ارسینوس ساکت بود.اینبار برای بار های محدودی،به ذهن اقای وزیر بهانه ای جور نمی امد.
سیوروس یا به عبارتی (ارباب جدید
کله چرب)،یک دستش را بالا آورد و در حالی که انگشت سبابه اش را با حالت پند دهنده ای بالا گرفته بود،دهان باز کرد تا چیزی بگوید که ایلین با لبخندی تصنعی بر لب بلافاصله گفت:
سلام پسر عزیز تراز جانم!کجا بودی ارباب مادر؟
ـ اممم...سلام مادر.خب واضحه!در حال به دوش کشیدن مسئولیت سخت و دشوار اربابیت بودیم!
ایلین که غروری به مغروریت بانو مروپ گانت وجودش را پر کرده بود،بادی به غبغب انداخت و با لحنی کمر شکن گفت:
من به تو افتخار میکنم پسرم!
سیوروس این جمله را تنها در مواقعی خاص و به ندرت از مادرش میشنید.او میخواست تحت تاثیر قرار بگیرد و لحظه به لحظه بیشتر تحت تاثیر قرار میگرفت که ناگهان کله بدون روغن آرسینوس تمام تحت تاثیر گرفتن های او را آسفالت نموده و وی را مجددا به تنظیمات کارخانه بازگرداند.
لبخند ملیح ایلین برای جلب کردن سیوروس به خود،برای کاری نداشتن با ارسینوس،با دیدن مجدد کاری داشتن سیوروس به آرسینوس بر اساس نگاه های مشکوک اندر اِویلش محو شد.
ـ ارسینوس؟جواب مارا ندادی!اول اینکه کاغذ و قلم واس چی بود؟
از انجایی که این موضوع(از نظر خودش)هیچ ربطی به آرسینوس نداشت،نگاهش را به آینه ای وجود نداشت معطوف کرده و شروع به سفت کردن کراوات خویش کرد.
ـ اقای جیگر؟
ظاهرا ارسینوس نمیتوانست خودش را به ان راه بزند چرا که اکنون نه افق جا داشت و نه کوچه علی چپ.
به محض انکه برگشت،با چهره ناراضی ایلین مواجه شد با این مضمون:وزیر-بوقی-نامرد-با گاف مضموم!
ارسینوس نگاه جاخورده اندر عصبی اندر پوکر فیسی به ایلین انداخت.چرا که نه میتوانست بروز بدهد و نه شکلکی با این حالت وجود داشت.
جا داره مسئولین رسیدگی کننـ جواب مارو ندادید!
ـ تو بااین موضوع مشکلی داری پسرم؟مادرت دلش کاغذ و ورق خواست!اتفاقا من همین الان میخواستم بیام بهت اطلاع بدم که آیا اگه شخص شخیصی همچو مادر ارباب جدید کاغذ و ورق بخواد نباید اینجا الساعه حاضر باشه؟
من چیم از مروپ گانت کمتره؟ارباب سیوروس همانطور که با حواس پرتی پر های زاغی را نوازش میکرد یک ابروی خود را بالا انداخته و با سوئ ضن به مادرش خیره شد.
از انجایی که تفکرش در دوراهی مانده بود که آیا پچ پچ ملت درباره فرستادن غلط نامه به زئوس را باور کند یا حرف مادرش را،سری تکان داد و گفت:
بله...مادر...میگم که براتون یه کاغذ و قلم اماده کنن.
ـ ممنون پسر عزیزم.فقط اگه ممکنه سریعتر!
در این میان،در پس نگاه ارسینوس و ایلین ویبره ای هکتور وار نهفته بود.ایلین مورگانا را شکر میکرد که حد اقل قدم اول برای فرستادن مخفیانه غلطنامه فراهم شده است.
که البته به دوثانیه نکشید که با سوال گوهر بار سیو کاملا فرو نشست.
ـ ارسینوس؟
ـ بله سیو...یعنی بله ارباب؟
ـ موهات چرا خشکه؟
ارسینوس زیر نقابش، به دلیل داشتن اباهت در نشان وزارت،مانند ((ژله ی سفت شده)) میلرزید.نگاهش را به ایلین دوخت.
ایلین نیز همچنان پوکر فیسانه و بی هدف به در و دیوار خیره شده بود و سرانجام خیلی زیرکانه از صحنه دور شده و به سمت بقیه ملت که مشغول مالیدن روغن مو به سرشان بودند متواری گشت.
این وضعیت برای ارسینوس نگران کننده بود.
قطعا یکی از ویژگی های شخص وزیر جادو،مویی تام کروزانه و خفن بود که
شامپو پرژک انرا برایتان به ارمغان می اورد.
و قطعا سیوروس،ارباب جدید،چه میدانست که ممکن است روغن برای موهای ارسینوس خوب نباشد؟و این موضوع چه اهمیتی داشت در حوزه اربابی؟
ـ خب ارباب...سشوار کشیدم موهامو.
ـ بهانه نیار ارسینوس!میگم روغن موهات کو؟
ـ اممم...
ارسینوس از روغن مو استفاده نمیکرد.ارسینوس اصلا روغن مویی نداشت که استفاده کند!بنا براین ارسینوس با لبخندی حجیم به سیو نگریست که گویی نوع نگاهش به طرز خطرناکی شیطانی گشته بود و اندیشه هایی را در ذهن ارسینوس مبنی بر تاثیر رفتار اربابیت لرد بر سیو متشکل میساخت.
آنچه که تاکنون از رفتار سیو مشاهده میشد،تقریبا شامل 90 درصد از خصوصیات لرد بود که اکنون مبدل شده بود به 99 درصد 99 صدم درصد و 99 هزارم درصد!(دربرابر لرد باید حتما درصدی کمتر وجود داشته باشد)
ارسینوس با تردید به لبخند شیطانی سیو خیره شد.
ـ اممم...ارباب؟
ـ ارسینوس؟
ـ بله؟
ـ تو وزیر جامعه جادوگری هستی یانه؟
ـ بله هستم.
ـ تو الگوی بقیه هستی یانه؟
ـ بله...
ـ ایا تو اول از همه باید به دستورات عمل کنی یانه؟
ـ بله...چط...
ـ اول به من بگو!حکم کسی که موهاش روغن زده نباشه چیست؟
ارسینوس ساکت شد.گویی سنگی در گلویش گیر کرده بود.در مغزش جمله ای
در دو پست قبلی مدام تار و پود های مغزش را میخراشید:
نقل قول:
از این به بعد موهای هر کسی رو که موهاشو به مقدار مناسب روغن مالی نکرده باشه از ته خواهیم تراشید.