن رقابت با دوئل کننده ها و با اعضای دیگه، امتیاز های پست های این تاپیک(در صورت درخواست امتیاز دهی) بصورت خصوصی اعلام بشه.

قوانین امکان داره با توجه به مشکلاتی که ممکنه پیش بیاد تغییر کنن.

و در پایان باید اشاره کنم که این ایده از طرف هکتور دگورث گرنجر داده شده.


در رقابت با خود نیز جان سالم به در ببرید!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۰ ۲:۱۱:۲۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۰ ۱۷:۳۵:۱۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۱ ۲:۳۶:۳۶








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.