هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
برای چند لحظه سکوت در خانه ریدل حکم فرما بود. همه مرگخواران، به نامه نیمه سوخته وسط اتاق نگاه میکردند.

- بسه دیگه. من که مُردم. شما برید نامه رو بخونید ببینیم چی میشه دیگه.

با این حرف رودولف، مرگخواران به خود آمدند و بلاتریکس زودتر از همه نامه را برداشت و شروع به خواندن کرد.

نقل قول:

به نام زئوس
پس گرفتن نفرین زئوس سنت های خاص خود را دارد. برای اینکار ابتدا باید دلیل نفرین از بین برود و دلیل این نفرین، ناراحتی بیش از حد مردم جادوگر از لرد سیاه است. شما باید به نیابت از ایشان، از مردم به ویژه محفلی ها حلالیت بطلبید.


پس از خواندن نامه، با جرقه ای نامه محو شد و صدای اعتراض مرگخواران نسبت به تقاضای زئوس بالا گرفت.

- ما بریم از محفلی ها حلالیت بطلبیم؟ صد سال سیاه.

- اصن مگه ما چیکار کردیم که از دستمون ناراحتن؟ فقط یه چندتاشونو کشتیم. مگه چیه؟

در میان همهمه مرگخواران صدای فریاد سیوروس از اتاق بغلی به گوش رسید:
- پس خریدای من کوووو؟




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۵

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
آرسینوس خیلی سریع نامه رو مینویسه و به هوا پرتاب میکنه. نامه تو هوا گرفته و ناپدید میشه.
مرگخوارا کمی نگرانن. چون اونا زیاد روی ادب آرسینوس حساب نمیکنن و فکر نمیکنن آرسینوس تونسته باشه تو همون مدت کم نامه ی جالب و تاثیرگذاری نوشته باشه.
بلاتریکس که کلا صبرو حوصله ی زیادی نداره میره جلو و میپرسه: دقیقا چی توی نامه نوشتی؟

آرسینوس شونه هاشو بالا میندازه و جواب میده:
-تو نامه چی مینویسن؟ نوشتم هی زئوس. یا این لرده رو بیدار کن یا این سیوروسه رو بخوابون.

بلاتریکس سرخ میشه. سفید و بنفش میشه. زرد هم میشه. خشم از چشماش میزنه بیرون.
-تو...تو یه الف وزیر تو نامه ارباب رو لرده خطاب کردی؟ گستاخ؟ نادان؟ بی کفایت؟

رودولف سعی میکنه میانجی گری کنه ولی بلاتریکس که هم عصبانیه و هم فرصت رو مناسب میبینه میزنه رودولف رو میکشه.
ولی رودولف به این وضع معترضه!

رودولف:هی؟ من همینجوری بمیرم؟ من تازه مدیر شدم! تازه زورم زیاد شده. تازه به مقام و منصب رسیدم و توجه ساحره ها رو جلب کردم. من نمیتونم به این سادگی از داستان حذف شده باشم.
بلاتریکس:ولی شدی. من کشتمت. و نمیتونی برگردی. حالا بمیر!

مرگخوارا نگران عکس العمل زئوس نسبت به نامه ی بی ادبانه ی آرسینوس هستن.

-منم نگرانم! :worry:

ملت به طرف جسد برمیگردن.

-من جسد نیستم. من رودولفم و چه بخوایین و چه نخوایین تو سوژه میمونم.

درست تو همین موقعیت رعد و برقی زده میشه و کاغذی وسط اتاق میفته. مرگخوارا میدونن که این جواب زئوسه. کسی جرات نمیکنه کاغذو برداره و بخونه. و رودولف همچنان اصرار میکنه که تو سوژه میمونه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۵۱ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
ـ هی! انتظار نداری که به اندازه ی زمان مصرف شده برای پیدا کردن کاغذ رو برای بار دوم برای پیدا کردن قلم مصرف کنیم؟

ـ قطعا نه...

ـ البته که نه! ارباب موچرب تا اون موقع دخلمونو میاره!ارباب موچرب به وینکی دستور داد بره لونه زاغی رو تمیز کنه!وینکی خدمتکار نیست!

ـ یعنی هیچکس اینجا جوهر نداره؟ :vay:

ـ جوهر نه...ولی خون چرا!

سر همه به طرف دای برگشت که در استانه در به دیوار تکیه داده بود و لاله را از روی شانه نوازش میکرد.

ـ تازه خفن تر و تاثیر گذار تر هم هست...مشکلو حل میکنه؟

ارسینوس با بی حوصلگی نفسی بیرون داد.از چهره مرگخواران مشخص بود که چاره ای جز این نبود.بعلاوه دای راست میگفت.خون میتوانست تاثیرگذار تر و مرگخوارانه تر و خفن تر باشد.علاوه بران،استحکام نامه را به زئوس نشان دهد.

ورقی که تنها یک طرفش سفید بود همچنان در انتظار لمس جوهری برای نوشتن کلمات بود.
ارسینوس با چشمانی که اشک در ان حلقه زده بود به ارباب نگاه کرد و سپس رویش را به طرف دای برگرداند.

ـ حله داداش!جبران میکنم!

در این میان برای انکه فضا بیش از حد لوس و فیلم هندی نشود،باری تراورز با استفاده از جوگیری انقلابی خود از ناکجا اباد امد و گفت:
خون!با خون مینویسیم!نابود میکنیم به ازای خون!انقلاب میکنیم علیه وزیر ارباب جدید!یوهاهاهاهاها!

ـ اینم خون!

دای اینرا گفت و قوطی مرکب پر از خونی را+ یک عدد پر به ارسینوس داد.

چشمان ملت مرگخوار با هیجان به دستان ارسینوس خیره گشت که در حال نوشتن نامه بود...








eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۰۵ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه در اثر نفرین زئوس به خواب رفته و بیدار نمی شه. مرگخوارا به جای تلاش برای بیدار کردن لرد، سعی می کنن جانشینش رو انتخاب کنن!
تصمیم می گیرن هر کدوم به مدت یک روز لرد بشن. و بعد بهترین لرد رو انتخاب کنن.
سیوروس لرد می شه. ولی به محض لرد شدن قوانین رو عوض می کنه که برای همیشه لرد بمونه.مرگخوارا تصمیم می گیرن نامه ای برای زئوس بنویسن و ابراز پشیمونی کنن. ولی سیوروس برای جلوگیری از این کار همه قلم و کاغذ های خانه ریدل رو ناپدید می کنه. تنها کسی که قلم و کاغذ داره آیلینه. مرگخوارا وینکی رو می فرستن که از آیلین قلم و کاغذ بگیره.
سیوروس ماموریتی به مرگخوارا می ده.

____________

-درست شنیدید! ماموریت شما این است!

مرگخواران با ناباوری به لرد اسنیپ خیره شده بودند. آرسینوس با اعتماد به نفس کاذبی که کلاه وزارت به او داده بود جلو رفت.
-خب...ارباب...یعنی این چیزیه که واقعا از ما می خوایین؟...شما مطمئنین؟ کمی بیشتر فکر کنین.

سیوروس که دود تشکیل شده دور سرش اجازه نمی داد کسی حالت چهره اش را ببیند جواب داد:
-بله! ما خوب فکر کردیم و این چیزیه که از شما می خواییم. این لیست خرید را برداشته و مواد داخل آن را برای ما تهیه کنید.

آرسینوس با دست های لرزان لیست خرید را گرفت و به آن خیره شد.
-فکر می کردم دیگه هیچوقت نمی بینمت! چقدر نرم و نازک...چه عطری! چه بافت منسجمی. از لابلای خطوطت بوی درخت نارونی که ازش درست شدی رو حس می کنم. بوی قناری هایی که روی شاخه هاش لانه کرده بودن. یادته؟ وقتی که بذری بیش نبودی. بعد نهال شدی...اصلا نفهمیدم کی بزرگ شدی و به اینجا رسیدی.

آرسینوس در حال پرستش کاغذ لیست خرید بود که نگاه های مشکوک سیوروس از لای ابر دودی توجه رودولف را به خودش جلب کرد و به سرعت آرسینوس و تنها کاغذ موجود را از صحنه دور کرد.
-بیا بریم! می خوای همینم ازت بگیره؟

مرگخواران از اتاق خارج شدند. آنها حالا یک کاغذ داشتند که البته در یک سوی آن اقلام مورد نیاز سیوروس نوشته شده بود...ولی زئوس احتمالا خدایی بزرگوار بود و این گستاخی را می بخشید. آرسینوس مشکل بعدی را مطرح کرد.
-ما قلم نداریم! و البته چیزی که بشه به عنوان جوهر ازش استفاده کرد.




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
آن طرف ماجرا:

در آن طرف ماجرا،ملت در تشویش قرار داشتند.البته اکنون تشویش آنها بیشتر شده بود.
چرا که به دلیل ایجاد عذاب وجدانی یهویی(!) در ایلین و یا شاید دلایلی دیگر که کسی نمیدانست،مادر لرد فعلی از نوشتن نامه به زئوس منصرف شده بود.

البته این موضوع چالش بزرگی محسوب نمیشد اما از آنجاییکه تیلیالیست اعظم اکنون دستیار دست راست پیغمبره عالم زیرین بود و به دلیل ارتباط و رفاقت با پیغمبره میتوانیت نقشه را نقش بر آب کند،مسئله اندکی در مسیر پیچیدگی خود سیر میکرد.

- بانو پرنس؟

- بله ارسینوس؟

-امممم...کاغذ و قلم پیش شماست؟

- بله چطور؟

-شما نمیخواید که...

- نه آرسی!

- بله؟

- گفتم نه!ببینم تو از من انتظار داری بر علیه پسرم نامه بنویسم؟ منو چی فرض کردید؟

- مگه شما همین دو ساعت پیش...

ایلین با لحن شکایت امیزی حرف او را قطع کرد.

- از من انتظار نداشته باشید روی احساسات سیاه مادرانه ام پا بذارم اقای وزیر!پسرم تازه به آرزوش رسیده!ارباب هم انشالمرلین بهتره اندکی استراحت بنمایند باشد که با نیروی مضاعف و بیشتری بیدار گشته و بر ما فرمانروایی بنمایند.

آرسینوس نفسی بیرون داد که نوعی آپشن جایگزین برای پوکر فیس محسوب میشد.بلاخره هرچی که نبود ایلین مادر سیو بود ونمیخواست پسرش را نا امید کند اما مسئله اینجا بود که چه عاملی باعث تغییر نظر وی شده بود؟

این یک مسئله بود و مسئله مهم تری هم وجود داشت.آن هم تنها کاغذ و قلمی بودکه در دستان ایلین قرار داشت و به هیچ عنوان آنرا به کسی نمیداد.

تا او و مابقی ملت وقت خود را صرف راضی کردن ایلین میکردند،ارباب موچرب جدیدشان تغییراتی بس اساسی در کل جامعه مرگخواران ایجاد نموده و آنها سر انجام چیزی عایدشان نمیشد.

نکته قابل توجه این بود که چگونه یک ورق و کاغذ ساده در کل خانه ریدل ها پیدا نمیشود!شاید هم پیدا میشد اما...
اما درست پس از اعلام لردیت سیوروس،تمامی کاغذ ها و قلم های موجود به طرز مرموزی ناپدید شده بودند!

ارسینوس تا به خود بجنبد،سرش را بالا برد و دید ایلینی وجود ندارد و کاغذ و قلم نیز بر باد رفته است.
البته شاید برباد نرفته بود...

فکری به ذهن آرسینوس رسید.باید کاغذ و قلم را به وسیله ای از او میگرفت...

*****

- وینکی دزدی نکرد!

- وینکی؟

- وینکی به ارباب جدید خیانت نکرد.وینکی از مادر ارباب دزدی نکرد!

آرسینوس حوصله اش حسابی سر رفته بود.بنا براین دست در جیب خود کرده و به منظور خاک گیری از منوی مدیریت که البته مشخص نبود دقیقا کی خاک روی آن نشسته بود،آن را از جیب بیرون آورد و به طرز معنا داری آنرا فوت کرد.

وینکی چشمش را اندکی از ارسینوس به منو و از منو به ارسینوس نوسان داده و سر انجام بدین نتیجه رسید که بایستی جن حرف گوش کنی باشد و برای نجات جان ارباب از هیچ فداکاری دریغ ننماید.

بنا براین با لبخندی حجیم راهی دخمه ایلین شد.باشد که آن قلم و کاغذ را به روشی متفاوت از ایلین(قرض)بگیرد.


در همین حین،تالار اصلی خانه ریدل ها:

لرد سیوروس با موی روغن زده براقش بر جایگاه لرد نشست و چوبدستی خود را کنار گوشش نهاد.

- ای مرگخواران لرد جدید!به عنوان مرگخواران ما مفتخرید که به یک ماموریت فرستاده شوید!

آنگاه به سوزان بونز که اکنون موهای روغن زده اش به طرز عجیبی در آمده بود اشاره کرد تا اعلامیه را بخواند.

به نظر دستور مهمی میرسید.قیافه ملت وقتی سوزان چوبدستی اش را بغل گوشش گرفت تا اعلامیه را بخواند دیدنی بود.


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
دانه های درشت عرق از سر و روی آرسینوس جریان یافت و خودش را از زیر نقاب به یقه وزیر سحر و جادو رساند.هوا به شدت دم کرده و گرم به نظر میرسید تا اندازه ای که دست آرسینوس بی اراده به سمت ردایش رفت تا با تکان دادن آن بتواند خود را از شر آن گرمای موذی خلاص کند.اما بی فایده بود.در نتیجه تلاش کرد فن کوچه هری چپ در پست قبل را در این پست نیز اجرا کند.پس سوت زنان نگاهش را به سقف دوخت.

این شیوه اغلب برای او جواب داده بود اما آرسینوس یک نکته را فراموش کرده بود و آن اینکه اگر در پست های قبلی او با این شیوه موفق شده بود از زیر بار جواب دادن به اسنیپ فرار کند نگارنده این پست خود اسنیپ بود!

آرسینوس نگاهش را به سقف دوخت به دیوار های دود خورده دوخت حتی برای چند دقیقه به سوسکی که زیر پایش حرکت میکرد علاقه مند شد اما هیچکدام تاثیری نداشت!اسنیپ درحالیکه همچنان خیره به آرسینوس مینگریست با کم صبری گفت:
- چطور جرئت میکنی در محضر ما سوت بزنی ای گستاخ؟بدمت دست زاغی چشماتو دربیاره؟

زاغ سیاه اسنیپ با بی میلی نگاهی به آرسینوس انداخت.از صبح آن روز چشم های زیادی را طعمه کرده بود و در آن لحظه کاملا سیر بود با این همه این تهدید با وجود بی میلی زاغی باز هم یک تهدید بود.بنابراین آرسینوس دست از سوت زدن کشید و درحالیکه آب دهانش را به سختی فرو میداد خودش را مجبور کرد در آن چشمان قرمز خیره شود.
-سیو...یعنی سرورم؟

اسنیپ:هوم؟

- چشمات...یعنی رنگ قرمز خیلی بهتون میاد!

اسنیپ دستی به موهای چربش کشید.
- اه بله...دیدم هرکسی که ارباب میشه چشماش قرمز میشه گفتم یه لنز بذارم به ابهتم اضافه شه!

-ام سیو...چیز سرورم دقت کردین از ضمیر جمع در نامیدن خودتون استفاده نمیکنید؟

- چون تازه لرد شدیم آرسینوس و هنوز عادت نکردیم...ببینم توی حقیر اینجا اومدی مارو بازخواست کنی؟به چه جرئتی؟بیخود بحثو عوض نکن از زیر سوال ما در بری...روغن موت کوش؟الان خواستی با این کارت به همه نشون بدی که با ما مخالفی؟خواستی ابهت مارو زیر سوال ببری و به ریش نداشته مون بخندی ای ملعون؟از وزارت عزلت کنیم؟

آرسینوس:آخه سیو...یعنی سرورم!خب من خواستم روغن مو تهیه کنم ولی پیرو دستور شما همه ریختن ته روغن موهارو درآوردن.یه قطره هم نمونده.حتی معجون روغن موی هکتور هم به طرز بی سابقه ای تموم شده.تازه من که همیشه کلاه شنلم رو سرمه.کسی نمیبینه که باعث خفت شما باشم! :worry:

اسنیپ دستی به صورتش کشید.
- هوم...خیلی خب...چون تازه لرد شدم میبخشمت آرسینوس.حالام جمع کن خودتو!در عوض میخوام کاری برام بکنی.

- چه خدمتی ازم ساخته ست سرورم؟

اسنیپ به پست قبلی اشاره کرد.
- مادرم اینجا یه غلط املایی داره 200 بار از روش بنویس!
نقل قول:
با سوئ ضن به مادرش خیره شد.


آرسینوس:من باید بنویسم؟

اسنیپ:پس توقع داری به مادرم بگم خودش بنویسه؟به خاطر این گستاخیت 50 نمره از گریفندور کم میشه و باید 300 بار بنویسی! در ضمن قلم و کاغذ مادر ما یادت نره.سر راه هم منوت رو میبری میدی به دراکو.متوجه شدی؟

آرسینوس:


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۰ ۲۲:۳۷:۴۷


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۱۰ یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
ارسینوس ساکت بود.اینبار برای بار های محدودی،به ذهن اقای وزیر بهانه ای جور نمی امد.

سیوروس یا به عبارتی (ارباب جدید کله چرب)،یک دستش را بالا آورد و در حالی که انگشت سبابه اش را با حالت پند دهنده ای بالا گرفته بود،دهان باز کرد تا چیزی بگوید که ایلین با لبخندی تصنعی بر لب بلافاصله گفت:
سلام پسر عزیز تراز جانم!کجا بودی ارباب مادر؟

ـ اممم...سلام مادر.خب واضحه!در حال به دوش کشیدن مسئولیت سخت و دشوار اربابیت بودیم!

ایلین که غروری به مغروریت بانو مروپ گانت وجودش را پر کرده بود،بادی به غبغب انداخت و با لحنی کمر شکن گفت:
من به تو افتخار میکنم پسرم!

سیوروس این جمله را تنها در مواقعی خاص و به ندرت از مادرش میشنید.او میخواست تحت تاثیر قرار بگیرد و لحظه به لحظه بیشتر تحت تاثیر قرار میگرفت که ناگهان کله بدون روغن آرسینوس تمام تحت تاثیر گرفتن های او را آسفالت نموده و وی را مجددا به تنظیمات کارخانه بازگرداند.

لبخند ملیح ایلین برای جلب کردن سیوروس به خود،برای کاری نداشتن با ارسینوس،با دیدن مجدد کاری داشتن سیوروس به آرسینوس بر اساس نگاه های مشکوک اندر اِویلش محو شد.

ـ ارسینوس؟جواب مارا ندادی!اول اینکه کاغذ و قلم واس چی بود؟

از انجایی که این موضوع(از نظر خودش)هیچ ربطی به آرسینوس نداشت،نگاهش را به آینه ای وجود نداشت معطوف کرده و شروع به سفت کردن کراوات خویش کرد.

ـ اقای جیگر؟

ظاهرا ارسینوس نمیتوانست خودش را به ان راه بزند چرا که اکنون نه افق جا داشت و نه کوچه علی چپ.

به محض انکه برگشت،با چهره ناراضی ایلین مواجه شد با این مضمون:وزیر-بوقی-نامرد-با گاف مضموم!

ارسینوس نگاه جاخورده اندر عصبی اندر پوکر فیسی به ایلین انداخت.چرا که نه میتوانست بروز بدهد و نه شکلکی با این حالت وجود داشت.جا داره مسئولین رسیدگی کنن

ـ جواب مارو ندادید!

ـ تو بااین موضوع مشکلی داری پسرم؟مادرت دلش کاغذ و ورق خواست!اتفاقا من همین الان میخواستم بیام بهت اطلاع بدم که آیا اگه شخص شخیصی همچو مادر ارباب جدید کاغذ و ورق بخواد نباید اینجا الساعه حاضر باشه؟ من چیم از مروپ گانت کمتره؟

ارباب سیوروس همانطور که با حواس پرتی پر های زاغی را نوازش میکرد یک ابروی خود را بالا انداخته و با سوئ ضن به مادرش خیره شد.

از انجایی که تفکرش در دوراهی مانده بود که آیا پچ پچ ملت درباره فرستادن غلط نامه به زئوس را باور کند یا حرف مادرش را،سری تکان داد و گفت:
بله...مادر...میگم که براتون یه کاغذ و قلم اماده کنن.

ـ ممنون پسر عزیزم.فقط اگه ممکنه سریعتر!

در این میان،در پس نگاه ارسینوس و ایلین ویبره ای هکتور وار نهفته بود.ایلین مورگانا را شکر میکرد که حد اقل قدم اول برای فرستادن مخفیانه غلطنامه فراهم شده است.

که البته به دوثانیه نکشید که با سوال گوهر بار سیو کاملا فرو نشست.
ـ ارسینوس؟

ـ بله سیو...یعنی بله ارباب؟

ـ موهات چرا خشکه؟

ارسینوس زیر نقابش، به دلیل داشتن اباهت در نشان وزارت،مانند ((ژله ی سفت شده)) میلرزید.نگاهش را به ایلین دوخت.

ایلین نیز همچنان پوکر فیسانه و بی هدف به در و دیوار خیره شده بود و سرانجام خیلی زیرکانه از صحنه دور شده و به سمت بقیه ملت که مشغول مالیدن روغن مو به سرشان بودند متواری گشت.

این وضعیت برای ارسینوس نگران کننده بود.

قطعا یکی از ویژگی های شخص وزیر جادو،مویی تام کروزانه و خفن بود که شامپو پرژک انرا برایتان به ارمغان می اورد.

و قطعا سیوروس،ارباب جدید،چه میدانست که ممکن است روغن برای موهای ارسینوس خوب نباشد؟و این موضوع چه اهمیتی داشت در حوزه اربابی؟
ـ خب ارباب...سشوار کشیدم موهامو.

ـ بهانه نیار ارسینوس!میگم روغن موهات کو؟

ـ اممم...

ارسینوس از روغن مو استفاده نمیکرد.ارسینوس اصلا روغن مویی نداشت که استفاده کند!بنا براین ارسینوس با لبخندی حجیم به سیو نگریست که گویی نوع نگاهش به طرز خطرناکی شیطانی گشته بود و اندیشه هایی را در ذهن ارسینوس مبنی بر تاثیر رفتار اربابیت لرد بر سیو متشکل میساخت.

آنچه که تاکنون از رفتار سیو مشاهده میشد،تقریبا شامل 90 درصد از خصوصیات لرد بود که اکنون مبدل شده بود به 99 درصد 99 صدم درصد و 99 هزارم درصد!(دربرابر لرد باید حتما درصدی کمتر وجود داشته باشد)

ارسینوس با تردید به لبخند شیطانی سیو خیره شد.

ـ اممم...ارباب؟

ـ ارسینوس؟

ـ بله؟

ـ تو وزیر جامعه جادوگری هستی یانه؟

ـ بله هستم.

ـ تو الگوی بقیه هستی یانه؟

ـ بله...

ـ ایا تو اول از همه باید به دستورات عمل کنی یانه؟

ـ بله...چط...

ـ اول به من بگو!حکم کسی که موهاش روغن زده نباشه چیست؟

ارسینوس ساکت شد.گویی سنگی در گلویش گیر کرده بود.در مغزش جمله ای در دو پست قبلی مدام تار و پود های مغزش را میخراشید:
نقل قول:
از این به بعد موهای هر کسی رو که موهاشو به مقدار مناسب روغن مالی نکرده باشه از ته خواهیم تراشید.





eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- میگم که... سیو... چیزه... ارباب، به نظرتون بهترین معجون ساز کیه؟
- ما که اینجا معجون ساز دیگه ای غیر از خودمون نمیبینیم... تو میبینی هکتور؟

هکتور دگورث گرنجر، از میزان ویبره خود کم کرد، ملاقه ای از جیبش بیرون کشید، سرش را خاراند و گفت:
- هوووم... بله ارباب... من هستم دیگه! بهترین معجون ساز قرن!
-
- جانم ارباب؟ چیه؟ من که معجون های خوب خوب میسازم؟ من که واستون پاتیل هم میزنم؟
- اون شکلک فقط برای وینکی بود!

هکتور به سرعت وینکی را که از سر و رویش روغن میکشید و مسلسلش را در دست گرفته بود، با پرتاب یک بطری معجون از سوژه خارج ساخت و به ادامه گفتگو با سیوروس پرداخت.
- بله... همونطور که داشتم میگفتم... من که واستون معجون میسازم... بذارم برم؟

اسنیپ موجی به موهای چربش داد، سرِ زاغی را نوازش کرد و گفت:
- بذار برو خب... معجون ساز که فقط ماییم! سرت رو هم یادت نره چرب کنی ضمنا!

هکتور ترور شد، هکتور نابود شد، هکتور پاتیل خود را پر از بهترین نوعِ روغن زیتون کرد و به داخل آن شیرجه زد تا آثار ترور شخصیتی مخرب اسنیپ را از خود پاک کند.

- خب... دیگه چه کسانی چرب نکردن سرشون رو؟ اصلا همتون به صف بشید ببینم!

ملت مرگخوار آب دهانشان را قورت دادند و همین که داشتند به صف میشدند، اسنیپ گفت:
- صف نشید... خودمون میایم دو نه دونه نگاهتون میکنیم، بعدشم حالتون رو میگیریم!

در سوی دیگر، آرسینوس که همچنان نشسته بود، از جای خود بلند شد و گفت:
- چی شد این قلم و کاغذ؟!

به سرعت تمام وارد اتاق شد و بدون توجه به سیوروس، رو به ایلین گفت:
- دوشیزه پرنس؟ میتونم بپرسم این قلم و کاغذ چی شدن؟

ایلین چیزی نگفت!

- هوووم... چیزی شده؟ چرا چیزی نمیگید؟

آرسینوس میزان دقت خود را بالا تر برد و متوجه شد که ایلین به پشت سر او نگاه میکند، پس سرش را برگرداند و ناگهان با اسنیپ رو به رو شد.
- اوه... بسم المرلین... درود بر سرورم!
- چرا یقه ردات انقدر خیس شده آرسینوس؟ نکنه کراواتت رو زیاد محکم بستی و عرق کردی؟ و اینکه کاغذ و قلم رو دقیقا برای چی میخواستی؟
- راستی ارباب، گفته بودم میتونم مقام سخت معجون ساز بودن رو به عهده بگیرم؟
- سوال رو با سوال جواب میدی آرسینوس؟
- شما؟
- چی؟!
- عه... هیچی... اشتباه شد ارباب... میخواستم بگم که موافقید آیا؟
- نگفتی چرا کاغذ و قلم میخواستی و اینکه چرا موهات چرب نیستن؟



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۲۷ دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:


لرد سیاه در اثر نفرین زئوس به خواب رفته و بیدار نمی شه. مرگخوارا به جای تلاش برای بیدار کردن لرد، سعی می کنن جانشینش رو انتخاب کنن!
تصمیم می گیرن هر کدوم به مدت یک روز لرد بشن. و بعد بهترین لرد رو انتخاب کنن.
سیوروس لرد می شه. ولی به محض لرد شدن قوانین رو عوض می کنه که برای همیشه لرد بمونه.مرگخوارا تصمیم می گیرن نامه ای برای زئوس بنویسن و ابراز پشیمونی کنن.

_________________

-کاغذ و قلم خواستم! و الان نخواستم...ده دقیقه پیش خواستم. می تونم بپرسم چرا هنوز نیومده؟

مرگخواران دست از پا دراز تر به آیلین خیره شدند...و بالاخره این روونا بود که حقیقت تلخ را بر زبان آورد.
-نیست! هیچ کاغذ و قلمی اینجا پیدا نمی شه. همه جا رو گشتیم.

آیلین سعی کرد با طلسم فراخوانی قلم پر و کاغذی حاضر کند. ولی اتفاقی نیفتاد.
-یعنی چی؟ مگه می شه؟

-اگه ما بخواییم می شه! خواستیم...شد!

مرگخواران برگشتند و سیوروس اسنیپ را در چارچوب در دیدند. زاغی روی شانه سیوروس نشسته بود و به شدت سعی می کرد مثل نجینی مخوف به نظر برسد. سیوروس دست نوازشی بر سر زاغی کشید که بی شباهت به دست نوازش های لرد سیاه نبود.
-ما ارباب هستیم و هر چی اراده کنیم همون می شه. کاغذ و قلم رو فراموش کنین و در خدمت به ما کوشا باشین. اولین قانون وضع شده توسط ما رو شنیدین؟ از این به بعد موهای هر کسی رو که موهاشو به مقدار مناسب روغن مالی نکرده باشه از ته خواهیم تراشید. دماغ هر شخصی رو که از دماغ ما دراز تر باشه به مقدار مناسب کوتاه خواهیم کرد.

سیوروس تاکید عجیب و ترسناکی روی " به مقدار مناسب" داشت. طوری که وینکی بلافاصله پاتیل حاوی ته دیگ را برداشت و روغن ته آن را روی سرش خالی کرد.

سیوروس ارباب ترسناکی بود!




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
در همین حین که ارسینوس و هکتور باری دیگر شروع به پرتاب پاتیل به یکدیگر کرده بودند،در آنسوی جمع،ایلین دیده میشد که تیله های خود را باجدید ترین ورژن(صددرصد برگشتنی)مدام به بیرون پنجره پرتاب میکرد و دوباره انها را میگرفت.
ایلین فکر میکرد.ولی دم نمیزد.سکوت را بهتر میدانست.البته کسی به جز ایلین نمیداند در ان لحظه در پس نگاه های ارام ایلین چه افکاری نهفته بود.
از طرفی از اینکه پسرش لرد شده بود بسیار سرمست بود و به دلیل پیشنهادات ورونیکا،هکتور و وینکی همین چند دقیقه پیش با انها داخل یک سلسله مذاکراتی شده بود که البته مانند همیشه به نتیجه ی خوشایندی به پایان نرسیده بود.
و ازطرفی دیگر تمایلات رهبرانه اش انچنان برش داشته بود که میخواست همان لحظه ان پیشنهاد بی نظیر را به مرگخواران بدهد.
از پیشنهاد غلط نامه فرستادن به زئوس تا خود ساخت معجون در ذهنش تجزیه و تحلیل میشدند.
و از ان طرف ایلین شاهد مذاکرات بسی دشوار مرگخواران برای انتخاب لرد،سرنگون کردن لرد و یا چگونگی کله پا کردن سیوروس بود.
ـ تا الان کدوم یکی از معجون هات درست از اب در اومده هکتور؟
ـ به یگانه معجون ساز ارباب شک داری؟
ـ اه بسه دیگه!اصن به زئوس نامه میفرستیم!تمومش کنین.
ـ روونا؟ خیلی دلت میخواد تا بالای کوه المپ کوهنوردی کنی؟و برای دیدن زئوس نوبت بگیری؟بعد به دلیل شلوغ بودن سر زئوس هزار سال صبر کنی؟بعد توی این هزار سال مجبور باشی مدام پشت خط اهنگ های انتظار تکراری رو گوش کنی؟بعد اخرش هم نوبتت نشه و بهت بگن برو فردا بیا؟
ملت به خاطر اینده نگری خلاقانه گبریل دلاکور که بی اختیار موهای روشنش را پیچ و تاب میداد چند دقیقه سکوت اختیار کردند.
ـ میشه من لرد شم؟
سکوت با صدای ایلین شکسته شد.
ملت پوکر فیس نبودند.ملت متعجب بودند.شگفت زدگی چشمانشان را پلقی(افکت بیرون زدن چشم) به بیرون متمایل ساخته بود.
ـ میشه من لرد شم؟
ایلین باری دیگر سوالش را تکرار کرد.ایلین به سرش نزده بود.ایلین میخواست شانسش را امتحان کند.ایلین میخواست اندکی در رول ها بیشتر حضور داشته باشد.اخر ایلین با شخصی که شنل نامرئی کننده را روی سرش انداخته بود که تفاوتی نداشت. مرئی بود اما نا مرئی بود.چه کسی میدانست تکرار غریبانه روز هایش چگونه گذشت؟وقتی روشنی چشم هایش... ... در اینجا از اتاق فرمان به نویسنده اشاره شد که :(وات د فاز؟)و نویسنده پس از اندکی تجزیه و تحلیل،نگاهی به لرد خفته انداخته و همه چیز دستگیرش شد.
اما چند ثانیه بیشتر به طول نینجامید که ایلین ناگهان یک عدد مسلسل،سپس اره و سپس پاتیلی را دید که به سمتش می ایند و پس از ان به شدت با زمین مواجه شد.و پس از ان نیز خود را در هوا معلق یافته و در جایی دیگر فرود امد.
که البته فرود موفقیت امیزی نبود.
در این زمان مرگخواران چشم سیوروس را دور دیده بودند و فکر میکردند که هرکی هرکی میباشد و میتوانند هر بی احترامی به مادر ایشان بنمایند در حالی که کور خوانده بودند.
و نویسنده در اینجا ملتفت شد که اگر بیشتر ادامه دهد ممکن است باری دیگر دعوایی سر بگیرد و از انجایی که اریس وقت ندارد بیاید اینجا داوری کند،دوباره بر میگردیم به همان معجون سازی برای پشیمان کردن سیوروس از لردیت.
ـ اصن میخوای رای گیری کنیم؟
ـ به نظر من که مسابقه بدیم!
ـ اره موافقم!مسابقه هرکی بیشتر معجون ساخت.
ـ نه!مسابقه هرکی بیشتر اره کرد!
ـ مسابقه هرکی مسلسل داره شلیک کنه!
ـ اصن مسابقه بی مسابقه!
ارسینوس دستش را به میز کوبید و این جمله را فریاد زد.
کراواتش را با غیض سفت کرد و کتش را بی اختیار تکاند و گفت:
ـ یه کاغذ و قلم بیارین! میخوام غلط نامه بنویسم.
ایلین درحالی که از خشم میلرزید بلند شد و گفت:
موافقم!


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.